جواهرات خانوادگی غبار گرفته
تاریخ سینمای مستند ایران و 10+10 اثر فراموشنشدنی.
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی| هفدهمین جشنواره بینالمللی سینمای مستند ایران «سینماحقیقت» از ۲۷ آذرماه در پردیس سینمایی چارسو آغاز شده و تا ۲ دیماه هم ادامه خواهد داشت. این جشنواره بهانهای شد تا نگاهی داشته باشیم به تاریخ سینمای مستند ایران و مهمترین فیلمهای مستند تاریخ ایران را فهرست کنیم. برای این کار از نظر کارشناسان استفاده کردیم و البته از رتبهبندیهای بینالمللی مثل آی ام دی بی یا متا اسکور. همه مستندها را توانستهایم در این فهرست پوشش دهیم؟ البته که خیر.
مستند «این یک فیلم نیست» آقای جعفر پناهی با امتیاز متااسکور ۹۰ و البته نمره مخاطبان ۸/۷ در آی ام دی بی یکی از مستندهایی است که در ردههای بالای فهرست قرار دارد و در زمان خود به عنوان یکی از نامزدهای اولیه برای دریافت جایزه اسکار نیز مطرح بود ولی به هر حال فیلم مجوز اکران در ایران ندارد و سویههای اپوزیسیونی آن باعث میشود که از بحث بیشتر در مورد آن در یک رسانه معذور باشیم. ولی خب باید همین جا در مقدمه این مطلب این معذوریت را ذکر کنیم تا بدانید که ما حواسمان به این مستندها بوده کما اینکه حواسمان به محدودیتهای قانونی انتشار مطالبمان هم هست.
با این توضیح و البته با اندکی بحث در مورد اختلافی که در خصوص اولین مستند ایرانی وجود دارد، بیست فیلم مستند برگزیده از تاریخ سینمای ایران را معرفی میکنیم. اگر فیلمی را جا انداختیم اما عصبی نشوید و با راههای ارتباطی روزنامه تماس بگیرید تا پیام شما را در پیامهای مخاطبان درج کنیم و فهرست را کاملتر.
نخستین مستند ایرانی؟
مسعود مهرابی، شخصی شناختهشده در حوزه تاریخ سینمای ایران است. او کتابی هم با عنوان «فرهنگ فیلمهای مستند ایران از آغاز تا ۱۳۷۵» دارد. در حدود ۶۵۰ صفحه. در مقدمه کتاب با این ادبیات او ناصرالدین شاه قاجار را تهیهکننده نخستین فیلم مستند تاریخ ایران میداند.
«سینمای ایران چه در زمینه نمایش فیلم در سینماهای تازه تأسیس و چه در عرصه اولین تجربهها با فیلم مستند آغاز کرد. نقطه شروع تاریخ سینمای ایران به سفر مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ برمیگردد. او در سال ۱۹۰۰ (میلادی – حوالی ۱۲۷۹ شمسی) سفری به فرانسه کرد و در آنجا میان وسایل سرگرمکننده یک دستگاه «سینماتوگراف» دید.
او از این پدیده سحرانگیز خوشش آمد و دستور خرید و فیلمبرداری با آن را به «میرزا ابراهیم خان عکاسباشی» عکاس دربار داد. نخستین فیلمی که با این دستگاه فیلمبرداری شد از کارناوالی موسوم به «جشن گلها» است که طبق نوشته مظفرالدین شاه عکاسباشی از این کارناوال (جشن گلها) و خانمهایی که سوار کالسکه هستند و گل پرتاب میکنند فیلم میگیرد.
جدای از این فیلم تصویرهای دیگری نیز در این سفر گرفته شد (و) مجموعه این فیلمها اینک در آرشیو شبکه اول سیما موجود است...به این ترتیب نخستین فیلم مستند سینمای ایران پنج سال بعد از آغاز تاریخ سینمای جهان (۱۸۹۵) ساخته شد.» البته ممکن است بگویید که این فقط نوعی فیلمبرداری از وقایع است و واجد شرایط برای این نیست که آن را یک فیلم مستند بدانیم و نقد شما درست است.
اگر در گوگل در مورد نخستین فیلم مستند ایرانی جستوجو کنید صفحه ویکی پدیای فیلمی خواهد آمد به نام علفزار. این فیلم که گاهی «علف» نیز خوانده میشود فیلمی ۷۱ دقیقهای بود که در سال ۱۳۰۴ توسط دو آمریکایی یعنی «مریان کوپر» (کارگردان) و «ارنست بی. شودزاک» (فیلمبردار) و «مارگریت هریسون» و کمپانی پارامونت پیکچرز تولید شده، به کوچ طایفه بابااحمدی از طوایف ایل بختیاری میپردازد و دوربین همراه با این طایفه از گذرگاهها و ارتفاعات عبور میکند، تا برای دستیابی به چراگاه، از سردسیر، در استان چهارمحال و بختیاری، به گرمسیر این طایفه، در استان خوزستان، منتقل شوند.
با این حال این شاید نخستین فیلم مستند «درباره» ایران باشد و نه نخستین مستندی که یک ایرانی ساخته است. جالب است بدانید که این فیلم به علت مغایر بودن مضمونش با سیاستهای تبلیغی رضاشاه در ایران به نمایش در نیامد. سالها بعد که صداگذاری باب شد روی فیلم بخشهایی از سمفونی شهرزاد اثر ریمسکی کورساکف و گفتار توضیحی گذاشتند که مجتبی مینوی با آمیختن طنز عامیانه گفتار اصلی آن را تغییر داد و اجرا کرد. فیلم با این تغییرات در ایران به نمایش در آمد.
بنابراین سوال ما همچنان لاینحل باقی مانده است و مجبوریم باز هم به دنبال پاسخ آن بگردیم. در دهه بیست شمسی سه فیلم در ایران ساخته شده که شاید بتواند نخستین نمونهها از سینمای مستند باشد. اولین فیلم، فیلمی است که آقای ابراهیم معتمدی در ۱۳۲۳ به دلیل آمدن یک مربی اسکی با نام «گاستون کاتی یار» درباره آموزش و مسابقه اسکی ساخت.
دومین فیلم، فیلمی است که استودیوی ارتش ایران که توسط «سروان گلسرخی» و «ستوان خلیقی» بنا نهاده شده بود در مورد حمل جنازه رضاشاه به تهران ساختهاند و سومین فیلم فیلمی است که اسماعیل کوشان با عنوان «دکتر مصدق در سفر آمریکا» ساخت و حاصل همسفری کارگردان با نخستوزیر آن وقت در سفری بود که در آن شورای امنیت قرار بود در مورد صلاحیت خود نسبت به قضاوت درباره شکایت انگلیس که دستانش از نفت جنوب کوتاه شده بود تصمیم بگیرد اما این فیلمها را هم شاید بتوان در رده فیلمهای آموزشی و تبلیغاتی دستهبندی کرد.
از اینروست که برای صحبت از نخستین مستند ایرانی باید تا اواخر دهه سی شمسی صبر کنیم. در ۲۹ فروردین سال ۱۳۳۷ رویدادی در اهواز رخ میدهد که زمینه نخستین فیلم مستند را رقم میزند. این رویداد، آتش گرفتن چاه نفت شماره شش است. از این رویداد دو فیلم ساخته شده است. یک فیلم با عنوان «در آتش» که محصول ابراهیم گلستان است و دیگری فیلمی به نام «مبارزه با آتش در اهواز» اثر ابوالقاسم رضایی.
در حالی که فیلم «درآتش» گلستان فیلمی خبری است ولی فیلم رضایی را میتوان به عنوان نخستین فیلم مستند در تاریخ به حساب آورد. فیلمی که البته گلستان هم در آن نقش داشته است. به گفته نجف دریابندری که در آن سالها همکار گلستان بود «مقداری گفتار فیلمهای مستند مربوط به صنعت نفت ترجمه کردم، ازجمله گفتار فیلمی به اسم مبارزه با آتش در اهواز که در استودیوی ابوالقاسم رضایی ساخته شده بود و کارگردانش یک نفر انگلیسی بود بهنام جان شرمن.
گفتار این فیلم را من و گلستان به فارسی درآوردیم. یکی دوبار هم با دسته فیلمبرداری بهعنوان دستیار کارگردان به مناطق نفتخیز و جزیره خارک رفتم.» با این مقدمه برویم سراغ فهرست ۲۰ فیلم مستند مهم در تاریخ ایران.
