کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۲۱۳۹
تاریخ خبر:

باشگاه مشتزنی| شنا در زمستان!

باشگاه مشتزنی| شنا در زمستان!

مجتبی جباری یک شماره ۸ واقعی بود که وقتی در میانه میدان تیمش جای می‌گرفت خیال هوادار هم از گل‌سازی راحت بود و هم از گلزنی!

هفت صبح| یک:  محسن چاوشی را با فیلم سنتوری ساخته داریوش مهرجویی شناختیم. بعد از کش‌و‌قوس‌های فراوان که بر سر انتخاب بازیگر نقش اول و خواننده فیلم، نقل محافل شد بالاخره سنتوری به نمایش درآمد و صدایی زخمی که شباهتی به صدای یکی از خواننده‌های آن ور آبی داشت دل از مشتاقان برد. کسی که صدا و ترانه‌هایش هم اصالت داشت و هم تازگی و بدجور هم روی تصاویر بهرام رادان بازیگر نقش علی سنتوری می‌نشست.

 

آهنگ سنگ‌صبورش چنان غوغایی به‌پا کرد که مخاطب بعد از بارها دیدن فیلم باز هم دلش نمی‌آید به خاطر آهنگ‌هایش هم که شده دوباره نبیندش. فیلمی که تصویری ملموس از ویرانی تدریجی از هنرمندی ارائه می‌دهد که تحت تاثیر شرایط اداری و اجتماعی حاکم بر جامعه به چنان گوشه عزلتی پرتاب شده که پیدا کردن و درآوردنش از آن بیغوله به معجزه می‌ماند.

 

بقیه ترانه‌ها هم از کل فیلم فضایی توأمان از غم، شادی، حسرت و آه را در نهاد مخاطب ایجاد می‌کند و این شروع ماجراجویی‌های کسی بود که بعدها در سریال شهرزاد هم این تجربه‌های دلنشین را تکرار کرد ولی هیچ وقت نخواست در جریان اصلی موسیقی امروز ایران حل شود. او بنایی بر برگزار کردن کنسرت و پول روی پول گذاشتن نداشت و می‌خواست همواره مخاطبانش را در عطش شنیدن اثر جدیدی که خلق خواهد کرد و آن را در جایی از تصاویر سینمایی و تلویزیونی ارائه خواهد داد، نگه دارد.

 

افزون بر آن فعالیت‌های جانبی‌اش که بیشتر در حوزه آزادسازی زندانیان دربند به خاطر مشکلات مالی و قتل‌های غیرعمد است از او چهره انسان‌دوستانه و محبوب پیش چشم علاقمندانش ساخته تا هر چند وقت یک بار یکی از اقدامات خیرخواهانه‌اش سرتیتر اخبار رسانه‌ها شود. او انگار مواظب خود است که زیاد از حد از صدایش استفاده نکند و به صورت کاملا عامدانه و برنامه‌ریزی شده آثار و نوع انتشار و حتی عکس و خبر خود را مدیریت می‌کند و از اشتهار زیاد ذوق‌زده نشده و سعی در حضور به هر دلیلی در مجامع نداشته باشد.

 

دو: رضا عطاران در یکی از معدود مصاحبه‌های عمرش که با مجله فیلم امروز و شخص عباس یاری نازنین داشت، اشاره کرده بود که ماشین ندارد و همیشه دوست داشته که بین مردم کوچه و بازار پیاده‌روی کرده و برای سوژه‌های ذهنی‌اش از جامعه پیرامون الهام بگیرد. قبل‌ترها سوسن پرور یکی از همکارانش در سریال بزنگاه هم به این نکته اشاره کرده بود. این قضیه در حالی جلب توجه می‌کرد که عطاران از سه دهه پیش وارد تلویزیون شده و از همان ابتدا و برنامه ساعت خوش، سیمای یک ستاره عامه‌پسند را از خود به نمایش گذاشته ولی مثل اکثر همکارانش در آن برنامه پیش نرفته و همواره خواسته تشخصی به هم زده و کارهای مهم‌تری انجام دهد.

 

از آن جمله ساخت برنامه‌هایی مثل سیب خنده و قطار ابدی برای گروه کودک و نوجوان تلویزیون که از بطن هر کدام چند بازیگر خوب برای طنز تلویزیون کشف و معرفی کرد که از آن جمله به جواد رضویان و مجید صالحی می‌توان اشاره کرد اما به همین هم بسنده نکرد و در حوزه نویسندگی فصل اول سریال زیر آسمان شهر را نوشت که با تیپ‌های خلق شده تبدیل به پدیده‌ای در تلویزیون آن زمان شد و دو فصل بعدی‌اش در غیاب عطاران به شکست تمام‌عیار منتج شد.

