رسوایی برنده نوبل ادبیات| ماجرای تجاوز ناپدری به دختر آلیس مونرو
ذهنیت یک برنده نوبل ادبیات که شما را یاد فیلم فارسیهای دهه پنجاه میاندازد
هفت صبح| ناپدری به دختر آلیس مونرو تعرض کرده بود. آلیس مونرو کیست؟ نویسنده معروف کانادایی و برنده نوبل ادبیات. زنی که بارها در حمایت از حقوق زنان سخنفرسایی کرده بود. حالا نوبت به حقوق دختر خودش رسیده. آن هم در چه شرایطی؟ وضعیتی که همسر خانم مونرو به دختر معصوم 9 ساله تعرض کرده! خانم مونرو چه نظری دارد؟ نظرش این است که دخترش برای جرالد عشوهگری کرده بود والا جرالد به او نزدیک نمیشد!
این ذهنیت یک برنده نوبل ادبیات است که شما را یاد فیلم فارسیهای دهه پنجاه میاندازد. ماجرا حتی غمانگیزتر از این حرفهاست. آلیس مونرو به دلایل نه چندان معلوم از همسر اولش جدا شد. سه فرزند از این همسر داشت که کوچکترینشان یعنی اسکینی، تابستانها میآمد به خانه مادر. شبی مادر برای کاری بیرون میرود، همسرش جرالد، وارد اتاق دخترک معصوم میشود و بعد آن اتفاق شوم میافتد.
دخترک چنان شوکزده بود که آن شب چیزی به مادرش نگفت. جرالد هم دخترک را تهدید کرد اگر چیزی به مادرش بگوید، او را میکشد! بالاخره تابستان میگذرد و اسکینی میرود خانه و ماجرا را برای پدرش شرح میدهد. پدر هم تصمیم میگیرد دیگر هرگز اسکینی را به تنهایی به خانه ناپدری نفرستد. بلکه هر بار دو فرزند دیگر را همراهش میفرستد.
اما جرالد دستبردار نبوده و تا چهارده پانزده سالگی، همچنان از آزار و اذیت کلامی اسکینی دست برنمیداشته. در این ایام بالاخره اسکینی تصمیم میگیرد ماجرا را به مادرش بگوید. اما مادر وقتی چنین چیزی میشنود نه تنها طرف دخترش را نمیگیرد بلکه حق را میدهد به جرالد! واقعیت چه زمانی علنی شد؟ بعد از مرگ آلیس مونرو.
دخترش در هفتههای گذشته طی مصاحبهای، جریان را فاش کرد. هیچ احتمال دروغ و تهمتی هم وجود ندارد. چراکه اسکینی سالها بعد، زمانی که بزرگتر شد، از جرالد شکایت کرد و جرالد نزد پلیس اعتراف کرد که به اسکینی تعرض کرده است! پلیس هم دو سال حبس برای جرالد در نظر گرفت چراکه دیگر در آن سالها پیر و ازکارافتاده بود.
با تمام این حرفها، آلیس مونرو همچنان تا پایان عمر، حق را به دخترش نداد و کنار جرالد ماند! یک بار حتی دخترش خطاب به مادر گفته بود: «چطور میتونی کنار کسی که به دخترت تجاوز کرده زندگی کنی؟» و آلیس مونرو بابت این بیاحترامی گوشی را قطع کرده بود! جریان اینقدر جدی است که زندگینامهنویس آلیس مونرو در حیرت و ناباوری مانده و گفته ناراحت است که عمرش را بابت کار روی آثار مونرو گذاشته.
کرسی مونروشناسی هم از یکی از دانشگاههای کانادا برچیده شده. هرچند این نوع واکنشها طبیعی است. اما ماجرا سر پرسشی را باز میکند که همواره میشود پرسید؛ آیا ادبیات قرار است از ما آدمهای بهتری بسازد؟ و اگر قرار نیست بسازد، پس به چه دردی میخورد؟ پاسخ به این سوال، رسالهای طولانی است و در این مجال نمیگنجد. هرچند به نظر میرسد چندان پاسخی قطعی هم نداشته باشد. چراکه برنده نوبل تمام خاطره یک دختر از مادر را به تباهی کشانده است و سرآخر حتی پای دفاع از مجرم هم ایستاده است.
در کنارش بروید بخوانید گفتوگوهای مونرو درباره حقوق زنان و لزوم دفاع از آنها را. آن هم چه کسی؟! کسی که نتوانست حق دخترش را در موضوعی روشن بگیرد و طرف متجاوز را گرفت! اینجاست که گمان میکنی ادبیات فقط یکی از مؤلفههای بهتر زیستن و خوب زیستن است. هرچند، مؤلفهای قطعی هم نیست. چه بسا انسانهایی که چیز زیادی از ادبیات و هنر ندانند اما پاک و سالم زیسته باشند.
البته ممکن است عدهای این گزاره قدیمی را تکرار کنند که اثر از مؤلف سواست. بله، ایدههای رولان بارتی مربوط به حالا نیست و بیش از 60 سال است که از ظهورش میگذرد. ما هم میدانیم که مؤلف مرده است و گفتوگو درباره اثر است که ما را به جهان نقد متن میکشاند. منتها قصه اینجاست که ما با شنیدن رسوایی آلیس مونرو قاعدتا از او بدمان میآید و دوباره به این نتیجه میرسیم که ادبیات و هنر لزوما هم از ما آدمهای بهتری نمیسازد.
این جملهها در واقع به درد سخنرانیهای نویسندگان و هنرمندان میخورد. به درد برنامههای شو یا حتی جشن سخنرانی نوبل ادبیات میخورد. اما به درد زندگی چطور؟ پشیزی نمیارزد!