پرحاشیهترین نمایش روی زمین | افتتاحیه المپیک پاریس و بازخوردهای رسانهای
چه اتفاقی در این مراسم افتتاحیه افتاد و آیا واقعا تا این حد شایسته بحث و نقد بود؟!
هفت صبح| اگر این هفته در شبکههای اجتماعی حضور داشتهاید، حتما به نوشته یا واکنشی درباره شیوه اجرای مراسم افتتاحیه المپیک پاریس برخوردهاید. انتقادات نسبت به این رویداد را باید در سطوح مختلف بررسی کرد، از ضعف در اجرا و بدسلیقگی گرفته تا طیفی از واکنشهای رادیکال حول محور این مسئله که ووکیسم و جریان چپ چطور افتتاحیه المپیک را که در ستایش ورزش و سلامت بود، دزدیده و به رژه دگرباشان و شیطانپرستان تبدیل کرده است!
حتی افرادی مانند ایلان ماسک که این روزها با حمایتش از ترامپ شدیدا به سمت راست سیاسی آمریکا حرکت کرده نیز چنین نگاهی به ماجرا داشت. البته انتقادها و ستایشها فراتر از کلیشههای معمول در شبکههای اجتماعی و تقسیمبندیهای کلی به چپ و راست است و خیلیها این بحث را مطرح کردهاند که نزاکت سیاسی و جریان ووک حتی به اصول زیباییشناسی هم دستبرد زدهاند و الان با اجرایی طرفیم که هر چقدر هم جاهطلبانه و آوانگارد، برای بخش زیادی از مردم دنیا جذاب یا چشمنواز به نظر نمیرسد. اما در اصل چه اتفاقی در این مراسم افتتاحیه افتاد و آیا واقعا تا این حد شایسته بحث و نقد بود؟!
افتتاحیه المپیک پاریس حداقل در چند دهه اخیر یکی از متفاوتترین مراسمهای ممکن بود. فرانسه متوجه شده بود که نمیتواند پا به پای کشورهایی مثل چین (که حدود ۴۰ میلیارد دلار خرج المپیک پکن کرد) و روسیه (که حدود ۵۰ میلیارد دلار خرج بازیهای زمستانی سوچی کرد) دست به هزینه بزند.
بودجه این رویداد فعلا در حد ۱۰ میلیارد دلار پیشبینی شده است. پاریس در عین حال زیرساخت ورزشی کافی برای برگزاری المپیک را داشت و مثل شهرهای قبلی لازم نبود چندین و چند ورزشگاه برای این رخداد بسازد.. کافی است نام استادیومهای ورزشی المپیک ۱۹۸۴ سارایوو یا حتی آتن در سال ۲۰۰۴ را جستجو کنید تا ببنیدکه المپیک و هزینههای کمرشکنش، در ورشکستگی یونان تا چه حد زیادی موثر بوده است.
این مسئله در کنار هویت پاریس بهعنوان شهری خاص برای بیشتر مردم دنیا، باعث شد که در تصمیمی جاهطلبانه، برگزاری مراسم از درون یک ورزشگاه به دل شهر پاریس و به طور خاص حاشیه رود سن برده شود. این تصمیم از این زاویه مورد توجه است که بر خلاف مثلا بازیهای یورو یا جام جهانی که معمولا در یک کشور برگزار میشود، تعریف برگزاری المپیک در یک شهر است اما تقریبا در هیچ دورهای جز این دوره، ما هویتی از شهرهای برگزارکننده در مراسم افتتاحیه ندیده بودیم و دنیای ورزش محدود و محصور میماند به استادیومها، زمینها ورزشی و حداکثر در رشتههایی مثل قایقسواری و دوی ماراتن، کار به خیابانها یا دریاچهها و رودخانههای شهرها کشیده میشد که خیلی اوقات همین مسابقات هم در دریاچهها مصنوعی و ساخته دست بشر برگزار میشدند. پس بنابراین در همین وهله اول، باید به پاریسیها تبریک گفت که توانستند المپیک را آن هم با توجه به وضعیت وخیم امنیتی جهان (و فرانسه در هفتههای اخیر) به خیابانهای شهرشان بیاورند.
