کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۳۶۲۱
تاریخ خبر:

بلاگری یا دلّالی؟ | پرونده‌ای درباره نقاط ضعف و مثبت بلاگری کتاب

بلاگری یا دلّالی؟ | پرونده‌ای درباره نقاط ضعف و مثبت بلاگری کتاب

درآمد بلاگرهای کتاب چقدر است؟ و برای هر ویدئو یا عکس چند تومان از شما دریافت می‌کنند؟

هفت صبح| ‌در پنج، شش سال اخیر، پدیده‌ای در ایران برجسته شد با عنوان «بلاگری کتاب». ماجرا در ابتدا چندان جدی نبود. جوانی را می‌دیدی که ویدئویی در اینستاگرام منتشر کرده و به معرفی کتاب مورد علاقه‌اش پرداخته‌. به‌تدریج اما با بالا رفتن امکانات پلتفرم مربوطه و اضافه شدن زرق و برق‌های مختلف به ویدئو، فالوئرها هم بالاتر رفت. یعنی دیگر صرفا با یک پیشنهاددهنده یا مروج کتاب سروکار نداشتیم؛ بلکه چهره‌ای را می‌دیدی در حال داد و ستد با ناشران و نویسندگان؛ به این‌ترتیب که مبالغی در ازای تبلیغ کتاب می‌گیرند و آن‌ها را معرفی می‌کنند.

 

در واقع بلاگرهای کتاب به‌تدریج وارد چرخه صنعت نشر شدند تا در بازاریابی کتاب، بازوی ناشران باشند. به همین دلیل هم گفت‌وگوهایی در این مدت با بعضی از بلاگرهای کتاب انجام دادیم. هرچند عده‌ای از اهالی کتاب و ادبیات در همین مدت گلایه کردند که بهتر است نظرات مختلف راجع به این پدیده، یعنی بلاگری کتاب را منعکس کنیم. چراکه ممکن است عده‌ای نظراتی متفاوت داشته باشند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در نظرخواهی از چند تن از نویسندگان، منتقدان و کارشناسان امر، به وجوه مختلف این پدیده بپردازیم.

 

البته قبل از پرداختن به این ماجرا، تحقیقاتی هم انجام دادیم تا ببینیم بلاگرهای کتاب عموما بابت معرفی و تبلیغ کتاب‌ها، چقدر هزینه دریافت می‌کنند. ضمن اینکه می‌خواستیم بدانیم حدود درآمد آن‌ها از بلاگری کتاب چقدر است. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنیم قبل از خواندن نظرات مختلف، جدولی را که تهیه کردیم، بخوانید. البته در نظر داشته باشید که این مبالغ با توجه به میانگین قیمتی چندین بلاگر تهیه شده و بنا به فالوئرها یا رویکردشان متفاوت است. ضمن اینکه در نظرخواهی از اهالی ادبیات و کتاب درباره این پدیده، تلاش بر این بود نظرات مثبت و منفی را بازتاب بدهیم و یک‌سویه ماجرا را نبینیم.

 

بلاگری یا ویرانگری

کامران محمدی*| تصور می‌کنم اینکه بپرسیم فعالیت بلاگرهای کتاب خوب است یا نه، مثل این است که بپرسیم کار خبرنگاران حوزه کتاب و ادبیات خوب است یا نه. جواب هر دو یکی است: هم خوبش را داریم، هم بدش را. از نگاه من، هر صفحه در فضای مجازی، نشریه کوچکی است که از قوانین رسانه پیروی می‌کند. بعضی از این رسانه‌ها آن‌قدر بازدید دارند که حالا حتی از نظر سازمان هم شباهت زیادی به رسانه‌های مکتوب و سنتی (و عموما روزنامه) پیدا کرده‌اند و فکر می‌کنم آن‌هایی که بزرگ‌تر شده‌اند، احتمالا کارشان هم حساب و کتاب بیشتری دارد.

