کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۶۳۹۷
تاریخ خبر:

سندرم فلافل| چلوکباب‌فروش گرسنه و فلافل‌فروش سیر؛ روایت دو دنیای متفاوت

سندرم فلافل| چلوکباب‌فروش گرسنه و فلافل‌فروش سیر؛ روایت دو دنیای متفاوت

چلوکبابی با تمام وقار فرهنگی‌اش، روزهای بی‌رمقی را می‌گذراند

هفت صبح،‌محمد حاجی‌مومنی| در خیابانی شلوغ و خاکستری، درست روبه‌روی اداره ثبت احوال که آدم‌ها در آن برای فرزندان خود اسم انتخاب می‌کنند، دو فروشنده کنار هم جا خوش کرده‌اند. یکی چلوکبابی با دیوارهای گچی و تابلوی منو به خط نستعلیق، دیگری فلافل‌فروشی‌ای که بیشتر شبیه یک کابین ایستگاه اتوبوس است، البته با روغن اضافه.

 

چلوکبابی با تمام وقار فرهنگی‌اش، روزهای بی‌رمقی را می‌گذراند. برنج ایرانی، گوشت گوسفند و گوساله درجه‌یک، ته‌دیگ طلایی و یک لوستر بزرگ که قیمتش معادل یک پراید است. ولی مشتری؟ در حد همان پیرمرد بازنشسته‌ای که برای «دوغ ترش» می‌آید، نه چلوکباب. صاحب مغازه روز را با امید شروع می‌کند و با حساب‌کتاب زیان خالص تمام می‌کند. موسیقی سنتی که روزی روح‌نواز بود، حالا بیشتر شبیه نوای بدرقه است.

 

هر بشقاب غذا، بیشتر ضرر است تا سرو. آن‌سوی خیابان‌ اما غوغاست. جوانی با تی‌شرتی که رویش نوشته «زدی ضربتی، نوش جانت»، با مهارتی در حد شعبده‌بازان بین‌المللی، ساندویچ‌ها را پر می‌کند. فلافل، سس قرمز، سس سبز، سس زرد، کاهو، ترشی، خیارشور و نهایتاً پرسشی تکراری: نوشابه می‌خوری یا دلستر؟ مشتری‌ها مثل لشکر مورچه‌ها، بی‌وقفه صف می‌کشند و عکس می‌گیرند. شعار نانوشته‌اش این است: سادگی، سرعت، سس زیاد.

 

در این معادله طنزآمیز، چلوکباب‌فروش شب‌ها فلافل می‌خورد چون باید برای خرید گوشت فردا پس‌انداز کند. فلافل‌فروش اما شب‌ها در رستوران گردان برج میلاد استوری می‌گذارد و زیرش می‌نویسد: «لایف استایل سالم، پروتئین‌محور.»

 

این فقط یک داستان غذایی نیست. سندرم فلافل، پدیده‌ای است جهانی. در آن، کسی که زحمت می‌کشد، مواد باکیفیت می‌خرد و سعی دارد ذائقه را ارتقا دهد، معمولا بازنده است. و کسی که با یک دستور ساده و روغن مانده در قابلمه‌اش، فقط بلد است در جای درست بایستد، پیروز میدان می‌شود.

 

این سندرم در جای‌جای جامعه دیده می‌شود. معلمی که روزها درس می‌دهد، ولی شب‌ها باید برای فرزند خودش معلم خصوصی بگیرد. نویسنده‌ای که کتابش تجدید چاپ نمی‌شود ولی صفحه طنزش در اینستاگرام میلیونی است. پزشک متخصصی که نرخ ویزیتش از آرایشگر سگ هم پایین‌تر است.

 

سندرم فلافل، تصویری معوج از اقتصاد معاصر ماست؛ جایی که محتوا، مهارت و اصالت به حاشیه می‌روند و آنچه باقی می‌ماند، موقعیت مکانی و میزان کش ‌آمدن پنیر و سس است.

 

و ما؟ هنوز بین انتخاب چلوکبابی خلوت یا فلافل‌فروشی شلوغ، دو دل‌ایم. دلمان ته‌دیگ زعفرانی ‌ می‌خواهد‌ اما حساب بانکی‌مان چیز دیگری می‌گوید‌ و شاید در نهایت، همه‌مان به این نتیجه برسیم که بهتر است سس‌مان را بیشتر کنیم و سخت نگیریم.

 

تازه‌ترین تحولاتاقتصادیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۵۹۶۳۹۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر