طاعون روزهای بعد از ایویچ!
سوژه هفته، کارنامه نامداران
هفت صبح| سالها قبل وقتی هنوز صفحات مجازی گسترش نیافته بودند و بوی تعفنِ کلامِ تیفوسیهای آبی و قرمز کل شامهمان را پر نکرده بود و پرحرفیهای فوتبالیستها در میکسدون ورزشگاه و استوری اینستاگرام باعث سردردهای موسمی ما نشده بود فوتبال برای ما معنی جدیتری داشت! فوتبالیستها و مربیها هم همینطور! ما فوتبالیستها را در هالهای از تقدس قرار میدادیم و تعریفهای ماورایی از آنها ارائه میدادیم!
نسل نود و هشت که به لطف سی و دو تیمه شدن جام جهانی بعد از بیست سال ایران را به یکی ازگلدانهای قرعهکشی جام جهانی برد دلمان میخواست همهشان را بغل کنیم و ببوسیم و پوسترهایشان را به سینه اتاقمان بچسبانیم و صبح تا شب و شب تا صبح قربان صدقهشان برویم!هنوز هم وقتی در مورد کیفیت فنی علی دایی و عابدزاده و کریم باقری و پاشازاده حرف میزنیم چنان اغراق میکنیم و از خود بیخود میشویم که گویی همین دیروز بوده که علی دایی برخلاف همیشه پاسش را پشت دفاع میدهد و خداداد عزیزی شانس میآورد که آن توپ بَدَش پله میشود و از روی پای بوسنیچ گل میشود...
بله ما از صعبالعبورترین مسیر ممکن به جام جهانی فرانسه رفته بودیم و وقتش بود تیمی که بین مایلی کهن و ویرا دست به دست شده و لنگ لنگان بلیت پاریس را اوکی کرده به دست یک سرمربی کارنامه دار سپرده شود، اوضاع وقتی جدیتر میشد که یادمان میآوردند ایران با آمریکا هم گروه شده و حالا آن بچه مقدسها وظیفه پیروزی در سیاسیترین بازی قرن را دارند!
نمیدانم صفایی فراهانی کی و کجا شماره ایویچ را بر زده بود و چه کسی را مامور هماهنگی با ایویچِ بزرگ کرده بود و نمیدانم کدام هورمونهای درون مغز ایویچ کارشان را درست انجام ندادند که او تصمیم گرفت چند ماه قبل از جام جهانی بلیت تهران را اوکی کند و پای در سرزمینِ آرزو به دلهای مغروری بگذارد که آن وقتها تیم ملی همه چیزشان بود.
مرد کروات اما آمد، با سابقه سرمربیگری در آژاگس و اتلتیکو مادرید و پی اس جی و پورتو!با چندین عنوان قهرمانی و البته کمی ماجراجویی در خاورمیانه!از همان روزها تا همین امروز کرواتها مسیر ایران را به خوبی میشناختند و همیشه تلفنشان برای ایرانیها روشن بود. بیکیفیتهایشان البته زودتر پاسخ مثبت میدادند.
ایویچ مرد دیسیپلین و نظم و استراتژی بود و فوتبال ایران هنوز در کش و قوسهای تغییر از سیستم علی اصغری! او برنامه و تمرین و تاکتیک را میفهمید و فوتبالیستهای ما غیرت ایرانی و دعای مردم را! این دو را نمیشد جمع زد. همان فوتبالیستهای محبوب هم نمیتوانستند همه چیزی که ایویچ میخواهد را بفهمند و درک کنند و گوش کنند!آنها با مایلی کهن در جام ملتها درخشیده بودند و حالا بعد از رفتن به جام جهانی محبوبتر از آن بودند که بخواهند غر زدنهای ایویچ را تحمل کنند.
بقیه قصه را هم که لابد میدانید، تیم ملی ایران در آستانه جام جهانی در ایتالیا اردو میزند و شکست سنگین مقابل رم باعث میشود تا فشارها بر فدراسیون شروع شود! مرد کروات نیامده مجبور به ترک ایران میشود! او خوب میدانست که چه بلایی سرش آمده اما برخلاف بسیاری از هموطنانش سکوت رازآلودی میکند تا همه چیز به بعدها موکول شود! تیم ملی جام جهانی موفقی را طی میکند اما طاعون آن شب لعنتی در رم و اخراج مرد بزرگ یقه تیم ملی ایران را ول نمیکند آنقدر که بذر بازیکنان سالاری که همان شبها کاشته شد چند سال بعد تبدیل به درخت تنومندی میشود که میوههای کرم خورده آن یک جام ملتهای افتضاح در لبنان و یک حسرت جام جهانی کره و ژاپن روی دست ما میگذارد…