 

مشکل عموما، ‌جایی است که رسانه تک‌نفره و بدون نظارت افراد متخصص، تولید محتوا می‌کند. تعداد قابل‌توجهی از صفحات مجازی این شکلی اداره می‌شوند و عموما هم صاحبشان جوان یا حتی نوجوانی است که نه از ادبیات چندان سردرمی‌آورد، نه از کتاب. هدف او اطلاع‌رسانی یا خدمت به کتاب از روی عشق یا هر چیزی از این دست نیست؛ هدف در فضای مجازی، عموما در نهایت با عرض معذرت «گدایی لایک» است. تلاش برای بیشتر دیده‌شدن. به این علت است که بیش از آن‌که مخاطب را هدایت کند یا با شناسایی و معرفی آثار و جریان‌های خوب، موج کوچکی ایجاد کند یا وظیفه‌ اطلاع‌رسانی رسانه را انجام دهد، خودش سوار موج می‌شود تا بیشتر دیده شود.

 

نتیجه‌اش این است که از آثار ایرانی روز خیلی به‌ندرت چیزی می‌بینیم و هنوز فقط چند کتاب قدیمی و مهم ادبیات ایران که نیازی به معرفی ندارند، نظیر «سمفونی مردگان»، مدام ورد زبان این دوستان است و اکثریت قریب به اتفاقشان هم فقط آثار خارجی معروف بازار را معرفی می‌کنند. خبرنگار باید افراد حوزه‌ خود را بشناسد و با ساختار، جریان‌ها و فضای نشر آشنا باشد. اما شخصا برایم پیش آمده که با برخی از این دوستان شاید یک ساعت بحث کرده‌ام؛ فقط برای اینکه به ایشان اهمیت ناشر کتاب را بفهمانم و توضیح دهم که بهتر است وقتی کتابی را معرفی می‌کنند، اسم ناشر را هم بگویند. جالب اینکه آخرش هم موفق نشدم!

 

به‌جز این بی‌اطلاعی و موج‌سواری، ناآشنایی با زبان هم نکته‌ مهمی است. بیشتر بلاگرها فرق بین «ه» بدل از «است» را در زبان گفتار با کسره مضاف و مضاف‌الیه یا موصوف و صفت نمی‌دانند! حتی ساده‌ترین کلمات را با غلط املایی می‌نویسند و نه تنها مراقب زبان نیستند، که همگی با هم مشغول تخریب زبان شده‌اند و گاهی حتی به این می‌بالند.

 

و نکته آخر پدیده‌ جهل مرکب است که همه‌ این مشکلات را چند برابر می‌کند. متاسفانه اکنون در دنیایی زندگی می‌کنیم که تعداد فالوئرها و لایک‌ها، به آدم‌ها توهم حق می‌دهد. وقتی ما در جمع بزرگی حرفی بزنیم و ناگهان مثلا 50هزار نفر برایمان هورا بکشند، حتی اگر حرفمان کاملا نادرست باشد، دچار توهم دانایی، مهم‌بودن یا حتی متخصص‌بودن می‌شویم و البته این‌ها تنها مشکلات موجود در فضای بلاگری کتاب نیست، اما آن‌قدری هست که جلوی دیدن برخی از نکات مثبت ماجرا را کاملا بگیرد.

*مدیر نشر «سنگ» و نویسنده آثاری نظیر «باغ وحش انسانی»، «رولت روسی»، «مِه»، «آن‌جا که برف‌ها آب نمی‌شوند»، «بگذارید میترا بخوابد» و...

 

چرا از بلاگرها می‌ترسید؟

محسن فرجی*| به نظرم کسانی که مخالف حضور بلاگرها در عرصه ترویج کتاب و کتاب‌خوانی هستند، هنوز نگاه سنتی به کتاب دارند و کتاب را پدیده‌ای مقدس و والامرتبه می‌دانند که هر کسی حق ندارد به آن نزدیک شود. در حالی که به نظر من، این ایده و این دیدگاه منسوخ شده. چراکه باید بپذیریم کتاب یک کالای فرهنگی است و هر کسی در فضای مجازی یا واقعی، حق دارد که درباره آن اظهار نظر کند و به معرفی و تبلیغ آثاری که دوست دارد بپردازد. ضمن اینکه اساسا گسترش فضای مجازی در زندگی ما، تمرکززدایی را به دنبال داشته و به سمتی رفته‌ایم که دیگر ایده غالب رهبری نقد ادبی یا هدایت جامعه در این عرصه، معنا ندارد.

