سفر به دنیای باب اسفنجی، مرگ دلخراش کفگیر باب اسفنجی همه چیز را به هم میریزد

باب اسفنجی در یکی از احساسیترین اپیزودهای خود با از دست دادن کفگیر افسانهاش فرو میریزد
باب اسفنجی در نتیجه یک سانحه غمانگیز و احساسی، کفگیر افسانهای و نمادین خود را از دست میدهد. به همین خاطر او شروع به عزاداری میکند و در غم همکار همیشگی خود میگرید. ولی آقای خرچنگ و مشتریهای رستوران خرچنگی به غذا نیاز دارند و به سوگواری باب اهمیتی نمیدهند.
در یکی از اپیزودهای فصل چهارم سریال SpongeBob SquarePants که All that Glitters نام دارد، ما شاهد یکی از غمگینترین نسخههای آشپز رستوران خرچنگی هستیم. داستان از جایی آغاز میشود که یک روز کاری عادی دیگر در رستوران خرچنگی جریان دارد. در این بین، یک مشتری از راه میرسد و سفارش عجیبی میدهد. او درخواست یک همبرگر خرچنگی غولآسا میکند که برای باب پروژه سنگینی به شمار میرود. منتها او از آنجایی که چارهای به غیر از اطاعت ندارد، شروع به کار میکند.
منتها درست در همان اوایل کار و زمانی که میخواهد همبرگر خرچنگی را با کفگیرش برگرداند، یک اتفاق ناگوار رخ میدهد. کفگیر وفادار و همیشگی باب از وسط میشکند و قلب باب هم با آن از وسط دو نصف میشود. اما آشپز رستوران خرچنگی که نمیتواند بدون کفگیر بماند و بیکار باشد، به دنبال یک جایگزین موقت میگردد تا بتواند فعلا کارهایش را انجام دهد.
باب اسفنجی در مسیر پیدا کردن یک کفگیر جدید، با محصولی به اسم Le Spatula روبرو میشود؛ کفگیر گران قیمتی که قابلیتهای پیشرفته و متعددی دارد. منتها در این بین یک مشکل بزرگ به چشم میخورد: Le Spatula قیمت به شدت بالایی دارد. ولی خب باب حسابی به این محصول گران قیمت دل بسته و برای به دست آوردن آن، هر چیزی که دارد را میفروشد. او آنقدری شیفته این کفگیر شده که حتی لباسهایش را نیز به حراج میگذارد تا پول مورد نیاز را به دست آورد.
در نهایت او Le Spatula را میخرد و شروع به کار میکند. اما درست در زمان که او میخواهد همبرگر خرچنگی بپزد، کفگیر جدید زبان باز میکند و میگوید او برای درست کردن غذاهای گران قیمت درسته شده. در واقع او اعتقاد دارد همبرگر خرچنگی غذای ارزان قیمتی است و این موضوع سطحش را پایین میآورد. باب اسفنجی که از تعجب خشکش زده، Le Spatula را در حالی تماشا میکند که پا درآورده و در حال فرار از رستوران خرچنگی است.
باب اسفنجی در غم دوری کفگیرش مجنون میشود
باب اسفنجی که متوجه میشود هیچ چیز کفگیر قدیمی خودش نمیشود، راه بیمارستان را در پیش میگیرد تا آن را پیدا کند. هنگامی که او به بیمارستان میرسد، یک کفگیر پیر و آسیب دیده را میبیند که در حال جان دادن است. این کفگیر در نهایت جانش را از دست میدهد و باب که حس عذاب وجدان بالایی دارد، شروع به گریه و سرزنش خود میکند. درست در همین لحظه، یک دکتر از راه میرسد و میگوید کفگیری که در مقابلش جان خود را از دست داد، متعلق به یک نفر دیگر است.
باب که از شنیدن این موضوع حسابی خوشحال شده، در بیمارستان میچرخد تا بالاخره کفگیر خودش را پیدا میکند. اما کفگیر افسانهای باب اسفنجی که از صاحبش دل خوشی ندارد، به او بیمحلی میکند و به سمت مخالف میخوابد. باب هم که شرایط را دیده، دست از پا درازتر به رستوران خرچنگی باز میگردد و شروع به اشک ریختن میکند. او پیش خود فکر میکند که همه چیز تمام شده و دیگر جایی در رستوران خرچنگی ندارد. در همین لحظه، یک اتفاق غافلگیر کننده رخ میدهد تا همه چیز عوض شود.
کفگیر اصلی باب اسفنجی که از بیمارستان مرخص شده، به آرامی به سمت رستوران خرچنگی باز میگردد و با بخشش وی، اوضاع را بهتر میکند. این دو در کنار هم کار را ادامه میدهند و از این موضوع بسیار خوشحالند. ناگهان یک مشتری جدید از راه میرسد و دوباره یک همبرگر خرچنگی غولآسا سفارش میدهد. باب و کفگیر که از سری پیش حسابی ترسیدهاند، با استرس روند درست کردن این همبرگر را آغاز مینمایند. منتها درست در زمانی که باب میخواهد همبرگر غولآسا را بچرخاند، دستهای او از جا کنده میشود و هر دو شروع به خندیدن میکنند.