پرسون پرسون در مهمانی وزارت امورخارجه

کیم جون پیتو، سفیر کره جنوبی با تسلط بر زبان فارسی و اجرای ترانههای ایرانی نشان داد که دیپلماسی فرهنگی ابزار قدرتمندی برای گسترش روابط است
هفت صبح| «در خاطره جمعی ایرانیان تبدیل شدهایم به کشوری که هفت میلیارد دلارشان را بلوکه کرد و آنقدر نداد تا دست آخر با یک میلیارد دلار آبرفت به قطر منتقل شد و آنجا هم مسدود شد. اجازه آزادسازی آن پول را آمریکا صادر نکرد اما رابطه ما با ایران شکرآب شد. حالا چه کنیم؟ ملالی نیست چون سفیری در تهران داریم که «پرسون پرسون» را دلبرانه میخواند!»
احتمالا کره جنوبیها وقتی ویدئوهای خواندن ترانههای ایرانی توسط سفیرشان در تهران را میبینند چنین فکرهایی میکنند. شاید هم نه؛ اما در هر صورت کیم جون پیتو یکی از آنهایی است که هنر سفیر بودن را بلد است! این روزها ویدئویی از مراسمی در وزارت خارجه ایران منتشر شده که کیم جون پیتو، سفیر کرهجنوبی، در این مراسم که عباس عراقچی هم در آن حضور دارد، ترانه معروف و فولکلوریک فارسی «پرسون پرسون» را برای چندمین بار میخواند. چند ماه پیش که شصت و دومین سالگرد برقراری روابط دیپلماتیک ایران و کرهجنوبی بود، صفحه اینستاگرام سفارت این کشور در تهران ویدئوی جذابی منتشر کرد که آقای سفیر در آنجا هم با همراهی یک گروه ارکستر حرفهای این ترانه را در حیاط سفارت اجرا میکرد.
چهارشنبهسوری استرالیایی و سیزده به در آلمانی
کیم جون پیتوی 46ساله که حدود شش سال است در ایران به سر میبرد، پیش از این سفیر کرهجنوبی در ازبکستان و تاجیکستان نیز بوده است. فارسی را به خوبی صحبت میکند، نوروز را با حافظخوانی تبریک میگوید و انتخاب هوشمندانهاش برای خواندن ترانههای ایرانی میتواند او را به سفیری محبوب در کشور میزبانش تبدیل کند.
آنچه او انجام میدهد گرچه ناشی از ذوق و قریحه شخصی اوست اما از بُعد سیاسی به عنوان دیپلماسی فرهنگی تعریف میشود؛ همان دیپلماسیای که شاعرانگی و فرهنگ را در خدمت سیاست میآورد برای تقویت روابط میان کشورها. در تاریخ، گاه کارکردش رفع سوءتفاهمات بوده است و گاه نقابی شده است برای فریب.
نیت اما هر چه باشد بخشی اجتنابناپذیر از هنر سفیر بودن است و اصلا برای همین است که وقتی عید میشود سفارتخانهها دست به کار میشوند تا هر طور شده قرابت فرهنگی خود با میزبانشان را نشان دهند. از از روی آتش پریدن ایان مک کنویل، سفیر استرالیا در همین چهارشنبه سوری گذشته گرفته تا توچالگردی مارکوس پوتسل، سفیر آلمان در روز سیزده به در و فارسی حرف زدنش در ستایش طبیعت، نمونههایی از دیپلماسی فرهنگی است.
پای ثابت این شکل از دیپلماسی در ایران اما «انگلیس» است. نقلهای بسیاری است از دیگهای نذری که انگلیسیها در حیاط سفارت بار میگذاشتند. همان ناقلان اما میگویند که پشت آن دیگهای نذری نه شیفتگی به فرهنگ ایرانی، بلکه دسیسه برای نفوذ به میان مردم و پیادهسازی نقشههای انگلیسی به ویژه در دوران قاجار و مشروطه بود. انگلیس اما در ادوار بعد هم کوشید با دیپلماسی فرهنگی آن شکل و شمایل استعمارگر و فریبکاری که از انگلیسیها در اذهان نقش بسته بود را تغییر دهد. از این رو سفارتخانه انگلیس در ایران یکی از آن سفارتخانههایی است که همواره سفره یلدا و هفت سینش به راه است. سفرایش فارسی را خوب بلدند و یکی از پلهای ارتباطیشان با مخاطب ایرانیشان خواندن اشعار حافظ و سعدی است.
عبور از سد ساکوکو و رسیدن به شکوفههای گیلاس
نه فقط در ایران، بلکه تاریخ سیاسی تمام کشور خاطراتی از سفرایی دارد که با هنر دیپلماسی خود سدها در روابط میان کشورها را شکستند. تاوسند هریس، تاجر موفق نیویورکی، در قرن 19 اولین سفیر آمریکا در ژاپن بود. در دورانی که ژاپن تحت سیاست انزواگرایی ساکوکو به سر میبرد، تجارت با اتباع خارجی ممنوع بود و ورود خارجیها و خروج ژاپنیها از کشور میتوانست مجازات مرگ داشته باشد، او با شرکت در مراسم چای و پوشیدن کیمونو اعتماد ژاپنیها را جلب کرد و در نهایت آن احساس تعلق فرهنگی که در ژاپنیها ایجاد کرد منجر به بستن «پیمان هریس» شد؛ پیمانی که درهای امپراتوری ژاپن را به روی فرهنگ و تجارت خارجیها باز کرد، بندرهای ژاپن را به روی کشتیهای آمریکایی گشود و اتباع آمریکایی را از محاکمه در دادگاههای ژاپن معاف کرد.
دو قرن بعد کرولاین کندی، در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما تنها فرزند جان اف کندی به عنوان سفیر آمریکا در ژاپن همان راه را رفت. کرولاین با شرکت در مراسم سنتی هانامی یا همان جشن شکوفههای گیلاس، سخنرانی به زبان ژاپنی، شرکت در مراسم سالگرد بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی و حضور در مناطق زلزلهزده ژاپن توانست بسیاری از اختلافات میان آمریکا و ژاپن را تعدیل کند. هنر دیپلماسی او به حل مناقشات بر سر پایگاههای هوایی ارتش آمریکا در اوکیناوا نیز کمک شایانی کرد و در دوران او بخشی از زمینهای متعلق به پایگاه اوکیناوا به مقامات ژاپنی تحویل داده شد.
از امپراتوریهای کهن تا جهان معاصر
ژائو ژیانگ، سفیر چین در هند در دهه 1950 یکی دیگر از آن سفرایی است که تاریخ دیپلماسی از آن به عنوان سفیری موفق یاد میکند. چین و هند، دو تمدن کهن، با جمعیت میلیاردی، دو رقیب همیشگی در منطقه خود شناخته میشدند که رقابتشان مصون از تنشها نبود. ژیانگ اما در دوره سفارتش اشعار سنتی هندی را حفظ میکرد و حتی به زبان سانسکریت میخواند. در مراکز بودایی حضوری فعال داشت و نتیجه هنر دیپلماسیاش این شد که چین و هند را به سوی خلق یک روابط دوستانه سوق داد.
در فرانسه، شیهونگ ترائوره از سنگال نقش مهمی در تقویت روابط دو کشور ایفا کرد. فرهنگ و زبان سنگالی را در فرانسه ترویج داد، موسیقی و هنر آفریقایی را به جامعه فرانسوی معرفی کرد، پلهای ارتباطی میان دو ملت زد و در نهایت شکافهای استعماری میان دو کشور را کاهش داد. سد بسیاری از امپراتوریهای قدرتمند و در عین حال سرسخت برای رابطه با جهان خارج را همین هنر دیپلماسی شکست. آن جایی که جوامع از جنگها به ستوه آمدند، دیپلماسی فرهنگی با پیدا کردن پیوندهای عمیق میان ملتها، شکلی از سیاستورزی را به نمایش گذاشت که به ابزاری قدرتمند برای نرمسازی روابط میان کشورها بدل شد و از همین روست که در جهان معاصر امروز، ترانهخوانی آقای کیم در تهران بیش از آنکه به خوشذوقی تعبیر شود، از آن به عنوان هنر دیپلماسی یاد میشود.