بازخوانی خاطرات حسن روحانی درباره مکانیزم انتخاب وزرا
یک بازخوانی شگفتانگیز تاریخی؛ پر از اشارههای خواندنی و جذاب درباره شخصیتهای مهم سیاسی
هفت صبح| این متن شگفتانگیزی است که سایت حسن روحانی از خاطرات او در اولین روزهای پس از پیروزی انتخابات سال 1392 منتشر کرده است. یک بازخوانی شگفتانگیز تاریخی. متن بسیار مفصل بود و نیمی ازآن را حذف کردیم اما هنوز هم پر از اشارههای خواندنی و جذاب درباره شخصیتهای مهم سیاسی است و تصویری کامل و جامع از فرایند انتخاب وزرا و معاونین در سیستم جمهوری اسلامی. این روزها که پزشکیان درگیر کابینه معرفی شده خود است خواندن این مطلب بیشتر کارساز خواهد بود.
روز شنبه نهم تیرماه ۱۳۹۲ رسماً فرآیند انتخاب وزرا شروع شد. سرعت در انتخاب کابینه و آغاز به کار دولت تدبیر و امید اولین هدفگذاری من پس از ریاستجمهوری بود، چون تغییر سیاستها را بدون تغییر مدیران ناممکن میدانستم و نمیخواستم کشور معطل دولت باشد.
اولین وزیری را که قطعی کردم دکتر محمدجواد ظریف بود تا پس از تکمیل نهاد دولت اولین برنامه سیاسی دولت هم شروع شود. پس از آن در همان روز با دکتر اسحاق جهانگیری دیدار کردم و در حالی که احتمالاً فکر میکرد برای وزارت صمت (صنعت، معدن و تجارت) پیشنهاد شود به او پیشنهاد معاونت اول را دادم.
این پیشنهاد غیرمنتظره بود چون حتی دوستان آقای جهانگیری پیشنهاد میکردند ایشان نهایتاً وزیر کشور شوند. پیشنهادی که جهانگیری از آن ابا داشت چون بعید بود مجلس اصولگرا به وزیر کشور اصلاحطلب رأی دهد. اما من جهانگیری را از مجلس میشناختم و کارنامه او در راهبرد توسعه صنعتی ایران به خصوص پس از ادغام وزارتخانههای صنعتی را مثبت میدانستم و مواضع سیاسی او را هم معتدل میدانستم و کم و بیش در جریان دیدگاه مثبت مقام رهبری بودم.
در مورد محمدجواد ظریف هم او را از دوران قطعنامه ۵۹۸ میشناختم…از سوی دیگر از رابطه خوب ظریف با دفتر رهبری هم بیاطلاع نبودم. همان روز با آقای عباس آخوندی هم دیدار کردم. او به تصدی وزارت کشور فکر میکرد…از تصدی وزارت مسکن ابا داشت چون فکر میکرد که همان دورهای که در این وزارتخانه بوده کافی است.
برخی انتخابها البته قابل پیشبینی بود. مانند آقای نجفی برای وزارت آموزش و پرورش و آقای زنگنه برای وزارت نفت و حتی آقای ظریف برای وزارت امور خارجه. اما کسی فکر نمیکرد من آقای جهانگیری را برای معاونت اول و آقای رحمانیفضلی را برای وزارت کشور یا آقای علی جنتی را برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر حسن قاضیزاده هاشمی را برای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی معرفی کنم.
البته من هم برای وزارت آموزش و پرورش و هم برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دو گزینه دیگر را در نظر داشتم. دو تن از زنان ایران که به نظرم شایسته این مقام بودند اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد. وقت آن رسیده بود که زنان وارد عالیترین مسئولیتهای دولتی شوند.بهخصوص که محمود احمدینژاد خانم مرضیه وحیددستجردی را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کرد و مجلس هم به او رأی داد اما وقتی این مسئله را پیگیری کردم به نتیجه مطلوب خود نرسیدم.
از آن پس سعی کردم به عنوان معاون رئیسجمهور، معاون وزیر و فرماندار و سفیر ارتقای موقعیت زنان را پیگیری کنم و حتی در رأس برخی سازمانهای ملی مانند سازمان هواپیمایی کشوری یا سازمان ملی استاندارد از مدیریت زنان استفاده کنم.
از همه متفاوتتر پیشنهاد من به آقای عبدالرضا رحمانیفضلی برای تصدی وزارت کشور بود. پیشنهادی که نهتنها تعجب او را برانگیخت بلکه وقتی خبر به آقای علی لاریجانی هم رسید ایشان هم متعجب شد… من هم اول میخواستم آقای ناطقنوری وزیر کشور شود اما ایشان گفت حوصله مجادله با مجلس را ندارد و اصولاً هیچ وزارتی و هیچ مسئولیتی که با مجلس مواجه شود را قبول نمیکند. بهویژه وزارت کشور که همه نمایندگان درباره انتخاب بخشداران و فرمانداران و استانداران حوزه انتخابیه خود نظر دارند و فشار میآوردند.
با این رایزنیها فهرست کابینه تاحدودی روشن شد و من روز سهشنبه یازدهم تیرماه ۱۳۹۲ در دومین جلسه دونفره پس از ریاستجمهوری با مقام رهبری به دیدار آیتالله خامنهای رفتم.
موضوع اصلی این جلسه انتخاب وزرا بود. طبق عرف حداقل برای انتخاب وزرای خارجه، اطلاعات، دفاع و کشور لازم بود نظر ایشان را بدانم. این عرف کموبیش درباره وزرای «آموزش و پرورش»، «علوم، تحقیقات و فناوری» و «فرهنگ و ارشاد اسلامی» و معاونت رئیسجمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی هم توسعه یافته بود اما من کاری به این عرفها نداشتم. من میخواستم کابینهام مورد تأیید مقام رهبری باشد و ایشان دولت مرا دولت خودشان بدانند …
بعداً خواهم گفت که من میخواستم دولتی از مردان و زنان عالیرتبهای داشته باشم که در دولتهای جناحی ۱۶ سال قبل جناحین اصلاحطلب و اصولگرا حذف شده بودند و به همین علت از آقایان ناطقنوری، علیاکبر ولایتی، محمدباقر قالیباف، محمد فروزنده، محمدرضا عارف، کمال خرازی و… برای تصدی مسئولیتهای مختلف در کابینه و دولت دعوت کردم. اما هر یک از این گزینهها به عللی ممکن نشد که سینه من مخزن برخی از این علل ناکامی است.
اولین جلسه گفتوگوی من با رهبری درباره وزیران را میتوانم موفق بخوانم. گرچه در انتخاب برخی وزرا موفق نبودم اما نهتنها تأیید رهبری در انتخاب محمدجواد ظریف را به دست آوردم بلکه توانستم پرونده هستهای ایران را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه منتقل کنم. جالب اینجاست که من خود در دوران دبیری شورای عالی امنیت ملی مسئول پرونده هستهای شده بودم و رهبری نیز این نکته را به من یادآور شدند اما من توضیح دادم که در آن دوره میان سازمان انرژی اتمی به ریاست آقای غلامرضا آقازاده و وزارت امور خارجه به مسئولیت آقای کمال خرازی، اختلاف وجود داشت و به اصرار وزیر امور خارجه من به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مسئول پرونده شدم و حتی یک بار که پس از حضور وزرای خارجه سه کشور اروپایی (انگلیس، آلمان و فرانسه در تهران) آقای کمال خرازی از میزبانی شورای عالی امنیت ملی ابراز ناراحتی کرد و گفت کادر وزارت خارجه به ایشان فشار آوردهاند، من برای واگذاری پرونده به وزارت خارجه اعلام آمادگی کردم اما رئیسجمهور وقت آقای خاتمی و مقام رهبری با این کار مخالفت کردند.
اما من در پی فردی بودم که در دوره دولت جدید بتواند با اقتدار و هماهنگی با دولت، دبیر شورای عالی امنیت ملی باشد. پیشنهاد اولیه من آقای ناطقنوری بود و پس از امتناع ایشان (که علتش را توضیح میدهم) آقای محمد فروزنده هم این مقام را قبول نکردند.
در نهایت آقای علی شمخانی را پیشنهاد کردم که البته در ابتدا رهبری قبول نمیکردند اما با اصرار من – که فکر میکنم نادرست بود – در نهایت پذیرفتند هرچند که پشیمان هم شدم اما دیگر راه بازگشت مناسبی وجود نداشت. اگر افرادی مانند آقای ناطقنوری و محمد فروزنده پیشنهاد مرا قبول میکردند شاید من هم پرونده را به وزارت امور خارجه منتقل نمیکردم.
در این جلسه رهبری درباره پیشنهاد دکتر ظریف به عنوان وزیر امور خارجه هیچ نکته انتقادی نگفتند و از ایشان تعریف هم کردند. درباره آقای رحمانیفضلی به عنوان وزیر کشور هم تعریف کردند و وقتی در جلسه بعدی معاونت اول آقای جهانگیری را طرح کردم هم از ایشان خیلی تعریف کردند. بهاینترتیب سه ضلع سیاسی کابینه روشن شد. اکنون میدانستم کار را باید از کجا شروع کنم: از سیاست خارجی و پرونده هستهای. میخواستم با انتخاب افرادی چون آقایان جهانگیری و ظریف هم چرخ کشور بچرخد و هم چرخ هستهای…
از همه جالبتر واکنش دکتر حسن قاضیزادههاشمی به پیشنهاد من برای تصدی وزارت بهداشت بود. آقای قاضیزاده هاشمی از من پرسید میدانی درآمد من چقدر است؟ من البته هرازگاهی برای معاینه چشم به مطب دکتر هاشمی مراجعه میکردم اما در اینگونه مسائل اهل کنجکاوی نبودم و نیستم. گفتم چقدر است؟ گفت من ماهانه ۴۰۰ میلیون تومان درآمد دارم آن وقت شما میخواهید با ۱۰ میلیون تومان حقوق ماهانه مرا وزیر کنید؟! من لبخندی زدم و گفتم البته که ضرر میکنید اما ملت از وزارت شما سود میکند! دکتر هاشمی از دوستان من در دوران جنگ بود و میدانستم که این حرفهایش کموبیش شوخی است و هنوز روح ایثارگری در او هست.