نکته بعدی درباره تنوع رخدادها بود. پاریسیها (و به طور کلی فرانسویها) خود را یکی از سنگرهای اصلی مدرنیته میدانند و معتقدند آنها بودهاند که هویت های مدرن را به کشورهای دیگری مثل آمریکا آموختهاند. کلیت مراسم افتتاحیه در ۱۲ فصل اجرا شد که این فصول نامهایی مانند «آزادی، برابری، برادری» و «جشن» را برخود داشتند که برخاسته از جنبههای مختلف هویت فرانسوی بودند.
مثلا در فصل «آزادی» با یادی از انقلاب فرانسه و گردن زدن ماری آنتوانت، گروه هوی متال گوژیرا در کنار ماری آنتوانت نمادین که سرش را در دستانش داشت به اجرای موسیقی پرداختند. در این میان یک دو جین ارجاعات به آثار هنری مختلف را شاهد بودیم: از فیلم «عشاق روی پلِ» لئوس کاراکس گرفته که به روایتی یکی از پرهزینهترین فیلمهای تاریخ فرانسه است تا بازی فرقه قاتلین (اساسینز کرید) که محصول کمپانی بازیسازی فرانسوی یوبیسافت است، هرچند در استودیوی مونترئال یوبیسافت ساخته شده. حتی پای مینیونها و اسمرفها هم به افتتاحیه المپیک باز شد.
به روایتی اگر چینیها در افتتاحیه المپیک پکن گفتند: «ما تمدن را بنا گذاشتیم» و انگلیسیها در المپیک لندن گفتند: «ما مدرنیته را خلق کردیم»، فرانسویها گفتند دنیا برای مفاهیمی مثل اندیشه، هنر، ادبیات، عشق و معماری در عصر مدرن مدیون ماست. حتی فرانسویها با مانور زیاد روی چهره پیر دو کربوتن موسس کمیته المپیک، مدعی شدند که همین مراسم المپیک و سازماندهی ورزشهای مختلف هم مدیون آنهاست .
نکته اینجاست که فرانسویها چقدر در ایده و ادعای مدنظر خود به موفقیت نزدیک شدهاند؟ بخش عمدهای از واکنشهای منفی نسبت به افتتاحیه المپیک را باید مدیون اجرایی دانست که در درجه اول خیلی اوقات برای شرح ایدههای خود نیاز به زیرنویس و توضیح اضافه دارد و در مرحله بعدی با معیارها و انتظارات میلیونها مخاطبی که در نقاط مختلف دنیا مشغول تماشای آن بودند، جور درنمیآمد و حتی شاید بتوان بخشی از این حس را ناشی از خودشیفتگی همیشگی فرانسویها دانست.
اگر مروری داشته باشیم به انتقادات معمول از مراسم. مهمترین مشکلی که با بیرون آوردن مراسم از استادیوم پیش آمد، طولانی شدن رخدادها و فرایند اجرا بود. مثلا وقتی قرار بود مشعل از برج ایفل به بالنی برسد که تا انتهای مراسم روشن باشد، نیم ساعت طول کشید که حتی حضور فدرر و ویلیامز و دیگر ورزشکاران بزرگ هم نتوانست از ملال آن بکاهد. بارانی شدن هوا هم باعث شد که تقریبا همه چیز در طول مراسم خیس باشد، از ورزشکاران گرفته تا رقصندهها و حاضران.
مشکل دیگری که خیلیها مخصوصا گروههای مذهبی و مسیحی داشتند، حضور پررنگ و غیر لازم دگرباشان و اقلیتهای جنسی در مراسم بود، از زنان ریشدار تا دیونیسوس چاق . تصاویری که به لحاظ زیبایی شناسی با معیارهایی نابه هنجار و حتی زننده اجرا شدند. در نظر داشته باشید که عموما اخلاقیات فرانسوی، مخصوصا در مورد مسائل جنسی، حتی از استانداردهای معمول غربیها هم بی پروا تر است و خب در این مراسم این بی پروایی در لحظاتی با وقاحت همسایه شدند.