 

او که می‌توانست سال‌های سال از قبل شهرت آن برنامه ارتزاق کند به کارگردانی برگشت و سریال‌های پرمخاطبی چون خانه به دوش، متهم گریخت و بزنگاه را ساخت که هر کدام ده‌ها بار از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش شده‌اند و باز هم دیدنی‌اند اما عطاران به عنوان بازیگر شناخته شده حوزه طنز وارد سینما شد و موجب گردش چرخ ورشکسته اقتصاد سینما شد و خیلی زود خود را به عنوان یک کمدین درجه یک در سینما مطرح کرد و بعد از آن حتی در سینمای جدی هم دعوت به کار شد و نقش‌های ماندگاری خلق کرد با این حال از تمامی حواشی به دور بوده و در هیچ دورهمی و شب‌های مافیا و جوکر نمی‌توانید سراغی از او بگیرید.

 

انگار کارنامه‌اش برای پشتوانه‌سازی آنقدر کافی است که نیازی به این حضورهای تبلیغاتی نداشته باشد و از طرف دیگر چنان کم‌کار است که سالی یکی دو نقش بیشتر قبول نمی‌کند در حالی که هر کس به جای او بود از این فرصت استفاده کرده و به دام سری‌دوزی می‌افتاد و حتی از مجری‌گری در مسابقات درپیت هم صرف‌نظر نمی‌کرد و از انباشت سرمایه و ثروت هنگفت لذت می‌برد اما او آن خلوت حکیمانه بهلول‌وارش را به همه این اشتهار مجازی و ثروت بی‌حساب ترجیح داده و با لباس ساده و صمیمی‌اش در بازارچه تهران دنبال خرید از دست‌فروش‌هاست.

 

سه: مجتبی جباری یک شماره ۸ واقعی بود که وقتی در میانه میدان تیمش جای می‌گرفت خیال هوادار هم از گل‌سازی راحت بود و هم از گلزنی! اما همان روزها هم در مصاحبه‌ها اشاره می‌شد که متفاوت از همگنان است و تفاوت بنیادین با همبازیانش دارد. گفته می‌شد که سری نترس دارد و زبانی سبز که بخش زیادی از گفته‌هایش قابل نوشتن و انتشار نیست. گفته می‌شد که همواره کتابی در کنارش دارد تا در اوقات بیکاری مطالعه کند. هرچند که بدنسازی نکردن در ابتدای فصل همواره در میانه فصل گریبانش را می‌گرفت و چند بار مصدومیت‌های شدید به سراغش آمد اما او دوباره برگشت و خود را نشان داد.

 

حالا که دوران فوتبالش به سر رسیده به‌راحتی می‌توانست مثل دیگر همبازیانش رو به مربیگری آورده و استعداد خود را محک بزند بالاخره تیمی در ایران پیدا می‌شد که نیمکتش را به او تعارف کند، خدا را چه دیده‌اید شاید هم می‌توانست مربی قابلی باشد و سال‌های سال در این فوتبال از این شهر به آن شهر برود و مربیگری کند یا در بدترین حالت بزند در کار تجارت و رستوران باز کند و فست‌فود بدهد دست ملت! اما او هیچ کدام از این‌ها را نکرد و با سرمایه‌اش کتابفروشی در بهترین نقطه شهر راه انداخت تا با کمک همسرش در حوزه فرهنگ و کتاب تنفس کند.

 

کتابسرای راوی از مدتی پیش تبدیل به پاتوق نویسندگان زیادی شده که جباری از آنها میزبانی می‌کند و گاه حتی جلسات رونمایی کتاب در مجموعه‌اش برگزار می‌کند تا نشان دهد که می‌شود حتی در فوتبال هم خلاف جریان آب شنا کرد. احتمالاً خیلی‌ها اطمینان دارند که در این دوره و زمانه کتابفروشی تجارت قابل اعتماد و مقرون به‌صرفه‌ای نیست اما همین که خود فرد به کارش ایمان داشته و پشت آن بایستد و از قراردادهای چند میلیاردی مربیگری تجربی در فوتبال امروز ایران بگذرد کار بزرگی کرده است.

 

کدخبر: ۵۷۲۱۳۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر