پرونده چهار ترور | دفتر محسن رفیقدوست استناد به خاطرات او در مورد ترورهای پس از انقلاب را رد کرد

بازخوانی این چهار واقعه همراه با توضیحات دفتر رفیقدوست
هفت صبح| وقتی یکشنبه مصاحبه پیاده شده محسن رفیقدوست با سایت دیده بان ایران را کار میکردیم حدس می زدیم که این واقعه به یک توفان خبری مهم تبدیل شود. صراحت عجیب رفیقدوست در روایت خاطراتی خاص از سالهای قبل و بعد از انقلاب می توانست خبرساز بشود و همینطور هم شد. از دیروز چهرههای سیاسی متعدد با شگفتی و حیرت به متن این مصاحبه اشاره کرده اند و گفتن این نکات از سوی یک چهره قدیمی صدرانقلاب را با ناباوری نقل می کردند.
بخصوص بخشی از مصاحبه رفیقدوست که او با اعتماد به نفس و اطمینان خاصی از مدیریت خود بر چهارترور مشهور سال های پس از انقلاب یاد کرده است . این توفان واکنش ها منجر به این شد که دفتر محسن رفیقدوست در اطلاعیه ای سندیت حرف های رفیقدوست را زیر سئوال ببرد ! حرکتی عجیب که نشانگر عمق فشارها و سو تفاهم هاست. در بخش هایی از این اطلاعیه آمده :
«آقای رفیقدوست درسنوات گذشته جراحی مغز با عوارض گسترده انجام داده و ممکن است برخی خاطرات و اسامی را به اشتباه به خاطر آورد به هر صورت اظهارات مطرح شده به لحاظ حقوقی و تاریخی قابل استناد نمیباشد.»
و یا در بخشی دیگر :« ذکر این نکته حائز اهمیت است که با توجه به بیماری قبلی ایشان و زمان طولانی مصاحبه، مطالب طرح شده در بخش پایانی فاقد اصالت و استناد حقوقی، تاریخی و بینالمللی است و رسانه منتشرکننده هم باید به این موارد پیش از انتشار توجه میکرد. انتظار می رفت رسانه منتشرکننده با توجه به شرایط کشور و الزامات بینالمللی اقدام به انتشار مطالب میکرد.»
« قضاوت برخی رسانهها درباره مطالب طرح شده با توجه به وضعیت سلامت سردار رفیقدوست پس از عمل جراحی، زمان طولانی مصاحبه و گستردگی مباحث طرح شده صحیح نیست، فقط روایت رسمی درباره وقایع طرح شده قابل تایید است.»
« پیش از مصاحبه بحثهایی درباره خاطرات دیگران از برخی ترورها در خارج از کشور مطرح میشود که در سوال آخر مصاحبه به این مباحث و اسامی اشخاص دیگر و خاطرات آن ها ارجاع میشود ودر حقیقت نقل قول از افراد دیگر میباشد و از سوی دیگر برخی قتلها مانند قتل فریدون فرخزاد ارتباطی با دوران مسئولیت آقای رفیق دوست ندارد. »
در سالهای پس از انقلاب چند ترور سیاسی مشهور انجام شد که طبیعتا حاکمیت مسئولیت آنها را به گردن نگرفت. اکثر این ترورها مربوط به بازماندگان حکومت پهلوی بودند. حرفهای رفیقدوست در گفتوگوی تصویری، پرونده این ترورها را دوباره باز کرده است. رفیقدوست در بخشی از مصاحبه گفته: ما تیمی در آنجا داشتیم؛ اویسی، پسر اشرف، قرتیه (فرخزاد)، بختیار و... همه اینها را تیمهایی که آنجا بودند. معمولاً بچههای باسک (اسپانیا) مامور اجرا میشدند، اینها را میزدند و دیگر هیچکی به هیچی…اصلاً ما آنجا (باسک اسپانیا) رفتیم.
اینها (گروه جداییطلب باسک) آدمهای جنگجویی هستند. ما گفتیم میخواهیم چنین آدمی را ترور کنیم. گفتند: اینقدر میگیریم. روحانی مصری در آلمان بود که رفیق آنها بود. ما پول را پیش او گذاشتیم گفتیم اگر زد به او بده. بخشهایی از این مصاحبه را در شماره روز یکشنبه هفت صبح حتما خواندهاید. امابیایید این ترورهارا مرور کنیم :
اولین روایت ترور در آذر ماه 1358 رخ داد. وقتی که شهریار شفیق پسر اشرف که یک افسر نیروی دریایی دوره پهلوی بود و از شوهر دوم و مصری اشرف به یادگار مانده بود کمی پس از خروج از خانه مادرش در پاریس ترور شد. او به هنگام مرگ 35 ساله بود. بعد از عملیات ترور، صادق خلخالی اطلاعیهای به عنوان فدائیان اسلام صادر کرد و مسئولیت عملیات ترور را برعهده گرفت.
فدائیان اسلام بعدها انتساب این ترور به خود را تکذیب کردند. سالها بعد شایعه شد که ترور را یک جوان اهل قم به نام عبدالله برقعی انجام داده است که برقعی در دوران جنگ شهید شد و این ادعا ثابت نشد. حالا با گفتههاینقل شده از سوی برخی مسئولین به نظر میرسد پاسخی منطقیتر برای این ترور پیدا شده است: »ضارب کلاهخود موتورسیکلتسواران را به سر داشته و ابتدا گلولهای بر گردن وی شلیک و سپس گلوله دیگری به سر او خالی کرده است. »حرفهای بودن ترور آن را بیشتر به حاصل کار یک گروه مسلح اروپایی نزدیک میکند.
تیمسار اویسی در سال 1362 ترور شد. در سن 65 سالگی. او فرماندار نظامی بیرحم تهران بود (قبل از رحیمی) و در سالهای پس ازانقلاب فعالیتهای نظامی متعددی را علیه حاکمیت جمهوری اسلامی سازماندهی کرد و یکی از مشوقین صدام حسین برای حمله به ایران بوده است. ردپای او در کودتای نوژه نیز به چشم میخورد. غلامعلی اویسی در ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ در پاریس به همراه برادرش غلامحسین با شلیک گلوله به سر ترور شد.
قتل اویسی هم بسیار ماهرانه انجام شد و شاید این ادعا در تفویض این عملیات به گروههای مسلح جداییطلب باسک را بیشتر به واقعیت نزدیک نشان میدهد. اما دو قتل بعدی شرایط کاملا متفاوتی دارند و هردو به وسیله کارد انجام شدهاند.
شاپور بختیار آخرین نخستوزیر دوره پهلوی و از سران سابق جبهه ملی که بعد از مدتی پنهان شدن در ایران فرار کرده بود و با خشمی غیرقابل مهار درصدد عملیات علیه حاکمیت بود. او در روزهای اول رسیدن به مقام نخست وزیری نطقهای آتشینی کرد و حتی رفت احمدآباد و بر سر مزار مصدق با او تجدید میثاق کرد اما رهبر انقلاب ایران به شکل عامدانهای بختیار را در معادلات سیاسی در نظر نمیگرفت. این بیاعتنایی تحقیرآمیز بختیار را به سر حد جنون رسانده بود.
حتی شروط آیتالله خمینی برای پذیرش بختیار این وضعیت را تشدید هم کرده بود. با سرنگونی حکومت پهلوی او به پاریس رفت و آنجا تمام وقت در حال نقشه کشیدن علیه حکومت ایران بود و حتی شایعه سفرش به بغداد هم وجود دارد که برای یک چهره ملیگرا عملی بسیار ناشایست و غیرقابل قبول محسوب میشود. او در پاریس تحت مواظبت ویژه پلیس فرانسه هم قرار داشت. از یک سوءقصد در سال 59 هم جان سالم به در برده بود اما بالاخره در سال 1370 توسط گروهی که خود را خبرنگار نمایش داده بودند و به سادگی از حلقه محافظتی پلیس عبور کرده بودند ترور شد.
فریدون فرخزاد در مرداد 1371 در برلین به قتل رسید. در 56 سالگی. او به عنوان یک شومن در ایران به چهرهای مشهور تبدیل شده بود. مشهور است که دکترای علوم سیاسی در برلین داشته است و به عنوان برادر کوچک فروغ فرخزاد در محافل فرهنگی ایران توجهات را به خود جلب کرده بود. او چند برنامه موفق تلویزیونی را در دهه پنجاه اجرا کرده بود و با برخی از چهرههای مشهور جریان چریکی چپ هم مراوده داشت.
او در اولین ماههای پس از انقلاب به ستاد فدائیان خلق راه یافت اما بعد طرد شد و بعد از رفتن به خارج از کشور کم کم به یک چهره فعال رسانهای علیه حاکمیت بدل شد. این متن را با حرفهای سید حسین موسویان که دیروز در واکنش به مصاحبه رفیقدوست ابراز شده به اتمام میرسانیم: «فریدون فرخزاد در نیمه مرداد ۱۳۷۱ در شهر بن آلمان در منزلش به قتل رسید.
در آن مقطع من سفیر ایران در آلمان بودم و با سایر همکارانم در سفارت، برای بازگشت ایرانیهای مقیم آلمان که مایل به بازگشت به ایران بودند، تلاش گستردهای داشتم، سفرهای متخصصین ایرانی مقیم آلمان، بهطور انفرادی یا در قالب کاروانها، اوج گرفت و... فریدون فرخزاد هم با سفارت تماس و با اظهار پشیمانی نسبت به عملکرد گذشتهاش، درخواست بازگشت به ایران را داشت. من و همکارانم در سفارت چند ماه با تمام ظرفیت و با نهایت صداقت، صمیمیت و اعتقاد، تلاش کردیم تا توانستیم موافقت مقامات و دستگاههای ذیربط ایران برای بازگشت و تامین امنیت او را بگیریم.
فرخزاد از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و با شور و شوق زیاد، مشغول جمع و جور کردن زندگی در آلمان برای بازگشت به ایران شد. او مادر پیر و بیماری در ایران داشت و مایل به دیدار و کمک به مادرش بود. اما چندی نگذشت که ناگهان خبر ترور فرخزاد را در رسانههای آلمان خواندیم! من و همکارانم در سفارت هم شوکه شدیم و هم متاثر. موضوع را پیگیری کردیم و مقامات ذیربط تهران به ما اطمینان دادند که فرخزاد توسط اپوزیسیون ایران در خارج ترور شده است. ما هم به مقامات آلمان و در مصاحبه ها نظر تهران را اعلام کردیم.
حالا بعد از ۳۲ سال برای اولین بار واقعیت ماجرا را از مصاحبه آقای رفیقدوست متوجه شدم!»