همزمان با این دیدارها با مقامات نظامی و شخصیتهای اقتصادی روز اول هفته برای دومین بار با آقای محمدرضا عارف دیدار کردم. به او پیشنهاد تصدی وزارت علوم را دادم. آقای عارف البته گفت در دولت کاری را قبول نمیکند …
در واقع از نهم تیرماه تا نهم مردادماه به مدت یک ماه تمام مشاورین من در همان کمیتههای چهارگانه «سیاسی-امنیتی»، «سیاست خارجی»، «اقتصادی» و «اجتماعی-فرهنگی» دست به مشورت گستردهای برای پیشنهاد وزیران زده بودند. دایره مشورتها گسترده بود. از آقای احمد توکلی تا مسعود نیلی در اقتصاد و از آقای غلامعلی حدادعادل تا احمد مسجدجامعی در فرهنگ و از محمدرضا باهنر تا غلامحسین کرباسچی در سیاست طرف مشورت قرار گرفته بودند. برای هر وزارت سه تا پنج نامزد با رأیگیری اعضای کمیتهها به مرحله نهایی میرسیدند و توسط شخص من درباره آنان تصمیمگیری میشد. البته دو نفر بیرون از کمیتههای چهارگانه وارد مرحله نهایی شدند و به عنوان وزیر معرفی شدند: آقای قاضیزادههاشمی برای وزارت بهداشت و آقای عبدالرضا رحمانیفضلی برای وزارت کشور که بنا به تشخیص و سابقه فردی من به مجلس معرفی شدند.
به آقای محمدباقر قالیباف پیشنهاد کردم معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان حفاظت محیطزیست شود. ایشان در ابتدا این پیشنهاد را قبول کرد، اما گفت منتظر تصمیم شورای شهر است و اگر شهردار تهران بماند، میتواند بیشتر به دولت کمک کند، اما اگر شهردار نشد به هیأت دولت میآید. آقای قالیباف ضمناً بدون آنکه من بحثی کنم گفت در دوره آینده نامزد ریاستجمهوری نخواهد شد!
در نهایت پس از شهردار شدن آقای قالیباف خانم معصومه ابتکار که سابقه ریاست این سازمان را داشت به معاونت رئیسجمهور و ریاست حفاظت محیطزیست انتخاب کردم. البته اول فکر کردم در صورت پذیرش ریاست این سازمان از سوی آقای قالیباف، خانم ابتکار را به معاونت علمی و فناوری رئیسجمهور منصوب کنم. اما خانم ابتکار خودش هم مایل بود به سازمان محیطزیست بازگردد.
من درباره همه وزارتخانهها با رهبری مشورت کردم. ایشان درباره ۷ وزارتخانه خارجه، کشور، دفاع، اطلاعات، ارشاد، علوم و آموزشوپرورش نظر جدی داشتند. غیر از دو وزارت کشور و خارجه درباره ۵ وزارتخانه دیگر در مرحله اول به نتیجه نرسیدیم. اما در مورد بقیه وزارتخانهها ایشان از آقایان محمود حجتی برای وزارت کشاورزی، محمدرضا نعمتزاده برای صمت (صنعت، معدن و تجارت) و چیتچیان برای وزارت نیرو تعریف کردند، ضمن اینکه فرمودند دخالتی نمیکنم.
به هر حال هیچکس از وزیران دولت یازدهم بدون مشورت با رهبری به مجلس معرفی نشد. در روزهای بعد این رایزنی برای تکمیل کابینه ادامه یافت: روز شانزدهم تیرماه ۹۲ با آقای محمود واعظی دیدار کردم و به او پیشنهاد تصدی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات را دادم. آقای واعظی تا آن زمان به دیپلمات بودن مشهور بود، اما معمولاً از یاد میبردند که ایشان در اوایل دهه ۶۰ مدتی مدیرعامل شرکت مخابرات بودند و در این رشته تحصیل کرده بودند، چنانکه آقای علی جنتی با وجود دیپلمات بودن سابقه حوزوی و عضویت در شورای سرپرستی سازمان صداوسیما را داشتند و به عنوان چهرهای فرهنگی و مذهبی به نظر من برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مناسبتر بودند.