 

در حال حاضر در وضعیتی هستیم که هر کسی می‌تواند یک «شهروندخبرنگار» باشد. یعنی هر کسی می‌تواند ایده خودش را مطرح کند و چه بهتر که از شیوه‌های تبلیغاتی جدید و ترفندهای خلاقانه برای این کار استفاده کند. به همین دلیل به نظرم نباید از بلاگرها ترسید یا از این پدیده پرهیز کرد؛ بلکه باید ورود آن‌ها به عرصه کتاب را هم مورد توجه قرار داد؛ به‌ویژه در شرایط فعلی ما که کتاب بسیار مظلوم واقع شده و از طرف متولیان فرهنگی هیچ‌گونه حمایتی از ناشران و کتابفروشان نمی‌شود.

 

در چنین وضعیتی، بلاگرهای کتاب می‌توانند با شیوه‌های تبلیغاتی و ترفندهای خودشان، بخشی از مخاطب را به سمت کتاب برگرداند. البته طبیعتا پدیده بلاگری هم مثل هر پدیده‌ دیگری در مسیری پر از آزمون و خطا می‌رود و همیشه هم نتیجه 100درصد مطلوبی به دنبال ندارد. یعنی ممکن است بلاگرهایی داشته باشیم که برای معرفی کتاب به شیوه‌های غیرفرهنگی یا حتی مبتذل روی آورده‌ باشند یا رویکردی اتخاذ کرده باشند که خیلی فرهنگی و در جهت توسعه و ترویج کتابخوانی هم نبوده. اما باید این فرصت و زمینه را فراهم کرد که زمان به عنوان غربال‌گر، کار خودش را بکند و به مرور کسانی که در این عرصه جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر هستند، بمانند و بتوانند به مخاطب، کتاب‌های ارزشمند را معرفی کنند.

 

تا رسیدن به آن زمان نباید از ناخالصی‌هایی که وجود دارد، ترسید و با نگاهی سنتی، مدام مراقب و محتاط بود که نکند حیثیت و شرافت کتاب و کتاب‌خوانی زیر سوال برود. به نظر من این اتفاق در درازمدت نخواهد افتاد و به‌مرور سره از ناسره شناخته خواهد شد و بلاگرهای خوب به عنوان بازوی جدید معرفی کتاب، جایگاه خودشان را پیدا خواهند کرد؛ جایگاهی که پیشتر نشریات کاغذی و ماهنامه‌ها آن را عهده‌دار بودند. مخاطب هم مخاطب نادانی نیست و خودش تشخیص خواهد داد کدام بلاگر روش درست و صحیحی انتخاب کرده و براساس پیشنهادهای او، خودش دست به تصمیم و انتخاب خواهد زد.

* مدیر نشر «خزه» و نویسنده آثاری نظیر «چوب‌خط» و «جغرافیای اموات».

 

حق عُق زدن که دارم؟ ندارم؟!

محسن حکیم معانی*|  اجازه بدهید همین ابتدای کار به پرسشی که احتمالا در پایان این یادداشت کوتاه مطرح خواهد شد، پاسخ بدهم؛ فکر می‌کنم کتاب هم مانند هر کالای دیگری نیاز به معرفی و تبلیغ دارد و به هیچ‌وجه با تبلیغ آن مخالف نیستم. 

به نظرم حالا، بهتر و راحت‌تر می‌توانم نظرم را درباره وضعیت تبلیغ کتاب در صفحات مجازی بگویم. امروزه، به برکت گوشی‌های هوشمند هر کسی خیلی راحت می‌تواند هر محتوایی را که دلش می‌خواهد به مخاطبانش ارائه بدهد و چه محتوایی هم بهتر از کتاب؟ من به حکم نیاز و علاقه‌ام، سال‌هاست خبرهای حوزه کتاب را پیگیری می‌کنم و به دلیل اینکه صفحات خیلی از نویسندگان و پدیدآورندگان کتاب را هم دنبال می‌کنم، پست‌های معرفی کتاب بسیاری هم به من پیشنهاد می‌شود. واقعیت این است که سعی می‌کنم تا آنجا که می‌توانم این صفحات را رد کنم و نبینم. چرا؟ به خاطر حفظ سلامتیم.

 

با این‌حال، متاسفانه لااقل روزی چهار، پنج مورد را می‌بینم و می‌شنوم و از کسی چه پنهان، اغلب عُق می‌زنم! پیش از آنکه در برابر این جمله‌ام جبهه بگیرید اجازه بدهید در این فضای مجازی متکثر، حق عق زدن را برای خودم حفظ کنم. واقعیت این است که وقتی با خیلی از این تبلیغ‌ها مواجه می‌شوم، اختیار چیزی که از شکمم به طرف بالا راه می‌افتد، دست خودم نیست... چطور ممکن است اهل مطالعه باشی و بتوانی چنین جمله‌ای را هضم کنی؟! «هنوز هم فکر می‌کنی برای خواندن آثار همینگوی باید با «پیرمرد و دریا» شروع کنی؟ اشتباه می‌کنی...» و جوانک خوش‌بر و رو با ته‌ریش مرتبش شروع می‌کند به من بگوید که رمان‌های داستایوفسکی یا کافکا را به چه ترتیبی باید بخوانم! واقعا خود داستایوفسکی هم نمی‌توانست چنین پیشنهادی به خوانندگان آثارش بدهد. وای حالا چه بر سر کسی می‌آید که «برادران کارامازوف» را قبل از «جنایت و مکافات» خوانده است؟!

 

اجازه بدهید بالا بیاورم وقتی پیشنهاددهنده کتاب، حتی نمی‌تواند نام نویسنده یا شخصیت‌های رمان را درست تلفظ کند و آن‌وقت توقع دارد من به معرفی‌اش اعتماد کنم. اجازه بدهید عق بزنم وقتی رنگ و طرح لباس، لاک ناخن، آرایش چهره و هزار ادا و اطوار دیگر را می‌بینم که زودتر از محتوای مورد نظر توی چشمم فرو می‌رود. اجازه بدهید حالت تهوع داشته باشم وقتی طرف صدایش را مثل خسرو شکیبایی می‌اندازد توی گلویش یا شینش را با هشتاد تا دندانه تلفظ می‌کند تا به من بقبولاند که موراکامی بهترین نویسنده حال حاضر دنیاست!نه، این راهش نیست. این صفحه‌های خوش‌رنگ و لعاب فقط می‌توانند ذهن‌های علاقه‌مند را تباه کنند و به بی‌راهه بکشانند. کتاب یک کالای تخصصی است که برای معرفی و تبلیغش، آدم متخصص خودش را نیاز دارد و بس!

* نویسنده آثاری نظیر «ارواح مرطوب جنگلی»، «افشاربندان»، «من مرده بودم که هانیه عاشقم شد» و «میم عاشقی».

 

نجات‌دهنده در گور خفته است

مهدیه زرگر*| سوالی که در وهله اول پرسیده می‌شود، این است که آیا حقیقتا بلاگرها کتاب‌هایی را که تبلیغ می‌کنند، خوانده‌اند؟ و پرسش مهم‌تر اینکه رسالت بلاگر دقیقا چیست؟ خب، برای کسانی چون من که سال‌ها در دانشگاه ادبیات با آثاری فاخر و کلاسیک تربیت شده، مواجهه با معظلی چون بلاگری، سخت و شاید بسیار بغرنج است. در واقع سوالی که می‌پرسیم این است که اگر کسی کتاب را خوانده، در فصل‌نامه یا روزنامه از آن صحبت می‌کند؛ نه اینکه بیاید در اپلکیشنی که برنامه‌اش برای دنیا سرگرمی است، کلمات یک کتاب را بفروشد!

 

خب ما این‌گونه بزرگ شده‌ایم و زیستن در میان کتاب‌ها و راه و رسمش را چنین می‌دانیم. اما یک مسئله وجود دارد؛ این روزها جهان بر پایه مارکتینگ می‌گردد. هر چند تلخ اما باید پذیرفت که رئیس فرد دیگری است. حالا می‌خواهد کتاب‌های دسته چندم زرد را تبلیغ کند تا مردم بیشتر در ناخوشی فرو روند یا از یک نویسنده تازه‌کار مبلغی گزاف دریافت کند تا برایش به قول خودشان، «ریلز» بسازد که چهار نفر ببینند!

