درخواست طلاق زن از شوهرش به یک دلیل عجیب!
من و مهدی ۱۰ سال با هم زندگی کردیم اما دیگر حاضر نیستم ادامه بدهم
زنی که میگوید شوهرش معتاد به بازی و شرطبندی است، درخواست طلاق داد. شیدا میخواهد از همسرش جدا شود.
او میگوید دیگر نمیتواند به این زندگی ادامه دهد، چون شوهرش به بازی معتاد شده است. شیدا درباره زندگیاش میگوید:
*چند سال است با هم زندگی میکنید؟
من و مهدی ۱۰ سال با هم زندگی کردیم اما دیگر حاضر نیستم ادامه بدهم.
*چرا بعد از این سالها به بنبست خوردهاید؟
شوهرم به بازی معتاد شده است. بعد از این همه سال یاد جوانیاش افتاده و زندگی ما را نابود کرده است.
*شوهرت به چه چیز اعتیاد دارد؟
او به بازیهای جمعی و شرطبندی اعتیاد پیدا کرده و یکسالونیم است که زندگیاش را تعطیل کرده و فقط با دوستانش بازی میکند. او حتی سر کار نمیرود.
*چطور زندگیتان را اداره میکنید؟
او در این بازیها بسیار حرفهای شده و برنده میشود و با پولی که از این راه به دست میآورد زندگی را اداره میکرد، ولی من این زندگی را نمیخواهم.
*چرا؟
چون همه چیز ما نابود شده و فقط پول داریم. بچهها از دیدن پدرشان محروم هستند. شوهرم ما را مثل شخصیتهای بازی میبیند. در یکسالونیم گذشته ما حتی سهشب هم با هم شام نخوردیم. وقتی مهمانی میروم تنهایم، وقتی بچهها مریض میشوند تنهایم. او حتی نمیداند تولد بچهها چه روزی است و چه روزی باید به مدرسه بروند. این وضعیت برایم اذیتکننده شده است.
*شوهرت به طلاق راضی است؟
شوهرم چنان غرق در بازی شده که برای خودش باند تشکیل داده و شرطبندیهای بزرگ میکند. او اصلاً اهمیتی به جدایی ما نمیدهد. او حتی خودش حاضر نشد به دادگاه بیاید و به من وکالت داد.
* بعد از جدایی میخواهی کجا زندگی کنی؟
من پدر و مادرم ندارم. از پدرم یک واحد آپارتمان به من به ارث رسیده است که میخواهم در آنجا زندگی کنم و برای تامین هزینه دو بچهام هم کار میکنم.