بالهای خسته و لرزان عقاب
تکثیر جبهههای جنگ، ضعفهای ارتش آمریکا را آشکار میکند.
روزنامه هفت صبح| از خاورمیانه تا اقیانوس هند و آرام، ارتش آمریکا ناگزیر است نیروهای خود را در جبهههای مختلف تجهیز کند و این ضعفهای آن را در دوره حساس کنونی بیش از گذشته تشدید ساخته است.
در مقابل جنگهای جاری در اروپا و خاورمیانه، دولت آمریکا به طور جدی با محدودیت ظرفیتهای نظامی خود روبهرو شده، به ویژه اینکه آمریکا در سالهای اخیر پیوسته کوشیده حضور نظامی خود را در اروپا و خاورمیانه کمرنگ کند.
در بررسی این محدودیت و بحران، روزنامه لوموند مقاله مفصلی منتشر کرده و در آن آمده است که مخالفت اخیر کنگره آمریکا با اعطای ٦۱میلیارد دلار کمک نظامی به اوکراین و اسرائیل، در حالی که دو کشور به عنوان متحدان آمریکا درگیر جنگهای جدی هستند، به تنهایی گویای استمرار همین تمایل انزواطلبی است.
ماههاست که دولتهای اوکراین و اسرائیل در انتظار کمکهای نظامی آمریکا هستند و تأخیر در اعطای این کمکها تردید درباره توانایی آمریکا برای حفظ نقش خود در حل بحرانها و منازعات بینالمللی را افزایش داده است. به همین خاطر به گفته کارشناسان دستگاه نظامی آمریکا با یک بحران بزرگ راهبردی روبهرو شده است.
مسائل دفاعی همواره کنگره آمریکا را به دو اردوی انزواطلبان و مداخلهجویان تقسیم کرده است. انزواطلبان معتقدند که آمریکا باید به جای دخالت در امور جهان به فکر صیانت از خود باشد، در حالی که مداخلهجویان معتقدند که ارزشهای بنیادین آمریکا وظیفه هدایت جهان را به این کشور تحمیل میکند.
از زمانی که جمهوریخواهان در ژانویه ٢٠٢٣ اکثریت کرسیهای مجلس نمایندگان آمریکا را به دست آوردند، توانستهاند دست و پای جو بایدن را در زمینه سیاستهای دفاعی در پوست گردو بگذارند. برخی نمایندگان افراطی جمهوریخواه کمک نظامی به اوکراین و اسرائیل را به اتخاذ سیاستی سختگیرانه در قبال مهاجران از سوی دولت بایدن مشروط کردهاند.
درست است که کنگره با بودجه نظامی بیسابقه به ارزش ۸۸٦ میلیارد دلار موافقت کرد، اما بخش اعظم این بودجه صرف حفظ نیروهای کنونی ارتش آمریکا و مسابقه تسلیحاتی این کشور با چین برای پیشگیری از اشغال تایوان توسط پکن میشود.
از زمان جنگ دوم جهانی که آمریکا در دو جبهه علیه آلمان نازی و ژاپن در اقیانوس آرام میجنگید، وزارت دفاع آمریکا امکان درگیری همزمان در چند جبهه نظامی را در راهبردهای خود مدنظر داشت، هر چند نظریهپردازان دولت آمریکا بر این اعتقاد بودند که ارتش این کشور هرگز با بیش از دو جنگ بهطور همزمان رودررو نخواهد بود.
تئوری «دو جنگ» از همین نظر سرچشمه میگیرد و استخوانبندی دستگاه نظامی آمریکا را به رغم تحولات آن شکل داده است. در دوره ریچارد نیکسون، وزارت دفاع آمریکا بر ظرفیت هدایت همزمان یک جنگ گسترده و یک منازعه منطقهای تأکید میکرد.
در دوره کلینتون این ظرفیت به هدایت همزمان دو منازعه (برای مثال در خلیج فارس و علیه کره شمالی) کاهش یافت و در دوره پس از یازدهم سپتامبر ارتش آمریکا عمده تلاش و نیروی خود را صرف مقابله با تروریسم و جنگهای نامتقارن در عراق و افغانستان کرد.
با این حال، محدودیتهای نظریه «دو جنگ» در دوره اوباما و با چرخش آمریکا به سوی اقیانوس هند و آرام آشکار شد. از این دوره سرمایهگذاریهای نظامی گستردهای برای مهار قدرت نظامی فزاینده چین صورت گرفت. بیدلیل نبود که جو بایدن برای پشتیبانی از این سرمایهگذاریها کلیه نیروهای آمریکایی از افغانستان را در اوت ٢٠٢۱ خارج کرد، هر چند پیشتر دونالد ترامپ در مذاکره با طالبان درباره خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان با آنان به توافق رسیده بود.