 

ادبیات در ایران، پیشینه بسیاری دارد برای همه. اما نکته جالب اینجاست که حتی کتاب‌نخوان‌ها هم دوست ندارند کسی به ساحت کتاب این‌چنین دست‌درازی کند. شاید به این دلیل که کتاب هنوز قداست خودش را حفظ کرده است. پس بلاگرها راه سختی در پیش دارند. پیش از هر چیز باید اعتماد خواننده را به دست بیاورند. اما برای به دست آوردن مشتری، سراغ کتاب‌هایی می‌روند که عمدتا می‌توانیم آن‌ها را کف خیابان‌ها پیدا کنیم یا سرگرم‌کننده هستند.

 

با نگاه و تحقیق در صفحه‌شان متوجه می‌شوی عمدتا یک سری آثار مشابه را تبلیغ می‌کنند و این تنها می‌تواند حضور ناشر را به ذهن برساند. خب این‌ها هم بلاگر دارند، چون مردم دیگر به کتابفروشی سر نمی‌زنند و بیشتر وقتشان را در صفحات مجازی سپری می‌کنند؛ صفحاتی که در آن‌ها کسی دارد با آب و تاب درباره یک کتاب شاید دست چندم صحبت می‌کند. در نهایت باید پذیرفت که بلاگرها نقش مهمی در فروش آثار ادبی دارند؛ آن هم در زمانه‌ای که خواندن کتاب از نظر مردم عادی، کار بی‌کاره‌ها است. به عنوان یک نویسنده تنها می‌توانم امیدوار باشم که چنین پدیده‌ای راه درستش را طی کند و شرایط را برای اهالی کتاب حتی کتاب‌فروش‌ها هموار کند.

*نویسنده آثاری نظیر «دروازه غازهای وحشی»، «ساکنان برزخ» و «وارث خاموشی».

 

بلاگری کتاب؟ نه، ممنون!

لاله زارع*| یک بار یک نفر بعد از رواج جست‌وجو با گوگل پرسیده بود قبل از آن مردم سوال‌هایشان را از چه کسی می‌پرسیدند؟ جواب: کتابدارها. مردم زنگ می‌زدند به کتابخانه‌ها؛ اما این تنها کار کتابدارها نیست. یکی از کارهای کتابدارها که البته مثل سایر وظایفشان چندان دیده نشده، بررسی تازه‌های نشر و مرور آنها برای پیشنهاد دادن به مخاطبان است.

 

کتابدارها می‌دانند یک کتاب را چطور بررسی کنند که به سوالات مهم جواب بدهند. سوالاتی مثل: این کتاب درباره چیست؟ به درد چه کسانی می‌خورد؟ و آیا محتوای خوبی دارد یا نه؟ کتابدارها متخصص بررسی آثاری هستند که لازم است منبع تحقیق و پژوهش مولفان باشد اما مهم‌ترین بخشی که به کار آنها احتیاج است، آثار ادبی است که طیف بزرگی از خوانندگان را در برمی‌گیرد. تا قبل از رونق بوک‌بلاگری، مرورها و نظرات کتابداران در مجلات مخصوص آثار چاپی منتشر می‌شد اما حالا نت همه چیز را راحت‌تر کرده. واقعا؟

 

من کتابداری خوانده‌ام و روش بررسی و معرفی کتاب، جزئی از درس‌های دانشگاهی‌ام بوده. وقتی فارغ‌التحصیل شدم خوشحال بودم که به خیل افرادی می‌پیوندم که سر و کارشان با کتاب است و البته معرفی کتاب. اما حالا 26سال گذشته و چه می‌دانم؟ تمام درسی که خوانده بودم به درد همان دانشگاه می‌خورد. چرا؟ چون فهمیدم: «رابطه از تخصص مهم‌تر است.» این تازه برای زمانی است که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی نبود و در این شرایط، بخش مهمی از مجلات و روزنامه‌های ما در اختیار باندها و گروه‌هایی بود که اصطلاحا به هم نان قرض می‌دادند. «تو بگو کتاب من خوب است تا من هم از کار تو تعریف کنم.» به من گفتند قبلا وضع این نبوده ولی شک دارم.

 

چند سال قبل با اطمینان از اینکه اگر شیوه‌های درست معرفی کتاب را به عده‌ای یاد بدهم می‌توانم به کمک عاشقان کتاب، جریانی راه بیندازم علیه این رفیق‌بازی‌ها که حالا شده عرصه اصلی معرفی‌های بد از کتاب‌های بی‌کیفیت. نتیجه؟ جنگ و دعواهای بی‌پایان، تمسخر و هرآنچه فکرش را بکنید یک آدم مشتاق را که قبلا یک بار ناامید شده، این بار با قدرت مضاعف ناامید کند.