یک: موج و مرجان و خارا
درباره سال ساخت فیلم اختلاف است. برخی میگویند ۱۳۳۷ و برخی دیگر میگویند ۱۳۴۱ ولی به هر حال اولین فیلم مهم تاریخ سینمای مستند ایران است. سازمان فیلم گلستان آن را ساخته است. فیلمنامه را خود ابراهیم گلستان نوشته بود ولی کارگردانی کار به عهده آلن پندری بود. فیلم ۴۰ دقیقه و رنگی بود و درباره عملیاتی که طی چهار سال کار و کوشش برای توسعه منطقه نفتخیز گچساران و رساندن خط لوله نفت آن به خارک و همچنین احداث بندر صدور نفت جزیره خارک انجام شده است.
فیلم توانست در سال ۱۳۴۱ جایزه مدال شیر سان مارکو را از فستیوال فیلم ونیز بگیرد.نکته جالبی که درباره فیلم پیدا کردیم نقد بهرام بیضایی روی آن است. نقدی که اطلاعات جالبی هم دارد مثل اینکه بودجه فیلم دو میلیون تومان بوده است. اگر این مبلغ را با شاخص تورم مرکز آمار به پول روز تبدیل کنید میفهمید که بودجه این کار به قیمت روز حدود ۴ میلیارد و ۱۰۰میلیون تومان است.
اما برسیم به نقد بیضایی:
«این فیلم دستکم بهدلیل پول هنگفتی که خرجش شده است، مهم و جدی است و ناچار انتقادش هم جدی خواهد بود و این انتقاد از طرف کسی میشود که از دیدن آن به یک اندازه خوشحال و اندوهگین شد و اندوهگین ماند. این فیلمی است که با حداکثر وسایل موجود در ایران و هیأت فنی دانا، با چند قطعه واقعا درخشان و غنی فنی و شعری فراهم آمده است و اگر بشمریم قطعه آغاز فیلم و سیر و گشت در دنیای زیر دریا بسیار زیبا و دلچسب است و با دیدن آن یکه میخوریم...
(اما) فلسفه لا یتچسبک و کمى متظاهرانه این فیلم درباره کار موفق نمیشود از زیر بار لبخند شکاک برخی تماشاگران...بگریزد...طرح ساختمان فیلم...پیوند محکمی ندارد، خصوصاً دارای تکههای اضافی است...خلاصهاش کنیم: این فیلم چهل دقیقهای با همه نکات مثبت و منفیاش شاید یکی از بهترین فیلمهایی است که در ایران - ممکن است به سفارش یک شرکت دست و دلباز و ولخرج - اما از کیسه خلیفه روی تأسیسات و برنامههای ساختمانی و صنعتی جزیره خارک ساخت و در عین حال بعدها وجود این فیلم ماندنی و گران معرف ملتی خواهد بود که کار نمیکرد، اما حماسههای دو میلیون تومانی درباره کار میساخت.»
دو: خانه سیاه است
فیلم معروفی است از خانم فروغ فرخزاد. بر اساس اطلاعات تیتراژ پایانی آن فیلم در پاییز سال ۱۳۴۱، به سفارش «جمعیت کمک به جذامیان» توسط سازمان فیلم گلستان ساخته شد. فروغ کارگردانی اثر را به عهده داشت. آن هم در ۲۸سالگی و البته چهار سال قبل از مرگ ناگهانی و تاسفبرانگیزش. ابراهیم گلستان تهیهکننده و سلیمان میناسیان فیلمبردار آن بود.
فیلم ۱۹دقیقه و ۴۵ثانیه طول دارد و موضوع آن نگاهی شاعرانه به زندگی غمانگیز جذامیان در یک اجتماع بسته و محروم، ساکن در جذامخانه «بابادغی تبریز» است و توانسته از جشنواره فیلمهای کوتاه ابرهاورن هم برنده جایزه شود. نمره آن در سایت آی ام دبی هم 7/8 از ۱۰ است.
درباره این فیلم به نقل قولی از او بسنده کنیم که گفته: «وحشتناک بود. توی جذامخانه یک عده زندگی میکنند که همه خصوصیات و احساسات یک انسان را دارند، اما از چهره انسانی محرومند. من زنی دیدم که صورتش فقط، یک سوراخ داشت و از توی این سوراخ حرف میزد. یک روز تمام... از صبح تا شب بیل میزنند، در حالی که دانهای ندارند که توی باغچهشان بکارند و فکر میکنم زنده بودن یک چیزی است غیر از دست داشتن یا پا داشتن. همین که فکر میکنم که جریان دارم هستم. زنده بودن است. برای اینکه زندگی خوب است.»
