کافه؛ محل تولد بیسر و صدای دموکراسی

کافهها فراتر از فضایی برای نوشیدن قهوه، به محلی نیمهخصوصی برای گفتوگوهای جدی سیاسی و شکلگیری بیصدای افکار عمومی تبدیل شدهاند.
در گوشه دنج یک کافه در هیاهوی شهر، چند جوان سرشان را به نشانه رازداری نزدیک هم بردهاند و آرام در مورد آخرین رویدادهای سیاسی نجوا میکنند. صدای اسپرسوساز پسزمینه و همهمه ملایم اطراف، سپری طبیعی در برابر گوشهای کنجکاو پدید آورده است. کافه در نگاه اول صرفا محیطی برای نوشیدن قهوه و رفع خستگی روزمره است اما کارکردی فراتر از یک فضای تفریحی دارد. جامعهشناسان، فضای کافه را «فضای سوم» یا عرصهای نیمهخصوصی میدانند که چیزی میان خانه (فضای خصوصی) و خیابان (فضای عمومی کاملا باز) است. این ویژگی دوسویه باعث میشود کافه محلی مطلوب برای گفتوگوهای جدی اما غیررسمی باشد؛ جایی که میتوان بیآنکه تریبونی رسمی در کار باشد، درباره مسائل سیاسی و اجتماعی تبادل نظر کرد. چنانکه محققان اشاره کردهاند، همین گردهماییهای به ظاهر عادی اما شبهخصوصی در مکانهای عمومی هستند که در گذر تاریخ به شکلگیری حوزههای عمومی انجامیدهاند و افراد همفکر را به شبکههای گفتمانی بزرگتر پیوند دادهاند. کافه از این منظر صرفا محلی برای اوقات فراغت نیست و عرصهای برای شکلگیری افکار عمومی بیصداست.
تاریخچه: از قهوهخانههای قدیم تا حوزه عمومی مدرن
نگاهی به تاریخ نشان میدهد کافهها همواره بستر جوشش اندیشههای نو بودهاند. یورگن هابرماس، نظریهپرداز آلمانی، در واکاوی تاریخ اجتماعی اروپا به اهمیت قهوهخانههای قرن هجدهم در پیدایش حوزه عمومی بورژوایی اشاره میکند. او قهوهخانههای لندن را یکی از نهادهای محوری حوزه عمومی میداند؛ فضایی که بهگفته او «نوعی معاشرت اجتماعی را به نمایش میگذاشت که فارغ از پیشفرضهای منزلتی، همگان میتوانستند در آن اخبار بشنوند و دربارهاش بحث کنند». در این قهوهخانهها، با پرداخت یک پنی بابت یک فنجان قهوه، مشتری حق داشت ساعتها بر گرد میز بنشیند و از تازهترین روزنامهها و نشریات باخبر شود یا با دیگران مباحثه کند؛ تا جایی که اصطلاح «دانشگاه یک پنی» برای این مکانها رایج شد. به تعبیر هابرماس، در چنین فضاهایی گفتمان عقلانی_انتقادی میان شهروندان شکل میگرفت و افکار عمومی مستقل از دولت و بازار قوام مییافت.
این وضعیت البته همیشه خوشایند اصحاب قدرت نبود. همانگونه که هابرماس یادآور میشود، مقامات حاکم گاه کافهها را به چشم تهدیدی برای نظم سیاسی مینگریستند. برای نمونه، چارلز دوم پادشاه انگلستان در سال ۱۶۷۵ میلادی فرمانی برای تعطیلی قهوهخانهها صادر کرد و استدلالش این بود که این اماکن به «بستر انتشار گفتارهای رسوا و فتنهجویانه» تبدیل شدهاند. هرچند این تلاش بهدلیل مقاومت پنهان مشتریان و نادیده گرفته شدن فرمان ناکام ماند اما نشان میدهد که کافه از دیرباز نقشی فراتر از تفنن داشته و قدرت معناسازی سیاسی آن حتی زمامداران را نیز به واکنش واداشته است.
جالب اینجاست که سنت گفتوگوی سیاسی در کافه، محدود به اروپا نبوده و در تاریخ ایران نیز سابقهای دیرینه دارد. گزارشهای جهانگردان از دوران صفویه تصویر زندهای از رونق قهوهخانهها بهعنوان کانون همنشینی و تبادل افکار به دست میدهند. ژان شاردن، سیاح فرانسوی که در دهه ۱۶۶۰ میلادی به اصفهان سفر کرده بود، مینویسد در قهوهخانههای اصفهان مردم گرد هم میآمدند، تازهترین اخبار را با یکدیگر در میان میگذاشتند و حتی علاقهمندان سیاست «با آزادی کامل و بدون ترس» به انتقاد از حکومت میپرداختند، بیآنکه کسی مزاحمشان شود. نقل است که در این قهوهخانههای وسیع و زیبای میدان نقشجهان، از صبح علیالطلوع تا غروب، همهمه گفتوگوها و حتی بازی شطرنج و تختهنرد جریان داشت و در گوشهای واعظ یا درویشی نیز به سخنرانی میپرداخت. چنین توصیفهایی نشان میدهد قهوهخانه در فرهنگ شهری ایران هم بهمثابه یک حوزه عمومی اولیه عمل میکرده است. این فضاها نه فقط در پایتخت (اصفهان صفوی) بلکه در شهرهایی چون تبریز، یزد و شیراز هم دیده میشد و محمل اختلاطهای اجتماعی بدیع و خلاقیتهای فکری بود. به تعبیر یک پژوهشگر، قهوهخانه ایرانی آن عصر، آمیزهای از عناصر بومی و جهانی و نیز دینی و سکولار را در خود داشت.