 

فقط یک قلم از تبعات این کار، بایکوت شدن آثار کسانی بود که هم نویسنده بودند و هم به معرفی کتاب علاقه داشتند از طرف همان بوک‌بلاگرهایی که نانشان را مرورنویس حرفه‌ای آجر کرده بود. آنقدر درباره صاحب اثر نفرت‌پراکنی کردند که نویسنده به خودش شک کرد، شاید کتاب من آنقدرها هم خوب نیست. اگرچه بعدا که نفرات‌پراکنی تمام شد، اثرش دیده شد و فهمید قضیه همان است که من گفتم. البته من منکر تک و توک مرورنویس‌های حرفه‌ای و کاردرست که واقعا هدفشان پیشنهاد اثر خوب به مخاطب است نمی‌شوم اما تعدادشان آنقدرها نیست که مقابل موج عظیم غیرحرفه‌ای‌ها به شایستگی دیده شوند. پس بوک‌بلاگری در ایران؟ نه، ممنون!

*نویسنده آثاری نظیر «جمجمه جوان»، «بی‌تابوت»، «گناه دیگران»، «راز کیارش» و «کارآگاه سیتو».

 

مثل آب برای کوکاکولا

رامبد خانلری*| در مقاله‌ای خواندم «مدیر خوب کسی است که حرف‌ را به اعداد تبدیل می‌کند و مدیر بد مدیری است که اعداد را به حرف تبدیل می‌کند.» این جمله یکی از درست‌ترین جمله‌هایی است که در این چند ساله خوانده‌ام. به گواه این جمله می‌شود ادعا کرد کسب‌وکار موفق آن کسب‌‌وکاری است که با اعداد سروکار دارد و حقایق را به پشتوانه‌ اعداد راستی‌آزمایی‌شده بیان می‌کند.

 

می‌گوییم این مردم کتاب نمی‌خوانند. می‌گوییم صنعت نشر در این کشور صنعتی ورشکسته است. تمام بنگاه‌های نشر می‌نالند که کاروبارشان خراب است و مردم هیچ کتاب نمی‌خرند و همین روزها باید برای گذران زندگی به فکر کار دیگری باشند. برای نجات کسب‌وکاری ورشکسته باید چه‌کار کرد؟ سوال دیگری دارم. بوده‌اند کتاب‌هایی که در همین سال‌های رخوت بازار کتاب، خوب دیده شده‌اند و خوب فروخته‌اند و خوب خوانده شده‌اند. «ملت عشق»، «مغازه خودکشی»، «جزء از کل»، «خودت باش دختر»، «بادام»، «مغازه‌ جادویی» و... اگر مردم کتاب نمی‌خرند، پس چرا این‌ها را خریده‌اند و خوانده‌اند؟

 

دلیل ساده‌ای دارد: کسب‌وکار همیشه حقیقتی چندوجهی بوده است و کسب‌وکارها، موفقیت یا عدم‌موفقیت خود را مدیون نه یک عامل، بلکه چندین‌وچند عامل هستند. شاید ناشرجماعت با این توجیه که این‌ کتاب‌ها سطحی هستند و سلیقه مردم تنزل پیدا کرده، فروش این چند عنوان را توجیه کند اما این حرف است و نه عدد. موفقیت یک کسب‌وکار همان‌قدری که به کیفیت محصول وابسته است، به دامنه معرفی محصول هم وابسته است.

 

اگر ناشری بخواهد سالی ۵۰عنوان کتاب منتشر کند و انتظار داشته باشد هر عنوان کتابش حداقل 3هزار نسخه بفروشد، یعنی فروش 150هزار نسخه‌ای که با متوسط قیمت 200هزار تومان می‌شود 30میلیارد تومان. این را من نمی‌گویم، دانش کسب‌وکار می‌گوید برای صنعتی ۳۰میلیارد تومانی کیفیت محصول تنها عامل پیش‌برنده‌ نخواهد بود. معرفی محصول، مدیریت لجستیک و... برای دوام این عدد ضروری است. دیگر جمله‌ «کتاب خوب راه خودش را پیدا می‌کند و مخاطب کتاب خوب را به مخاطب معرفی می‌کند» جمله‌ به‌روزی نیست. تقریبا همه دنیا می‌دانند که «کوکاکولا» و «پپسی» با کیفیت‌ترین نوشابه‌های جهان را تولید می‌کنند اما هنوز هم عدد هزینه معرفی محصول پپسی و کوکاکولا از بالاترین هزینه‌های معرفی محصول است. چرا؟

