صد سال صد قصه دیگر؛ تنش در مرز غربی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در زمستان ۱۳۴۸ عراق به بهانه روابط گسترده ایران و اسرائیل، هزاران ایرانی ساکن عراق را مجبور به بازگشت به ایران کرد. این نقطه جوش روابط متشنج ایران و عراق در طول دهه چهل بود. ریشه اختلافات به نظر خط مرزی اروندرود و ادعای مالکیت عراق بر کل این رودخانه استراتژیک مرزی بود اما به نظر میرسد تحولات آن سالها، خروج تدریجی انگلیس از منطقه خلیج فارس و دریای سرخ و سپردن نقش ژاندارمی منطقه به ایران در توافق انگلیس و آمریکا، نوعی رقابت منطقهای شدید میان بعثیها که به شکلی اتوماتیک رویکردی ستیزهجویانه با غیراعراب را پیگیری میکردند شده بود.
بهخصوص حضور ایران در جزایر سهگانه، عراقیها را بیش از پیش خشمگین ساخت. در این سالها ساختار حکومتی عراق مثل لیبی و سوریه به سمت یک حکومت توتالیتر تحت حمایت شوروی بر پایه نیروهای نظامی و تاکید بر نوعی ناسیونالیسم عربی حرکت کرده و شکل گرفته بود. از سوی دیگر در ابتدای دهه چهل شمسی، پاکروان رئیس سازمان اطلاعات ایران سفرهایی به کردستان کرد و در دیدار با بارزانیها حمایت پهلوی از تحرکات آنان علیه دولت عراق را اعلام کرد.
حتی حکمهای سنگین قضایی(اعدام!) علیه بارزانیها به خاطر مشارکت در اتفاقات سال ۱۳۲۴ در مهاباد را لغو کرد. حمایت محمدرضا از کردهای عراق، بغداد را به شدت عصبانی ساخته بود. به هرحال مجموعه این اتفاقات موجب رانده شدن مهاجرین عراقی از ایران شد و سپس ادعای عظیم حکومت عراق که اروندرود تحت مالکیت بیقید و شرط عراق است و کشتیهای ایرانی به هنگام تردد درآن باید پرچم ایران را پایین بکشند و حق بازرسی کشتیهای خارجی برای حکومت عراق محفوظ است و در صورت مقاومت با عکسالعمل قهریه ارتش عراق روبهرو خواهند شد.
ایران در دوراهی عجیبی قرار گرفته بود. چرا که زدوخورد احتمالی در اروندرود میتوانست موجب بسته شدن این کانال حیاتی اقتصاد ایران شود. در این میان یک نظامی نیروی دریایی به اسم رمزی عطایی داوطلب میشود که طول اروندرود را با پرچم ایران طی کند و دو کشتی باری ابن سینا و آریا فار را اسکورت کند. در این عملیات جنگندههای پایگاه بوشهر هم برای حمایت از این کاروان بلند شدند. رمزی عطایی خودش بعدها تعریف میکند که «تهدید زیاد شد، «فورا لنگر بیانداز.» «دستور داده شد از بصره، والا میزنیم.» گفتیم: بزن. بالاخره ما آمدیم اینجا که کتک بخوریم…»
و به تدریج با استمرار حمایت نیروی دریایی از کشتیهای باری عراق این تهدیدش در مورد اروندرود را فراموش کرد. در سال ۱۳۵۰ دومین موج ایرانیان رانده شده از عراق شکل گرفت و به ادعای کیهان در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ تنها در ۴۸ ساعت ۴۱ هزار ایرانی از مرز عراق به سمت ایران رانده شدند. در این سالها حمایت ایران از کردها ادامه داشت و حتی پس از تفاهم بیسرانجام ۱۹۷۰ بین کردها و دولت عراق نیز ادامه پیدا کرده بود. در سال ۱۳۵۲ ارتش ایران گاه بدون رودربایستی مواضع ارتش عراق را در حمایت از پیشمرگان بارزانی گلوله باران میکرد و محمدرضا هم دلیل این پشتیبانی را آریایی بودن کردها عنوان کرده بود!
از آن سو هم عراق همه امکانات را برای مخالفان دولت ایران مهیا ساخته بود. این تنشها ادامه داشت و درگیریهای مرزی هم بارها و بارها رخ داد تا در ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۲ ارتش عراق به شکل غیرمنتظرهای از سمت مهران به خاک ایران دست اندازی و دو پاسگاه مرزی را اشغال کرد. خوشبختانه واکنش ایران فوری بود. بالگردهای آپاچی از گردانهای هوانیروز و فانتومهای پایگاه بوشهر و نیروهای زرهی از اهواز خودشان را به محل درگیری رساندند.
در نهایت نیروهای ایران در ۵ کیلومتری خاک عراق مستقر شدند. این عملیات تلفاتی هم برای ارتش ایران به دنبال داشت از جمله: مجید کـاظمیزاده، جــــلیــل قـــدیمی، ابراهیم سوادکوهی، حـــسین نــــقــدی آ…….. ســلیــمانی و محمدعلی سلطانی که همگی سنشان بین ۱۸ تا ۲۲ سال بود. در میانه اسفند با وساطت سازمان ملل آتش بس اعلام شد و عاقبت در اسفند سال ۱۳۵۳ با وساطت هواری بومدین رئیسجمهور فقید الجزایر، بین ایران و عراق معاهده ۱۹۷۵ الجزیره برقرار شد و ایران در عوض واگذار کردن بخشهای کوچکی از اراضی مورد ادعای عراق به این کشور و دست برداشتن از حمایت پیشمرگان کرد، در مورد حق کشتیرانی در اروندرود و تعیین خط مرزی آبی با عراق به توافق نهایی دست پیدا کرد.بقیه داستان ایران و عراق در سالهای پس از انقلاب روایت میشود و نقطه عطفش حمله ارتش عراق به ایران متلاطم پس از انقلاب در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به وجود میآید.