۱۰۰قصه دیگر از لابهلای تاریخ| فاجعه در مهرآباد
داستان حادثه تلخ در فرودگاه مهرآباد؛ سقف فرودگاه روی سر مسافران فرود آمد
روزنامه هفت صبح| اگر فیلم دایره مینا موجب تاسیس سازمان انتقال خون ایران شد، اما یک فاجعه در آذر سال53 موجب تاسیس اورژانس و امداد و نجات در ایران شد. داستانش کمی غمانگیز است اما به هرحال خواندنی است.این حادثهای است که تقریبا 50 سال پیش رخ داد. یک حادثه تلخ در فرودگاه مهرآباد ما ایرانیان را در غم و اندوه فرو برد. سقف فرودگاه فرود آمد. اتفاقی عجیب. شما خودتان را جای مسافرین و استقبال کنندگانی بگذارید که با چنین حادثه عجیبی روبهرو میشوند. داستان اینگونه بوده است :
پنجشنبه پنجم دسامبر سال ۱۹۷۴ (14 آذر ماه ۱۳۵۳) سقف سالن استقبال و بدرقه ترمینال فرودگاه مهرآباد(تهران) که در زمان مدیر عاملی ابوالحسن ابتهاج، توسط سازمان برنامه ساخته شده بود بر سر مسافران و بدرقه کنندگانشان فرود آمد ... گفته شد که نشستن برف سنگین باعث ریزش سقف شده بود!
روایت زهرا بهنام در این مورد خواندنیتر است:«از شب چهارشنبه 13 آذرماه همین سال برف سنگینی در نقاط مختلف کشور شروع به باریدن کرد که تهران نیز از آن بینصیب نبود. شدت و پیشبینی تداوم بارشها به اندازهای بود که به گزارش روزنامههای وقت به یکباره بهای زنجیرچرخ و لاستیک یخ شکن به صورت سرسامآوری بالا رفت. تداوم بارش سنگین برف در روز پنجشنبه 14 آذرماه باعث لغو بسیاری از پروازهای داخلی و خارجی شد و تنها چند پرواز بینالمللی و پروازهای مربوط به زائران بیتالله الحرام جریان داشت.
همین موضوع باعث شده بود تا برخلاف روزهای دیگر جمعیت حاضر در سالن انتظار فرودگاه نسبت به روزهای پیش از آن بسیار کمتر باشد. فاجعه در ساعت14:50 در زمانی اتفاق افتاد که امور مربوط به ورود و خروج از فرودگاه به صورت طبیعی در حال انجام بود، جمعیت در سالن انتظار منتظر پرواز و کارکنان فرودگاه نیز به کارهای روزمره خود مشغول بودند که در یک لحظه همه چیز دگرگون شد.
مدیر کل امور اداری فرودگاه که در آن لحظه در دفتر کارش نزدیک محل حادثه بود در گفتوگو با خبرنگاران میگوید: «چند دقیقه قبل از ساعت 3 در طبقه دوم در اتاق کشیک نشسته بودم که صدای خش خش شنیدم! فکر کردم صدا به سبب نشستن هواپیمایی است. از اتاق بیرون آمدم و با تعجب بسیار سقف سالن را در حال فروریختن دیدم!»
انباشت برف سنگین بر سقف سالنی که استحکام پیشین را نداشت باعث شد سقف فرودگاه به دلیل اشتباه در محاسبات طراحان و ضعف مصالح آن تاب وزن اضافی را نیاورد و ناگهان به صورت یکپارچه فروریزد. یکی از کارکنان فرودگاه که حادثه در مقابل چشمان او اتفاق افتاده بود ریزش سقف را اینگونه تعریف میکند: «درست مثل اینکه سقف را تراشیده باشند!» کارمند دیگری که به صورت اتفاقی چند لحظه قبل از ریزش از سالن خارج شده بود در توضیح ماجرا میگوید:
«هنوز به در دوم سالن نرسیده بودم که صدای سهمگینی شنیدم، برگشتم و دیدم آسمان پیداست و از سقف خبری نیست!» سقف سالن انتظار با وزنی معادل 108 تن بتن و مصالح به یکباره از ارتفاع 15 متری بر سر جمعیت حاضر در سالن فرو ریخت و باعث مرگ 16 نفر از آنها و زخمی شدن بیش از 70 نفر دیگر شد. هرچند بعدها با فوت یکی دیگر از مصدومان این حادثه، این آمار به هفده نفر رسید.
بیشتر کشته شدگان و مصدومان ایرانی بودند اما در میان کشته شدگان سه تبعه خارجی، یک آمریکایی، یک سوئیسی و یک نروژی نیز دیده میشود.»اما مشکلات و کاستیهای مشهود در نجات و انتقال مصدومین ایده تاسیس سازمان اورژانس را به وجود آورد و عجیب آنکه این سازمان نوپا همچون سازمان انتقال خون از سازماندهی و بنیان قدرتمندی برخوردار شدند که تا امروز هم از این ساختار قدرتمند استفاده کردهایم.
در مورد این اتفاق در منابع رسمی قید شده است: در آن زمان تنها سه کشور آمریکا، کانادا و استرالیا دارای سیستم اورژانس پیش بیمارستانی بودند لذا یک تیم چهار نفره از پزشکان ایرانی با سفر به تگزاس آمریکا و بررسی اورژانس آنجا اقدام به جمعآوری اطلاعات برای راهاندازی سیستم مشابه در ایران نمودند.
پس از شش ماه به همراه دو مربی در امر آموزش فوریتهای پزشکی به نامهای جیم پاترسون و ماکس به وطن برگشتند. آنها با فراخوان عمومی برای افراد دارای مدرک دیپلم و برگزاری آزمون ورودی و انتخاب نفرات برتر با برگزاری یک دوره فشرده آموزشی ششماهه آنها را با عنوان تکنسین فوریتهای پزشکی به کار گرفتند و سیستم فوریتهای پزشکی در سال ۱۳۵۴ شمسی با عنوان مرکز اطلاعات اورژانس رسماً مشغول فعالیت شد. البته که طی نیم قرن پس ازآن این سازمان با شیوهای دیگر تقویت شده است. بگذارید آخرین بخش از این یادداشتهای تاریخی را با گذر از خاطرات اسدالله علم از این ماجرا تکمیل کنیم:
خبر رسید که [سقف] سالن بزرگ فرودگاه مهرآباد که بیست سال پیش ساخته شده فروریخت و نزدیک شصت نفر تلف شدهاند. خیلی باعث تعجب شد. به شاهنشاه گزارش عرض کردم. خیلی اوقات تلخ شدند. عرض کردم: «بهتر است علیاحضرت شهبانو به مهمانی فستیوال امشب تشریف نبرند.» فرمودند: «به خودشان عرض کن.» عرض کردم: «شهبانو قبول فرمودند ...
معلوم شد باز شهبانو تغییر عقیده داده و به فستیوال تشریف خواهند برد. جای تعجب من شد!» منظور از جشنواره، سومین دوره جشنواره فیلم تهران بوده که همان روزها در تهران برگزار میشده است. از قرار فرح برنامهاش را برای حضور در اختتامیه عوض نکرد اما سرراه به فرودگاه فاجعه زده سری هم زده بود. از سال دیگر در یک فرم و شکل دیگر در اینجا منتظرتان خواهیم بود.