به هر حال با کشوری طرفیم که ساخت آثاری مانند «مادرم»، «تابستان گذشته»، «معلم پیانو»، «ماه تلخ» یا حتی «تیتان» در آن نه تنها کاملا عادی است که بلکه مورد تقدیر جوایز سینمایی و حمایت سازمانهای دولتی هم قرار میگیرد. کشوری که در آن داشتن معشوقه ورای چارچوب ازدواج مانند سایر فرهنگها قبیح نیست و در طول زمان به شوخی ثابت خارجیها با فرانسویها تبدیل شده است.
به نظر میآید فرانسویها از اینکه بخش اعظمی از جهان واکنش منفی به برخی تصاویر این افتتاحیه نشان دادهاند، ناراحت نیستند و آن را شاهدی بر پیشرو بودن خود در برخی از هنجارهای فرهنگی و اجتماعی قلمداد کرده اند که خب همین هم می تواند ادعایی مورد مناقشه باشد !اگر نشریات محافظه کار را کنار بگذارید، میبینید که بسیاری از نشریات لیبرال فرانسه این نظر را پروبال داده اند .
لوموند نوشته این مراسم «نمایش رویاگونهای بود که تاریخ فرانسه را به رسمیت شناخت. تاریخی که مختلط، با آغوش باز نسبت به همه و نترس در مقابل جنجال است.» لیبراسیون درباره افتتاحیه المپیک نوشت: «مراسم توالی از کلاژهایی بود که با پذیرا بودن انواع نژادها، عقیدهها و جنسیتها و خودانتقادی خاص فرانسوی آمیخته شده بود. تطهیری که پس از انتخابات زودهنگام و سریع فرانسه لازم بود و به وسیله بارانی که به یک ارزش هنری بدل شد، تعالی بیشتری هم یافت!» یا در تیتر نشریه «لِ پاریسین» با فونت بزرگ نوشته بود: «نفسگیر!»
در نهایت اگر از المپیک بگذریم، با بررسی واکنشهایی که در شبکههای اجتماعی صورت گرفت، مهمترین جنبه بازتاب رسانه در عصر رسانههای اجتماعی به چشم میآید. اینکه چقدر راحت شما میتوانید در اصطلاحا «اتاق پژواک» رسانه درگیر شوید. اگر خوراک رسانهایتان محصول رسانههای دست راستی وغیرفرانسوی یا اشخاصی مانند ایلان ماسک باشد، به نظر میآید که افتتاحیه فاجعهباری را شاهد بودهایم؛ مخصوصا اگر درگیر مسائلی مثل بازسازی شام آخر با دگرباشان شده باشید.
از سوی دیگر اگر متمایل به چپ و لیبراسیون و لوموند خوراک ذهنتان باشد، این مراسم را پیروزی همهجانبه میبینید، در صورتی که در حقیقت امر این مراسم بیشتر تبلیغی برای افزایش توریسم فرانسه و تلاشی برای بازگرداندن اهمیت پاریس بهعنوان پایتخت فرهنگی غرب بود. لقبی که مخصوصا در سالهای اخیر بیشتر به سمت شهرهای آنگلوساکسونی مثل لندن و نیویورک یا حتی در بحث مسائل جنسی به سمت سنفرانسیسکو رفته است.
با خارج از شدن از چنبره پژواکهای رسانهای، میتوان با دقت و ملاحضه بیشتری به نقد و تحلیل چنین رویدادی پرداخت و فارغ از دستهبندیها و خطکشیهای پررنگی که این روزها در شبکههای اجتماعی شاهد هستیم، از ضعفها یا امتیازات آن گفت. طبعا فرانسویها و طرفداران کار توما ژولی (کارگردان و طراح مراسم امسال) هر چقدر هم که از نتیجه کار خود راضی باشند، نمیتوان حجم زیاد نقدها و واکنشهای منفی را نادیده گرفت که در نوع خود یک شکست تلقی میشود.
خوب یا بد، زیبا یا زشت، مراسم المپیک پاریس از زاویای مختلف در جنگ فرهنگی و رسانهای معنای متفاوتی دارد و کسی از هوش رسانهای برخوردار است که درک کند این نیروهای فرهنگی موافق و مخالف، هر کدام با چه نیتی وارد میدان تحلیل شدهاند و چه کسانی همچنان میتوانند بدون تاثیرپذیری از جوسازی و جناحبندی به تماشا و تحلیل واقعیت بپردازند.