در واقع، از دوره اوباما که ۱۱٠هزار نیروی آمریکایی را در سال ٢٠۱۱ از عراق خارج کرد، وزارت دفاع آمریکا نیز نظریه هدایت و پیروزی در دو جنگ همزمان را به طور تدریجی کنار گذاشت و رفتهرفته به نظریه پیروزی در یک جنگ و پیشگیری از جنگی دیگر بر اساس قدرت بازدارنده خود روی آورد.
این راهبرد در جنگ اوکراین بهطور عملی به کار گرفته شد. از نظر آمریکا، کمک نظامی این کشور به اوکراین باید به تنهایی و بهطور غیرمستقیم به شکست مسکو در جنگ بینجامد.اما مسئله اینجاست که صحنه و سناریوهای نظامی در جهان در حال دگردیسی هستند. رقبای آمریکا (چین، کرهشمالی، ایران و روسیه) بیش از پیش پیوندهای نظامی خود را توسعه میدهند.
مسکو در جنگ علیه اوکراین از پهپادها و موشکهای ایران و توپهای کرهشمالی استفاده میکند و همزمان با پکن رزمایشهای مشترک برگزار میکند. چین نیز پهپادهای رزمی خود را در اختیار نیروهای محور مقاومت در خاورمیانه قرار میدهد. در واقع از زمان جنگ اسرائیل با حماس در هفتم اکتبر گذشته، تکثیر جبهههای جنگ از سوی مخالفان آمریکا رو به افزایش است.
از نگاه آمریکا، خطر و تهدید اصلی نه تشدید خشونتها در غزه، بلکه وقوع جنگی منطقهای در خاورمیانه حول محور ایران است. در حالی که ارتش آمریکا از زمان اوباما خروج خود را از منطقه آغاز کرده بود، اکنون ناچار شده قوای خود را از نو به منطقه بازگردانده و مستقر کند. اما، این نیروها، به طور دائمی آماج حملات نیروهای محور مقاومت است.
در این حال، بحران خاورمیانه و تشدید آن در نتیجه جنگ اسرائیل با حماس فشار بر نیروی دریایی آمریکا را که نقشی مهم در راهبرد نظامی این کشور در مقابل چین دارد افزایش داده است. از اکتبر گذشته ارتش آمریکا برای محافظت از اسرائیل بیش از 20هزار تفنگدار،20 ناو جنگی از جمله دو ناو هواپیمابر و زیردریاییهای همراه آنها را در مدیترانه و خلیج فارس مستقر کرده است.
این نیروها تحت فشار نیروهای حوثی هستند که راهبرد تهاجمی و بیثباتکنندهای را در دریای سرخ به اجرا گذاشتهاند. در حال حاضر حوثیها زرادخانه قدرتمندی تشکیل دادهاند که قادر است بندر ایلات در اسرائیل و همچنین کشتیهای تجاری و نظامی در منطقه را هدف قرار بدهند و تجارت جهانی از طریق کانال سوئز را مختل سازد.
تکثیر جبهههای جنگ در واقع چالشی بزرگ برای سازماندهی ارتش آمریکاست و دولت این کشور را با مشکلات میراث اوباما مبنی بر خروج آمریکا از خاورمیانه و مهار چین در اقیانوس هند و آرام روبهرو کرده است.
در حالی که ارقام هزینهها و سرمایهگذاریهای ارتش آمریکا بیوقفه رو به فزونی است، مهمترین محور نیروی نظامی این کشور – نیروی دریایی - با مشکلات عدیدهای روبهرو شده است. بر اساس تحقیقات هماکنون حدود ٤٠درصد ناوگان نیروی دریایی آمریکا قابل استفاده نیست.
صنایع کشتیسازی آمریکا اکنون قادرند سالانه فقط دو ناوشکن، بین یک یا دو زیردریایی تولید کنند، در حالی که ساختن یک ناو هواپیمابر شش سال زمان میبرد. از سال ٢٠٢٠ نیروی دریایی چین از رقیب خود یعنی نیروی دریایی آمریکا پیشی گرفته است. چین هماکنون دارای ٣٤٠ ناو جنگی است در حالی که شمار ناوهای جنگی نیروی دریایی آمریکا به ٣٠٠ فروند میرسد.
به این مسئله باید کاهش کادر نظامی ارتش آمریکا را اضافه کرد. برای اولینبار بعد از سال ۱۹٤٠ شمار سربازان آمریکا به زیر یک میلیون و سیصدهزار نفر رسید. در واقع، ارتش آمریکا دورۀ حساسی را پشت سر مینهد و بازگشت احتمالی دونالد ترامپ به کاخ سفید ارتش آمریکا را وارد دورهای ناشناخته خواهد کرد. (رادیو فرانسه)