 

معرفی کتاب با نقشه‌ راه به منظور گسترش کسب‌وکار صنعت نشر واجب است. اینستاگرم چند سالی است که پرمخاطب‌ترین مدیوم در بیشتر کشورهای دنیاست. طبیعی است که معرفی کتاب در اینستاگرام یکی از کم‌هزینه‌ترین و پربازده‌ترین راه‌های معرفی محصول است. پس در اینکه این کار برای رونق صنعت نشر لازم و ضروری است، هیچ شکی نیست. این کار باید انجام شود و پرداخت این هزینه در این روزگار ضروری است. نظرتان این است که بلاگرها، کتاب‌های بدی را معرفی می‌کنند؟ نظرتان این است بلاگرهای موجود، شانیت معرفی کتاب ندارند؟ بلاگرهای با شانیت بسازید و کتاب‌های خوب معرفی کنید اما کلیت ماجرا را زیر سوال نبرید.

*نویسنده آثاری نظیر «سرطان جن»، «آقای هاویشام»، «سرمه‌سرا»، «گربه‌زاد»، «هنر چاق بودن»، «سایه‌باز»، «دم‌اسبی» و....

 

مثبت یا منفی؟

ستاره قره‌باغ‌نژاد*| بلاگرهای کتاب سه گروه هستند. گروه اول، کسانی هستند که بدون دریافت هزینه، کتابی را که خوانده و پسندیده‌اند، به بقیه معرفی می‌کنند. گروه دوم، بلاگرهایی هستند که رویکرد بیزینسی دارند. وظیفه این گروه معرفی کتاب است و بسته به تعداد فالوئرهایشان از نویسنده یا ناشر پولی می‌گیرند که کتاب را پرزنت کنند. چندان هم به دنیا و آخرت ماجرا کاری ندارند! گروه سوم هم ترکیبی از گروه اول و دوم هستند؛ گاهی ممکن است بنا به مطالعات خودشان کتابی را بپسندند و معرفی کنند و گاهی هم ممکن است بنا به مبلغی که ناشر یا نویسنده می‌پردازد، این کار را انجام بدهند. 

 

در واقع امروز، بلاگری کتاب، بخشی از صنعت نشر شده و از این صنعت جدا نیست. به خاطر اینکه روزبه‌روز شمار بلاگرهای گروه اول کمتر می‌شوند؛ مقصودم کسانی است که به خاطر شیفتگی و علاقه خودشان به کتاب بدون دریافت هزینه، کار می‌کنند. در مقابل، شمار کسانی که به این ماجرا به شکل تجاری نگاه می‌کنند، افزایش پیدا می‌کند. البته خب باید توجه داشت تمام کسانی هم که با رویکرد بیزینسی در این حوزه کار می‌کنند، در حال معرفی کتاب‌های زرد و تجاری نیستند. گاهی هم کتاب‌های خوبی توسط همین گروه بلاگرها شناخته و به مخاطبان معرفی شده است. اما در کل،‌ با وجود تاثیر بلاگرهای کتاب در این بازار، نمی‌توان حضورشان را نادیده گرفت و تاثیرشان انکارناپذیر است.

 

ضمنا با توجه به اینکه روزبه‌روز شمار مجلات جدی یا صفحات ادبی نشریات کثیرالانتشار، کمتر می‌شود، فضا برای فعالیت بلاگرها هم بازتر شده. به این ترتیب منبعی شده‌اند برای ارائه اطلاعات به مخاطبان. در کنار این موضوع، فضای مجازی در زندگی روزمره مردم هم فراگیر شده. این جریان فقط مختص به ایران هم نیست و در همه جای دنیا با چنین پدیده‌ای مواجه هستیم که بسیاری از مجلات و نشریات معتبر دنیا به شکل اینترنتی منتشر می‌شوند. ضمن اینکه فضای مجازی به هر صورت، مثل هر پدیده‌ای، نکات مثبت و منفی مربوط به خودش را دارد. نکته مثبت ماجرا این است که مخاطبان بیشتری به فضای مجازی دسترسی دارند و نکته منفی هم این است که تمییز سره از ناسره دشوار شده است؛ اینکه معیار معرفی کتاب‌ها چیست؟ سواد ادبی‌ بلاگرهای کتاب در چه حدی است؟ هر کدام از چه سطحی از سواد ادبی بهره‌مند هستند؟ و چه نوع نظارتی می‌توان بر این نوع تولید محتوا داشت؟

*نویسنده رمان «ماه در استکانت افتاد» 

 

همه آدم‌ها باید مثل ما باشند؟

مرضیه نمازی‌فرد*| به پشت جلد اکثر کتاب‌ها که نگاه کنید، جملات یا تعابیر آن در حال بلاگ‌کردن کتاب است. یعنی پشت جلد کتاب در حال معرفی کتاب موردنظر و به اشتراک گذاشتن بخشی از مطالب آن با مخاطب است. توضیحات هر فروشگاه آنلاین کتاب هم همین وظیفه را برعهده دارد و در حال بلاگ کردن است. توضیحات من به ‌عنوان خواننده یک کتاب هم همین‌طور. حالا چند سوال را باید مطرح کرد و به نوع نتیجه‌گیری رسید. آیا برش پشت جلد کتاب از نظر شما به‌عنوان خواننده بالقوه، محتوای ارزشمندی است یا خیر؟

 

توضیحات محصول در سایت‌های فروش آنلاین کتاب از نظر شما محتوای ارزشمندی است یا خیر؟ و ارائه من به عنوان خواننده‌ یک کتاب، از نظر شما محتوای ارزشمندی است یا خیر؟ پاسخ این سه پرسش، ارزشمند بودن یا نبودن بلاگری کتاب را برای مخاطبان مشخص می‌کند. یعنی از نظر من برش پشت جلد یک کتاب، دغدغه نویسنده (یا ناشر) را مشخص می‌کند. ضمن اینکه علاوه‌بر مفاهیم کتاب، می‌توانم نوع نثر و نگارش کتاب را هم براساس سلیقه‌ خودم بسنجم. در کنار این موضوع، توضیحات و مشخصات محصول در سایت‌های فروش کتاب، مرا بیشتر از آن برش (اینکه این کتاب چیست و چرا نوشته شده) آشنا می‌کند و کاری می‌کند که بتوانم کتاب متناسب‌تر را، راحت‌تر انتخاب کنم.

 

همچنین نظر خواننده یک کتاب هم مرا به خواندنش ترغیب یا از خواندنش منصرف می‌کند و همه با فرض اینکه فلان خواننده و نگاهش به کتاب یا فلان سایت نوع توضیحاتش را بشناسم. در غیر این صورت، چند مرتبه آزمون و خطا، یا بررسی چند سایت و نظر مختلف، مرا به این نتیجه‌گیری می‌رساند که فلان سایت، توضیحات نزدیک‌تری به مفاهیم کتاب ارائه می‌کند. یا برداشت فلان شخص از کتاب، نزدیک به نگاه من است. به این ترتیب این اطلاعات کاری می‌کند که من به سمت یافتن مرجع شناخت و انتخاب کتاب بروم. این مرجع طبیعتا براساس سلیقه کتاب خواندن هر کسی هم متفاوت انتخاب می‌شود.

 

با این توضیحات، اگر ما می‌خواهیم همه آدم‌ها مثل ما کتاب بخوانند، بله! بلاگری کتاب به هر معنایی بد است! مثلا Soup novel و soup dram؛ همان چیزی که به آن می‌گوییم رمان آبکی و درام آبکی. اما آیا این نوع آثار مخاطب ندارد؟ آیا نظر من بر نظر شما ارجحیت دارد که من بگویم این سبک کتاب خوب یا بد است؟ پس بلاگری کتاب، چیز جدیدی نیست؛ فقط به روش‌های جهان جدید دارد انجام می‌شود. و تنها ملاک خوب بودن یک بلاگر یا مرجع انتخاب کتاب، فقط میزان ارزشمندی محتوایش برای مخاطب است.

*کارشناس بازاریابی محتوا

 

کدخبر: ۵۶۳۶۲۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر