۱۰۰قصه دیگر از لابهلای تاریخ| اولین سریال محبوب ایرانی
درباره سریال داییجان ناپلئون.
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سریال داییجان ناپلئون در وهله اول دستپخت و تیزبینی ایرج گرگین بود. مدیر شبکه دو و گوینده مشهور خبر در دهه چهل که خودش رمان پزشکزاد را خواند و آن را به دوست و آشنای قدیمیاش یعنی ناصر تقوایی پیشنهاد کرد. تقوایی دورهای کارمند تلویزیون بود و بسیاری از فیلمهای کوتاهش را با بودجه تلویزیون ساخته بود.
حتی ساخت آرامش در حضور دیگران هم مدیون پول تلویزیون بوده است. اما بعد قهر کرده بود و رفته بود. گرگین آن دوران چهره مقبول و شناختهشدهای بود. بهخصوص یک مصاحبه رادیویی جذاب با فروغ فرخزاد انجام داده بود که البته هنوز هم شنیدنی است. بههرحال گرگین دست گذاشته بود روی کتاب ایرج پزشکزاد که اواخر دهه چهل به شکل پاورقی در مجله فردوسی چاپ میشد.
اما خب در جامعه روشنفکری خیلی بازتاب نداشت چراکه فردوسی کلا جهتگیریاش علیه روشنفکران چپ ایران بود. با پایان پاورقی، خود کتاب در سال 1351 چاپ شد و خیلی هم خبرساز نشده بود. هرچند تا چاپ ششم هم رفته بود.
پزشکزاد دیپلمات بود و گرایش کنترلشدهای به جبهه ملی داشت و با کتاب ماشاءاللهخان در دربار هارونالرشید که در سال 1337 نوشته بود، شهرتی در میان کتابخوانان بههم زده بود اما مشخص بود که شیوه کار این دیپلمات طناز ربطی به جریان روشنفکرانه چپ آن روزها ندارد. گرگین رمان و قابلیتهای آن برای تبدیل به سریال را درک کرده بود.
پس سراغ تقوایی 34ساله میرود که سه فیلم بلند و چندین فیلم کوتاه را در کارنامهاش داشت و آن روزها درگیر ساخت یک مستند بلند نافرجام درباره فرش ایرانی بود که البته بهجایی نمیرسد. تقوایی بلافاصله ساخت سریال را قبول میکند. از قرار قطبی رئیس رادیو و تلویزیون هم بهشدت مشتاق ساخت این سریال بوده.
تلویزیون آن دوران دستگیر سینماگران بااستعدادی بوده که شرایط را برای ساخت آثار مورد علاقهشان مناسب نمیدیدند. تقوایی پس از آرامش در حضور دیگران، با دو فیلم نفرین و صادق کرده چندان جلبنظر نکرده بود و بهنظر میرسید چشمه خلاقیتش رو بهافول رفته است.
یا علی حاتمی که در شکستهای تجاری فیلمهایی مثل باباشمل و ستارخان و خواستگار، اعتماد بهنفس خودش را بالکل باخته بود. پروژه داییجان ناپلئون و همینطور پروژه سلطان صاحبقران به این دو سینماگر کمک میکند که به ریل خلاقیت بدون دلهره و بدون دغدغه پول و فروش بازگردند.
برگردیم به داییجان ناپلئون. بازیگرها با وسواس و سلیقه انتخاب میشوند. نصرت کریمی، سعید کنگرانی، اسماعیل داورفر، پرویز صیاد، محمدعلی کشاورز، پروین ملکوتی، محمدعلی ورشوچی و البته پرویز فنیزاده.
مشکل پیدا کردن بازیگر نقش داییجان بود. تقوایی اول روی علی نصیریان حساب کرده بود که در آن دوران 43سال بیشتر نداشت و قرار بود با یک گریم سنگین وارد کارزار شود اما دست آخر به شکلی تصادفی تقوایی با غلامحسین نقشینه بازیگر بازنشسته تئاتر روبهرو میشود که به هنگام کلید خوردن سریال 67ساله بود.
جمعی از بهترین دوبلورها هم بهکار گرفته میشوند. البته که نقشینه و فنیزاده جای خودشان حرف میزنند. منوچهر اسماعیلی بهجای اسدالله میرزا (پرویز صیاد)، عزتالله مقبلی بهجای اسماعیل داورفر (دوستعلی خان) و آرشاک قوکاسیان بهجای سعید کنگرانی و احمد رسولزاده بهجای محمدعلی کشاورز. هوشنگ لطفیپور هم راوی خوشصدای سریال است.
پخش سریال در سال 1355 با استقبال تماشاگران روبهرو میشود. آوازه این سریال میپیچد. اما بعد از دو قسمت ساواک خواهان اصلاحات میشود. موج اول این سختگیری از قرار باوساطت قطبی رد میشود و سریال پخش میشود.
اصطلاحات قهرمانان سریال وارد گویش عامه مردم میشود. ازجمله مومنت، سانفرانسیسکو، تا قبر آ آ آ آ و جنگ ممسنی و کازرون و البته اصطلاحات دیگری که گفتنشان راحت نیست. شخصیت مشقاسم با بازی پرویز فنیزاده که به یک شاهکار عرصه بازیگری تبدیل میشود، محبوبترین کاراکتر سریال است. اسدالله میرزا دون ژوان دلشکسته و بیاخلاق هم دیگر کاراکتری است که مورد توجه عموم قرار میگیرد.
اما مسائل جدیدی رخ میدهند؛ صنف قصابها یک اعتراض صنفی شدید انجام میدهند. چرا که نقش شیرعلی قصاب با بازی مرحوم لطفی، تا حد زیادی مضحک از آب درآمده و همسرش هم در غیاب او لغزشهای اخلاقی بههمراه اسدالله میرزا دارد.
از طرفی چهره بازیگر نقش لیلی مورد اعتراض قرار میگیرد که چرا بهاندازه کافی زیبا نیست و دلباختگی سعید به او کمی غیرمنطقی بهنظر میرسد. این نقش را سوسن مقدم بازی کرده که از خویشان ناصر تقوایی است (سیروس مقدم پسرخاله ناصر تقوایی است که در این سریال دستیار او بوده است).
برخی بینندهها به صحنههایی از سریال اعتراض میکنند که حاوی شوخیهای جنسی و یا صداهای نابههنجار(!) است. روحانیون هم سریال را به جهتگیریهای ضداخلاقی متهم میکنند. تلویزیون اما راضی است. پاداش کلانی به سازندگان داده میشود و با ناصر تقوایی قرارداد دو پروژه دیگر هم بسته میشود. سریالی بر مبنای شوهر آهو خانوم نوشته علیمحمد افغانی و سریالی بر مبنای دوازده داستان کوتاه از دوازده نویسنده معاصر.
اما در مجامع روشنفکری خیلی از این کار استقبال نمیشود. مغایرت آشکار روایت و سریال با گرایشات چپ موجب میشود تا سریال مورد بیتوجهی قرار بگیرد. در بازپخش سریال هم ساواک وارد عمل میشود و حدود دو ساعت از سریال را کم میکند و از قرار دیگر دسترسی به آن دو ساعت امکانپذیر نیست.