سه: باد جن
ایده ناصر تقوایی در باد جن که آن را در حدود ۲۱دقیقه و ۳۰ ثانیه در سال ۱۳۴۸ ساخت بسیار به فیلم فروغ نزدیک است. او در این فیلم به سراغ زندگی در سواحل جنوبی ایران میرود و مردمی سیه چرده را که درگیر مرضی بومیاند به نام «زار». زار البته یک بیماری نیست و مجموعهای از بیماریهاست و ریشه آن را گرسنگی حاد گفتهاند.
برای برطرف کردن این بیماری نیز آیینی بومی و خاص از سوی محلیها اجرا میشود. البته برخی دیگر تقوایی را در این فیلم تحت تاثیر تکنگاری غلامحسین ساعدی از همین رویداد با عنوان «اهل هوا» میدانند. فیلم را سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران تولید کرده و تقوایی نویسنده آن هم بوده است. تهیهکنندگی فیلم به عهده منوچهر عسگری بوده و گوینده متن، احمد شاملو است. نمره آی ام دی بی فیلم 8/1 از ۱۰ است.
چهار: پ مثل پلیکان
پرویز کیمیاوی با دو فیلم میتواند در این فهرست حضور داشته باشد ولی دستکم به انتخاب مخاطبان سایت آی ام دی بی «پ مثل پلیکان» او جذابتر از «باغ سنگی» است. او پ مثل پلیکان را در سال ۱۳۵۱ با تهیهکنندگی سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران ساخت.
خودش فیلمنامه آن را نوشت. ماجرا در شهر طبس میگذرد. پیرمردی گوشهگیر در شهر است به نام آسید علی میرزا که علاقهمند است تا الفبا را به کودکان بیاموزد. او برای آموزش از حرکات بدن خود نیز بهره میگیرد. اما، هر وقت او به حرف «پ» میرسد، کودکان فریاد میزنند پ مثل پدرسگ آسیدعلی میرزا عصبانی شده و سر در پی کودکان میگذارد.
روزی یکی از بچهها وقتی میرزا به حرف پ میرسد میگوید پ مثل پلیکان. میرزا که نمیداند پلیکان چیست علاقهمند میشود که خلوت خرابهها را رها و با کودک به باغ گلشن طبس رفته و پلیکان را از نزدیک ببیند. فیلم ۲۶دقیقه است. برخلاف باغ سنگی او که ۸۱دقیقه است. البته داستان باغ سنگی هم داستانی درباره یک حاشیهنشین دیگر به نام درویشخان است که با سنگ، درختان، باغی برای خود ساخته است. آن فیلم در سال ۱۳۵۵ ساخته شده است.
پنج: باد صبا
آخرین فیلم مستند شاخص در سینمای قبل از انقلاب است. کارگردان فیلم البته ایرانی نیست و آلبر لاموریس فرانسوی است ولی تهیهکننده آن وزارت فرهنگ و هنر وقت بوده است. فیلم یک تور ایرانگردی ۸۲ دقیقهای است البته از نمایی هوایی و با هلیکوپتر. حسین دهلوی با استفاده از موسیقی سنتی و آهنگهای عامیانه ایرانی موسیقی آن را تهیه کرده و مترجم و گوینده متن منوچهر انور بوده است.
دریغ آنکه کارگردان در پایان کار هنگام فیلمبرداری از سد کرج، به همراه خلبان و کمک خلبان به دلیل برخورد هلیکوپتر با کابل تمرین نیروهای تکاور به درون دریاچه پشت سد سقوط کرده و جان خود را از دست میدهند. فیلم بعد از مرگ کارگردان نامزد اسکار و برنده دیپلم ویژه جشنواره بینالمللی فیلمهای جهانگردی و فرهنگ عامه بروگل بلژیک شد.
شش: اون شب که بارون اومد
میخواهیم کمی حرفمان را پس بگیریم و یک فیلم دیگر را در مجموعه فیلمهای مستند مهم قبل از انقلاب بگذاریم. فیلمی به نام حماسه روستازاده گرگانی یا اون شب که بارون اومد به کارگردانی کامران شیردل و نویسندگی خود او و اسماعیل نوریعلاء. این فیلم در سال ۱۳۴۷ و توسط وزارت فرهنگ و هنر و اداره کل امور سینمایی آن تهیه شد اما تا سال ۱۳۵۲ و به روایت دیگری تا سال ۱۳۵۳ در توقیف باقی ماند. شیردل در این مستند حدودا ۳۹دقیقهای، داستانی طولانی را روایت میکند.
در اخبار روزنامهها میآید که پسرک روستازادهای در یک شب بارانی با آتش زدن کتش قطاری را از وجود خرابی ریل آگاه ساخته و جان صدها مسافر را نجات داده است. یک گروه فیلمبرداری مامور میشود تا از کم و کیف ماجرا فیلمی حماسی تهیه کند. گروه برای ساختن حماسه خویش با مسائلی غیرمترقبه روبهرو میشود. مسئولان راهآهن ناحیه دستهجمعی وجود کودک حماسه ساز را نفی میکنند و عمل متوقف کردن قطار را به خود نسبت میدهند.
استاندار، کودک را همچنان قهرمان اصلی ماجرا میداند و مسؤلان راهآهن را مقصر قلمداد میکند. فرماندار معتقد است که هر دو در ماجرا سهم دارند چرا که هر دو در یک لحظه قطار را متوقف کردهاند. کدخدای محل، سپاهی دانش و مخبر روزنامه کیهان پسرک روستایی را به دلایلی قهرمان میدانند. سپاهی ترویج به طور کلی در مورد قضیه اظهار بیاطلاعی میکند و... .
به این ترتیب تولید فیلم حماسی به خطر میافتد. فیلم قهرمانهای متعددی پیدا میکند که هر کدام دیگری را نفی میکند، کودک قهرمان حماسهاش کلاً مورد انکار قرار میگیرد و در این میان آنچه در پشت مفهوم حماسه گم میشود «حقیقت» است. به این ترتیب میشود حدس زد که چرا فیلم توقیف شده است. با این حال فیلم در وقت اکران برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه از سومین جشنواره جهانی فیلم تهران میشود.
هفت: تازهنفسها
«تازهنفسها» نام مستندی است که کیانوش عیاری در تابستان سال ۱۳۵۸ از حال و هوای تهران پس از انقلاب ساخته است و در آن بدون هیچ گفتار یا متنی صرفا با دیدگاهی واقعگرایانه وضعیت روزهای پس از انقلاب و شور و اشتیاق مردم انقلابی را نمایش میدهد. تازهنفسها در سالهای اخیر، به خصوص در ایام پیروزی انقلاب یعنی ماه بهمن خیلی مورد توجه قرار میگیرد.
هشت: قلعه
قلعه را میتوانیم نخستین مستند مهم بعد از انقلاب بدانیم با این توضیح که فیلم ابتدا در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در حال ساخت توسط اداره کل تولید فیلم و عکس و اسلاید وزارت فرهنگ و هنر و به سفارش سازمان زنان بود ولی در میانه فیلمبرداری توقیف شد. نویسنده و کارگردان آن کامران شیردل بود. موضوع فیلم زندگی پردرد و رنج زنان تنفروش در قلعه یا شهرنو بود.
در سال ۱۳۵۹، کلیه تصاویر و نگاتیو آن توقیف گردید ولی در سال ۱۳۵۹ بخشی از نگاتیو و صداهای آن پیدا شد و با بهرهگیری از عکسهایی که کاوه گلستان که پیش از انقلاب گرفته بود - بازسازی و تدوین شد. فیلم توانست در سال ۱۳۵۹ بهترین فیلم مستند در جشنواره میلاد شود و در مجمع منتقدان و نویسندگان سینمایی جشنواره کواکو لهستان و جشنواره مسکو دیپلم افتخار بگیرد و در سه جشنواره خارجی دیگر نیز به نمایش در آید.
9 : مشق شب
عباس کیارستمی هم میتوانست در این فهرست بیش از یک نماینده داشته باشد ولی «مشق شب» او مخاطب بیشتری از «اولیها» داشته است؛ تازه اگر «قضیه شکل اول، شکل دوم» را فیلم مستند در نظر نگیریم. کیارستمی مشق شب را در سال ۱۳۶۷ ساخت. خودش میگوید که دلیل اصلی او برای ساخت این اثر مشکلی است که بین او و فرزندش برای انجام تکالیف مدرسه به وجود آمدهاست.
به همین دلیل تصمیم گرفته تا به میان دانشآموزان بیاید تا واقعیت یکی از مدارس را ببیند تا از زبان دانشآموزان حقیقت چالش مشق شب را دریابد. این فیلم و آماری که او در آن ارائه داد که ۳۷درصد از والدین به دلیل بیسوادی نمیتوانستند به تکالیف فرزندانشان رسیدگی کنند؛ مورد انتقاد مسئولان وقت قرار گرفت. «اولیها» هم فیلمی آموزشی بود که در سال ۱۳۶۳ ساخته شد و موضوع آن رابطه دانشآموزان کلاس اول که تازه به محیط مدرسه پا گذاشته بودند با ناظمشان بود. کیارستمی برای این فیلم جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۴ را از آن خود کرد.
10: روایت فتح
مهمترین روایت تصویری از جنگ هشت ساله ایران و عراق است. البته ما در روایت فتح با یک فیلم مستند روبهرو نیستیم بلکه با مجموعهای از فیلمهای مستند روبهرو هستیم که در پنج مجموعه از صداوسیما پخش شده است. نخستین مجموعه شب عید سال ۱۳۶۵ از شبکه ۱ به نمایش درآمده و در مورد عملیات والفجر ۸ بوده که زمستان همان سال انجام شده بود.
نویسندگی، تدوین و روایت فیلم کار مرتضی آوینی است که در آن زمان ۲۹سال سن داشته است. نکته جالبی که درباره این مستند پیدا کردیم گزارش و مصاحبهای است در نشریه جهاد در فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۶ که پس از اقبال شدید به این مجموعه نوشته شده است. در این گزارش و مصاحبه روایت فتح «سریال تلویزیونی» معرفی شده و درباره آن آمده است:
«وقتی بخش اولین مجموعه روایت فتح از شب عید ۶۵ از تلویزیون آغاز شد گرد و غبار و داد و قال و بوی باروت و انفجار و حماسه و راز و نیاز جاری جبههها به خانهها راه پیدا کرد و مردم انگار برای اولین مرتبه جنگ را در خانه خود به تماشا نشستند. چهره ملموس و روح معنوی جنگ، برای اولین مرتبه، به تصویر در آمد و تو میدیدی که فیلمبردار، پابهپای رزمندگان، درست از اولین خاکریز خط مقدم و از جابهجایی و انهدام دشمن فیلمبرداری میکند...این است که با تصویر تلویزیون احساس قرابت میکنی. در تلویزیون خودت را، فرزندت را، همسایهات را میبینی که خطشکن شب حمله است.»
* اسامی ۱۰ فیلم برتر در حدود ۳۰ سال گذشته را که متاسفانه فضایی برای شرح و بسط بیشتری در موردشان نداشتیم را هم میتوانید اینجا بخوانید: مجموعه فرش ایرانی که قالی ایرانی را از زاویه دید ۱۵ کارگردان مطرح ایرانی من جمله عباس کیارستمی و بهرام بیضایی، به تصویر میکشد (۱۳۸۵)، در پناه بلوط با موضوع زندگی سنجابهای ایرانی در جنگلهای ایلام (۱۳۹۲)
مستند روحالله، محصول مشترک سازمان اوج و شبکه المنار درباره زندگی امام خمینی (۱۳۹۴)، آتلاین کاری از معین کریمالدینی درباره عشق بین مردمان ترکمن و اسب (۱۳۹۴)، رویاهای دم صبح مهرداد اسکویی درباره نوجوانان دختر زیر ۱۸ سالی است که در کانون اصلاح و تربیت شهر زیبای تهران تحت نظارت هستند (۱۳۹۴)، بزم رزم از سید وحید حسینی درباره سرگذشت موسیقی ایران در سالهای جنگ (۱۳۹۵)
شب نامه به کارگردانی سید مهدی کرباسی که ادعای جاسوسی در میان کارآفرینان کشور در فضای استارتاپی را دارد (۱۳۹۵)، مهین، روایتی از نخستین قاتل زنجیرهای زن ایران (۱۳۹۶)، در جستوجوی فریده، داستان ملاقات خانمی به نام فریده با سه خانواده که مدعی هستند وی فرزند آنهاست که ۴۰ سال پیش در حرم امام رضا گم شده است و نماینده ایران در اسکار ۲۰۲۰ (۱۳۹۷) و ۱۸ هزار پا از مهدی شامحمدی که روایتی از امدادرسانی هوایی به ۱۸ هزار نفر از مردمان در محاصره ادلب در جنگ داخلی سوریه است (۱۳۹۹).