در سدههای بعد، با ظهور روشنفکران و جنبشهای فکری مدرن در ایران، کافهها دوباره نقش سیاسی_فرهنگی پررنگی یافتند. برای نمونه، در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ تهران، کافههایی همچون «کافه نادری» پاتوق نویسندگان و روشنفکرانی شدند که گرایشهای ایدئولوژیک نوگرایانه (عمدتا برآمده از غرب) داشتند. همین امر شاید زمینهساز آن شد که بعدها دستگاه رسمی، کافه و فرهنگ کافهنشینی را معادل «غربزدگی» بپندارد و به دیده تردید بنگرد. با این حال، نباید فراموش کرد که ریشههای محلی این فرهنگ در تاریخ ایران بسی پیشتر شکل گرفته بود و کافه الزاما وارداتی غربی نبود.
معناسازی در فضا: از نظریه تا واقعیت
چرا کافه تا این اندازه قابلیت سیاسی و اجتماعی پیدا میکند؟ پاسخ را باید در ویژگیهای خاص این فضا و نحوه استفاده مردم از آن جستوجو کرد. از منظر جامعهشناسی فضا، مکانها صرفا ظرفهای بیروح نیستند بلکه محصول عملکرد ما در درونشاناند. میشل دوسرتو، فیلسوف و مردمشناس فرانسوی، در کتاب «تمرین زندگی روزمره» نشان میدهد چگونه انسانهای عادی با تاکتیکهای زیرکانه، فضاهای تحمیلشده از سوی صاحبان قدرت را به نفع خودشان بازتعریف و مصرف میکنند. به بیان او و همفکرانش، کاربران فضاهای شهری با کنشهای هرروزه مثل قدمزدن، گردهم آمدن یا گفتوگو، در حال معناسازی برای مکان هستند و به شکلی خلاقانه، آن را مطابق نیاز و میل خود در میآورند. نمونهاش والدینی که بخشی از یک پارک یا کافیشاپ را با حضور مستمر خود تبدیل به قلمروی دوستانه برای کودکانشان میکنند، یا دانشجویانی که کافهای نزدیک دانشگاه را به پاتوق فکری خود بدل کرده و با جابهجا کردن میزوصندلی و نشستنهای طولانی، مکان را مطابق خواستهشان سامان میدهند. این فرایند که «تملک فضا» نام گرفته، البته به گفته اندیشمندانی چون دان میچل، میدانی از کشمکش و جدال قدرت نیز هست؛ چراکه مالک یا مدیر فضا ممکن است قواعدی بگذارد یا مقاومتی نشان دهد و گروههای دیگر نیز برای بهرهبرداری از همان فضا رقابت کنند. با این حال، جوهره کار در استفاده روزمره از فضا این است که مردم عادی تا حد توان، آن را از آنِ خود میسازند.
از منظر نظریههای حوزه عمومی نیز، کافه فضایی جالب توجه است. یورگن هابرماس تأکید دارد که حوزه عمومی هنگامی پدیدار میشود که افراد از دل فضای عمومی، به گفتوگو درباره امور خصوصی و جمعی میپردازند. گردهم آمدن آدمها در یک محیط عمومی (مثل کافه) برای مباحثه در مورد دغدغههای مشترک، به تولد یک حوزه عمومی کوچک مقیاس منجر میشود؛ حوزهای که ماهیتی دوگانه دارد: هم خصوصی است (چون جمعی محدود دور یک میز قرار گرفتهاند) و هم عمومی (چون در منظر جامعه و بیرون از چهاردیواری منزل است). همین ماهیت بینابینی به گفتوگوی شکلگرفته کیفیتی متفاوت میبخشد. افراد احساس راحتی و خودمانیبودن محیط خصوصی را دارند، در حالی که از آزادی و تنوع برخورد موجود در فضای عمومی نیز بهرهمندند. نتیجه آنکه ایدهها و روایتهایی شکل میگیرد که شاید در فضای رسمی امکان ظهور نداشت. این ایدهها در عین خاموشی و غیررسمی بودن، بخشی از فرهنگ سیاسی را میسازند. به بیان دیگر، کافهها کارکرد پنهانی در تولید معنا و گفتمان سیاسی دارند: گفتمانهایی که ممکن است به گوش حکومت نرسد اما در لایههای زیرین جامعه انتشار مییابد و بر ذهنیت عمومی اثر میگذارد. در گذشته، پادشاهان اروپایی از همین گفتوگوی پنهان بیمناک بودند؛ در امروز ما نیز این گفتوگوهای خاموش برای جوامع معاصر معنادار است.
کافههای ایران: پاتوق یا پناهگاه؟
در سالهای اخیر، با گسترش شهرنشینی و تغییر سبک زندگی، کافهها در ایران به عنوان یکی از عرصههای نوین معاشرت اجتماعی جایگاه ویژهای یافتهاند. برخلاف گذشته که قهوهخانههای سنتی نقش اصلی را در زندگی روزمره ایفا میکردند، کافیشاپها امروز بخشی از فرهنگ شهری به شمار میآیند. در این فضاها، نسل جوان امکان مییابد در محیطی آرام و دوستانه به تبادل نظر، گفتوگوهای فرهنگی و حتی مباحثات اجتماعی بپردازد. کافهها محیطی نسبتا راحت و غیررسمی فراهم میکنند که در آن، گفتوگوی فکری و تبادل دیدگاهها با سهولت بیشتری جریان مییابد. این ویژگی باعث شده است کافهها در کنار نقش تفریحی و اقتصادی، کارکردی فرهنگی نیز پیدا کنند؛ بهویژه در پیوند زدن میان گروههای مختلف اجتماعی و تقویت حس مشارکت اجتماعی. برخی پژوهشهای داخلی نشان میدهند کافهها به مرور زمان به پاتوقهای فکری و هنری تبدیل شدهاند، جایی که هنرمندان، دانشجویان و فعالان فرهنگی ضمن برقراری ارتباط با یکدیگر، ایدهها و دغدغههای روزمره را در فضایی دوستانه به اشتراک میگذارند. در واقع، این محیطهای نیمهخصوصی بستری مناسب برای تمرین گفتوگوهای سالم و فرهنگ بحث و تبادل اندیشه فراهم آوردهاند. با توجه به اهمیت ارتباطات چهرهبهچهره در تحکیم سرمایه اجتماعی، وجود چنین فضاهایی میتواند به انسجام اجتماعی و تقویت حس همبستگی مدنی کمک کند. حضور جوانان در کافهها، چه برای گفتوگوی آزاد و چه برای مطالعه یا خلاقیت هنری، بخشی از تحولات فرهنگی معاصر را بازتاب میدهد. البته کارشناسان اجتماعی بر این نکته تأکید دارند که حفظ این فضاهای اجتماعی نیازمند مدیریت صحیح، رعایت هنجارهای فرهنگی و توازن میان آزادیهای فردی و قواعد عمومی است. ایجاد کافههایی با رویکرد فرهنگی، هنری یا کتابمحور، میتواند نقش مؤثری در توسعه گفتوگوی اجتماعی، ارتقای فرهنگ شهروندی و تعمیق مشارکت مدنی ایفا کند. کافهها امروز، بیش از آنکه صرفا محلی برای نوشیدن قهوه باشند، به بخشی از حیات اجتماعی شهرهای مدرن ایران تبدیل شدهاند؛ عرصههایی که گفتوگو، تبادل ایده و همدلی در آن جریان دارد و به شکلگیری جامعهای پویاتر یاری میرساند.
فنجان آخر
«گفتوگوهایی که شنیده نمیشوند» به خوبی گویای وضعیت کافهها در مقام پاتوقهای سیاسی خاموش است. در ظاهر، کافه فضایی آرام و فارغ از جنجال سیاسی به نظر میرسد؛ اما در باطن، هر میز کافه میتواند سنگر کوچکی برای گفتمان عمومی باشد. تاریخ نشان داده که ایدههای بزرگ گاه از دل همین میزهای کوچک و فنجانهای قهوه برخاستهاند. امروز نیز در شهرهای ما، کافهها بیهیاهو وظیفه خود را انجام میدهند: فراهم کردن خاک حاصلخیز برای بذرافشانی فکرهایی که شاید فردا به ثمر بنشینند. به قول نویسندهای غربی، «یک فنجان قهوه میتواند دنیا را تغییر دهد؛ حتی اگر این تغییر آهسته و در سکوت بحثهای در گوشی اتفاق بیفتد.» در نهایت، کافه به مثابه یک حوزه عمومی خاموش، همچنان نقشی ظریف اما مهم در شکلدهی فرهنگ سیاسی و مدنی جامعه ایفا میکند؛ نقشی که شاید در خیابان شنیده نشود، اما در زیر پوست شهر جریان دارد و آینده را آرامآرام رقم میزند.