۱۰۰قصه دیگر از لابهلای تاریخ| سرنوشت وارونه ایرج و عباس
درباره ایرج جمشیدی روزنامهنگار جنجالی و مشهور اقتصادی.
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در هفت صبح و در این سلسله یادداشتها درباره سه یهودای بزرگ دههای چهل و پنجاه نوشتهام. سیروس نهاوندی و امیر حسین فطانت و عباسعلی شهریاری. درباره سازشکنندگان مشهور هم بارها حرف زدهایم. مثل پرویز نیکخواه و دکتر لاشایی و پارسایی و جعفریان و بقیه.
اما گروههای دیگری از زندانیان سیاسی و چهرههای سیاسی بودند که بعد از انقلاب سرنوشتشان بالکل تغییر یافت. هفته قبل درباره بهمن بازرگانی نوشتیم که بعد از آزادی غیرمترقبهاش در سیام دی 1357 مسیر زندگیاش را بالکل تغییر داد و رفت دنبال فلسفه و تئوریهای هنر و کار ترجمه. در همین ایران. تا آنجا که مجله بخارا بزرگداشتی هم برای او ترتیب داده بود.
میتوانم به هوشنگ اسدی هم اشاره کنم که بعد از آنکه با یک عفو غیرمترقبه در دهه شصت از حکم اعدام (بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش در حزب توده) نجات یافت بقیه زندگیاش در ایران را صرف رونق بنگاه اقتصادی و مطبوعاتیاش کرد که همان مجله گزارش فیلم بود. تا سال 1382 که ایران را به اجبار ترک کرد و در فرنگ فعالیت سیاسی خود را اینبار زیر چتر نهادهای دنیای سرمایهداری از سر گرفت.
ایرج جمشیدی نمونه دیگری از این ماجراست. روزنامهنگار جنجالی و مشهور اقتصادی که دو روز قبل در سن 74سالگی درگذشت. نام جمشیدی با ماجرای نقشه ربودن رضا پهلوی در سال 1352 گره خورده است. همان نقشه خام گروهی نویسنده و شاعر و فیلمساز برای گروگانگیری رضا پهلوی سیزده ساله از مرکز کانون پرورش فکری در خیابان وصال که دست آخر با خبرچینی امیرحسین فطانت و عملیات مبالغهآمیز پرویز ثابتی، به دستگیری یک گروه دوازده نفره ختم شد که به محاکمههای جنجالی و اعدام خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان انجامید.
ایرج جمشیدی خبرنگار 24ساله تهران مصور و زن روز و اینجور چیزها بود که خب در نهایت او از حکم اعدام اولیه گریخت و یک حکم حبس ده ساله دریافت کرد. ابتدا خیلیها فکر میکردند یهودای گروه جمشیدی است اما فقط در دوران زندان بود که امثال علامهزاده و سماکار متوجه نقش مشکوک فطانت شدند و از جمشیدی سلب سوءظن شد.
جمشیدی در دهه شصت به روزنامهنگاری اقتصادی پرداخت و کلا اصول مارکسیسم را کنار گذاشت و تمام جهد و تلاش خود را برای پول درآوردن از راه گرداندن یک روزنامه خصوصی و تبدیلش به یک بنگاه اقتصادی به خرج داد. در ابرار اقتصادی و اخبار اقتصادی و بالاخره آسیا که مالکیتش کاملا در دست خودش بود.
درست مشابه کار هوشنگ اسدی در گزارش فیلم. جمشیدی در تیرماه 1382 با چاپ عجیب عکس سران سازمان مجاهدین در صفحه اول خود، مخاطره بزرگی را انجام داد که البته ردپای برخی همکاران دیگر او را در این دسیسه ردیابی میکردند.
او در ۱۵ تیر ۱۳۸۲ به اتهام چاپ عکس مریم رجوی در روزنامه اقتصادی آسیا بازداشت و این روزنامه توقیف شد. جمشیدی با وثیقه ۶۵۰میلیون تومانی که آن را «سنگینترین وثیقه در تاریخ مطبوعات» خواند آزاد شد و سپس به ۱۳ ماه حبس و یک سال محرومیت از فعالیت روزنامهنگاری محکوم شد.
جمشیدی از آن بلا به سلامت جست و تا همین امسال هم به کار در آسیا با همان شیوه خاص خودش که بعضی اوقات با شیوههای تایید شده ژورنالیسم همراهی نداشت ادامه داد. او دو روز پیش درگذشت. در رحمت خدا.
اما عباس میلانی هم چهره مشابهی است. دقیقا هم سن و سال ایرج جمشیدی. او هم مارکسیست دوآتشهای بود و سابقه عضویت در حزب توده را داشت اما مدارک تحصیلاتی خود را از آمریکا دریافت کردهبود. از برکلی و هاوایی و یکی دو سال هم در دانشگاه ملی تدریس میکرد. او در سال 1356 دستگیر شد و بعد از بازداشت حکم 12سال حبس دریافت کرد و بعد شد 5 سال و بالاخره در سال 57 مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد.
(پرویز ثابتی ادعا میکند که تخفیف حکم عباس میلانی به خاطر التزام به همکاری با ساواک بوده) از او عکس مشهوری به یادگار مانده که در روز رفتن شاه از ایران ترک موتور مسعود بهنود نشسته و شادمانی میکند. (که البته ممکن است این عکس اصلا ربطی به این دو نفر نداشتهباشد.)اما این مارکسیست دو آتشه از آن به بعد زندگی متفاوتی را دنبال کرد. دورهای در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت اما از میانه دهه شصت و با موج بازداشت گروههای چپ و تودهایها از ایران رفت.
ابتدا به استانبول گریخت و از آنجا به آمریکا رفت. این وقایع همزمان شد با فروپاشی دیوار برلین و سقوط افسانه کمونیسم و از آن به بعد عباس میلانی ذرهذره در به سمت راست چرخید. اگر جمشیدی این فرصت را در ایران پیدا کرده بود که همچون یک چریک کاپیتالیسم ثروتاندوزی کند، کار عباس میلانی فرق میکرد.
استاد دانشگاه شد و روایتهایی از سران حکومت پهلوی منتشر کرد و به یک چهره فعال اپوزیسیون بدل شده بود. دیگر کسی یادش نمیآید که این استاد لیبرال زمانی در نقش یک فعال مارکسیست تا مرز دریافت حکم اعدام از حکومت شاه و دولت هویدا پیش رفته بود. دنیای عجیبی است.