تکنگاری| ببخشید شما؟
یادداشت رضا فراهانی در باشگاه مشتزنی با موضوع: تاکشو.
روزنامه هفت صبح، رضا فراهانی| یک: ببخشید شما؟ این نام برنامهای بود که مهران مدیریِ هنوز بازارینشده برای تلویزیون ساخت. اولین تاکشویی بود که من را پای تلویزیون مینشاند و هر بار من را برای دیدن مهمان بعدی بهوجد میآورد.
در روزهایی که اینستاگرام و فیسبوک نبود تا بتوانیم با چند کلیک به دنیای شخصی بازیگرها، فوتبالیستها، مجریها و سایر چهرهها سرک بکشیم، این برنامه «ببخشید شما؟» بود که عصای قورتداده را از حلقوم بازیگران و فوتبالیستها و مجریان بیرون میکشید و یخشان را باز میکرد و لایههای پنهانی از آنها را با زبان خودشان به بیننده نشان میداد!
من هر شب منتظر میماندم تا ببینم مثلا فردوسیپور هم مثل من به قرمهسبزی علاقه دارد یا مثل برادرم طرفدار قیمه است! یا سامان گلریز اصلا زن دارد و اگر دارد شبها در خانهشان کدامیک آشپزی میکنند و... هرچند با گذشت زمان فهمیدم که این خردهاطلاعات نه مفید هستند نه مهم اما آنوقتها برای یک پسرک 10ساله دانستن چیزهای بیشتر از زندگی چهرههای مشهور یک فضیلت رقابتی بود برای حرف زدن در جمعهای سبز خانوادگی یا زنگ تفریحهای مدرسه.
مهران مدیری آنوقتها یک قدم از همه جلوتر بود، چیزهایی را میدید و میساخت که کسی نمیدید و نمیساخت! حالا اما با «اسکار» روند ناامیدکنندهای را در پیش گرفته و بهنظر میرسد در حال جمع کردن آخرین سکهها از اعتبارش است و بهزودی به جمع آنهایی میپیوندد که دیگر هیچ جذابیتی برای مخاطب ندارد.
دو: چند قسمت از برنامه «دوشات» علی میرمیرانی را دیدهام و اگر متهم به داشتن سندروم «نقِ بیقرار» نمیشوم، اجازه بدهید از این برنامه خوشم نیامده باشد. در مورد میرمیرانی و برنامهاش مدام این احساس را دارم که دلش میخواهد چیزهایی را بپرسد و جوابهایی را بگیرد که بشود از آن کلیپ یک دقیقهای برای ریلز اینستاگرام استخراج کرد!
گاهی پر از شعار و دور از دنیای واقعی است و خیلیوقتها هیچ حرف تازهای برای مخاطب ندارد. البته یک قسمت پخشنشده با رفیق عزیز ما احسان جانمحمدی دارد که لابد این تلخی را خواهد شست و خواهد برد. تا آن روز منتظر میمانم هرچند در کلیت حرفها تغییری ایجاد نخواهد شد.
سه: خودم یکبار در یک برنامه تاکشو در یک مجموعه بزرگ آموزشی دعوت شدم و یک ساعتی گپ زدم! بعدتر وقتی فیلمش را دیدم دلم میخواست زودتر تمام شود و هیچ فرد دیگری آن را نبیند، گویی فضای تاکشوها این است که تو را میبرد در جایگاه پند و اندرز دادن و پرموت کردن خود و یکهو بهخودت میآیی میبینی چیزهایی گفتی که از خودت نیست و تصویری از خودت و کارت و دوستانت ساختی که با واقعیت کیلومترها فاصله دارد!