تکنگاری| عباس کیارستمی؛ رِند سینمای ایران
بهترین صفتی که برای عباس کیارستمی در ذهن دارم همان «رند» است
هفتصبح| دو سه روزی از سالروز تولد عباس کیارستمی گذشته است. شبکههای مجازی روز تولدش پر بودند از جملاتش، عکسهایش، حرفهایش در گفتوگوهای مطبوعاتی و گاهی هم بریدههایی از فیلمهایش. بیشتر از همه از «طعم گیلاس»، اولین فیلمی که نخل طلای کن را برای سینمای ایران به ارمغان آورد آن هم زمانی که نخل طلای کن و اصلا جوایز جشنوارهها ارج و قربی داشتند و دغدغه اصلیشان سینما بود.
طبعا در این مجال کوتاه حرف زدن از سینمای کیارستمی ممکن نیست برای همین تصمیم گرفتم از «خود» کیارستمی بنویسم و اینکه چرا او را فراتر از فیلمهایش به عنوان شخصیتی خردمند میدانیم یا اجازه بدهید او را «رند» به آن مفهوم موجود در شعرهای حافظ صدا کنیم. اصلا دریچه ورود شخص من به جهان فیلمهای کیارستمی از درک جادوی شخصیاش میآمد.
درست که اولین فیلمی که از کیارستمی در سینما دیدم، «خانه دوست کجاست؟» در کودکی بود اما آن زمان و حتی بعدتر متوجه نمیشدم که چرا میگویند کیارستمی کارگردان بزرگی است. تا اینکه آن کتاب گفتوگوی کیارستمی و آیدین آغداشلو با نام «خانهای با شیروانی قرمز» را خواندم. گپ و گفت دو آدم موفق به عنوان آرتیست که زندگی جالبی را گذرانده بودند و رفاقت طولانی داشتند. نگاهشان به جهان خیلی خاص بود؟
نه واقعا اما شیوه ابراز نگاهشان باعث میشد متفاوت جلوه کنند. احتمالا همین تفاوت باعث میشود که کیارستمی جزو معدود هنرمندانی باشد که خارج از ایران هم فیلم خوب میسازد و فیلمهایش طرفدار دارند. شیوه او برای گفتن حرفهای معمول انسانی، شیوه غیرمعمول و سهل و ممتنعی است.
حتی در حرف زدنش درباره مسائل روزمره هم این ویژگی را حس میکنید. حالا به نگاه و شیوه ابراز این را هم اضافه کنید که کیارستمی شخصیت کاریزماتیکی دارد. در کارنامهاش همیشه حواسش بوده که چقدر جلوی دوربین یا در مطبوعات حضور داشته باشد. درنتیجه او با آن عینک آفتابی شخصیتی مرموز به نظر میرسید.
در جلسهای درباره فیلم «کپی برابر اصل» مثلا از رابطه بین مرد و زن صحبت میکند و اینکه بهخاطر تفاوتهایشان لاجرم یکدیگر را درک نمیکنند اما باید به پذیرش برسند. بدیهی و روشن و از زبان خیلی از آدمها میتوانید بشنوید. اما خب کیارستمی این را در حاشیه یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستویکم گفته که ژولیت بینوش نقش اصلی را استادانه بازی میکند و در خیابانهای ایتالیا، زن و مرد از هنر میگویند تا از دل هنر جعلی و اصل به رابطه برسند. و این حرف کیارستمی است.
آدمی که پشتوانهاش نخل طلاست و منتقدان و سینماگران بزرگی که تحسیناش کردهاند و خود ستایشگرانش کلی طرفدار دارند. به علاوه او برعکس خیلی از هنرمندان بزرگ از جملهها و کلمات پیچیده و قلمبه سلمبه برای حرف زدن استفاده نمیکند. او فقط کلمات را شاعرانه کنار هم قرار میدهد و بیادا به آنها وزن میدهد. درست شبیه فیلمهایش که گاهی فکر میکنی این مگر یک قاب ساده نیست؟ این مگر یک حرف معمولی نیست؟ پس چرا جادویی بهنظر میرسد؟
بهترین صفتی که برای کیارستمی در ذهن دارم همان «رند» است. رند حافظ باهوش و طعنهزن و جذاب است. انسان کاملی که چیزی میداند که دیگران نمیدانند. کیارستمی چنین حسی به مخاطبش میداد. هنر محشری است. انگار جواب سوالهایتان درباره عشق و زندگی و جهان را داشت. مصداق: «راز درون پرده ز رندان مست پرس».