ستون| لذت تماشای پیرمردها
ستون یکشنبه با یادداشتی از صوفیا نصرالهی
هفت صبح| من با فاصله زیاد از زمان پخش فصل سوم سریال «اسبهای کودن» (slow horses) این روزها مشغول دیدنش هستم. سریال جاسوسی انگلیسی که هر فصل آن داستانی مربوط به یکی از زیرمجموعههای سازمان اطلاعات و امنیت انگلیس را روایت میکند. فقط این زیرمجموعه متشکل از آدمهایی است که از قضای روزگار از اصل مجموعه طرد شدهاند.
بهنظر آدمهای بیعاری هستند که کارهای فرعی غیرمهم به آنها سپرده میشود اما همانطور که میتوانید حدس بزنید آنها بازی را تغییر میدهند. جدا از اینکه عاشق سریال جاسوسی هستم و حتی اگر خیلی خوشساخت نباشند، که البته این یکی هست، کشش و پیچش داستان ذهنم را درگیر خودش میکند و از جهان و مافیها که اکثرا هم چیزهای خوبی نیستند راحت میشوم، «اسبهای کودن» یک گری اولدمن در نقش رئیس آن زیرمجموعه که بهش گندخانه میگویند دارد که خود بازیاش سطح سریال را چند پله بالاتر برده است.
او جاسوس قدیمی است که خودخواسته به این تبعیدگاه آمده و از همه جاسوسهای دیگر که در ردههای بالای سازمان مشغول به کار هستند باهوشتر است. به لباس و نظافت اهمیتی نمیدهد. شبیه یکی از آن کارآگاههای داستانهای نوآر آمریکایی که شلخته هستند و برایشان ظاهر مهم نیست.
گری اولدمن ۶۶ ساله است. با تئاتر بازیگری را شروع کرد و در دهه ۸۰ راهش به سینما باز شد. چه در نقشهای منفی مثل ایگور خروشنف در بلاکباستر دهه نودی «نیروی هوایی یک» و چه در نقشهای مثبت در فیلمهای هنریتر مثل «بندزن خیاط سرباز جاسوس» یا «تاریکترین ساعت» که در این دومی نقش چرچیل را بازی میکرد، از آن بازیگرانی است که نمیگذارد چشم از پرده بردارید. حضورش کافی است تا تماشاگر مسحور شود. همه چیز را تحتالشعاع حضور خودش قرار میدهد. در همان نقش وینستون چرچیل، اینکه به سختی میتوانستید گری اولدمن را بشناسید فقط بهخاطر گریمش نبود. او میتواند چشمهای همیشه تیز و باهوشاش را در نقش یک سیاستمدار پیر با یک آدمکش شرور تغییر دهد.
بازیگر دیگری که دقیقا همسن اوست و هر وقت فیلمهایش را میبینم همین حس را در من زنده میکند، دنیل دیلوئیس است که متاسفانه خودش را بازنشسته کرده. او هم در نقش پیچیدهاش در فیلم «خون به پا خواهد شد» پل توماس اندرسون که منفی و دافعهبرانگیز است همانقدر مجذوبتان میکند که در فیلم «لینکلن» اسپیلبرگ که در نقش آبراهام لینکلنی ظاهر میشود که میخواهد قانون بردهداری را لغو کند. دیلوئیس حتی در نقشهای پیچیدهتر درخشانتر است مثل آقای طراح فیلم «رشته خیال» که جایی میان عشق و خودخواهی گیر میافتد و در کمال تعجب از چیزی که از او انتظار داریم دست به خودویرانگری میزند.
جذابیت اولدمن و دیلوئیس فارغ از اینکه بخواهیم به بازیگریشان امتیاز بدهیم بهنظرم از یک ویژگی مشترک میآید: هوش فوقالعادهشان در درک نقش و هوشی که در صورتشان هم منعکس است. هر دویشان هم کارشان را از تئاتر شروع کردند و خب بهنظر میرسد تئاترهای انگلستان چیزهای زیادی برای آموختن به بازیگرها در چنته دارند.
دیلوئیس که از سینما کناره گرفت اما گری اولدمن همچنان میتواند برایم دلیل تماشای هر فیلمی باشد. این روزها هم با «اسبهای کودن» از این جهان پرهیاهو نجاتم میدهد.