صدسال صدقصه دیگر؛ حافظ، نرسیده به چهارراه کالج

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | بعد از کودتای ۲۸ مرداد محمدرضا در برابر طیفهای سنتی مذهبی در شرایط غریبی قرار داشت. همراه نبودن این بخش متنفذ جامعه با محمد مصدق و عدم عکسالعمل در برابر کودتا،یک موهبت ناگهانی برای حکومت شاه کم تجربه بود. محمدرضا در سی تیر ۱۳۳۱ ضرب شست نفوذ روحانیت بر طبقات مذهبی را چشیده بود اما در کودتای ۲۸ مرداد پس از یکسال بیاعتمادی میان طبقات مذهبی با حکومت مصدق و اعتماد به نفس نخستوزیر یاغی سالخورده و تاخت و تاز غیرمنطقی حزب توده،طبقات مذهبی نه تنها در مقابله با کودتا واکنشی نشان ندادند که در برخی نمونهها با کودتا همراهی هم کردند.
محمدرضا و تیمور بختیار حتی چشم بر ماجراهای فدائیان اسلام و نواب صفوی هم بسته بودند. یعنی کسانی که علنا مسئولیت ترور هژیر،احمد کسروی و رزم آرا در دهه ۲۰ را قبول کرده بودند. میدانم گفتن این جملات چندان راحت نیست اما در زمستان سال ۱۳۳۳ این ارتباط به بهترین شکل خود رسیده بود.حجت الاسلام فلسفی به عنوان واعظ مشهور تهرانی در رادیو برنامههای هفتگی داشت و محمدرضا سعی میکرد هرطور شده رابطه مناسبی با آیتالله بروجردی در قم و آیتالله کاشانی در تهران برقرار کند.
در این میان حملات گسترده حجتالاسلام فلسفی علیه بهاییت در وعظهای هفتگیاش شروع شده بود و آیتالله کاشانی و بروجردی هم خواهان برخورد دولت بافعالیتهای این فرقه بودند.شیخ محمود حلبی هم در مشهد انجمن حجتیه را در سال ۱۳۳۲ راهاندازی کرده بود و به شدت در جهت مبارزه با نفوذ و نفوس بهاییان در ایران تاکید داشت.
اوجگیری احساسات ضدبهاییت منجر شد تا محمدرضا برای نشان دادن حسن نیتش نسبت به علمای شیعه،دستور محدود کردن فعالیتهای بهاییان را صادر کند، دکتر ایادی پزشک و همدم خود را که به نوعی بهایی محسوب میشد برای چند ماه به خارج از کشور بفرستد و در اتفاقی شگفتانگیز در اردیبهشت سال ۱۳۳۴ محمدرضا دستور تخریب عمارت حظیرهالقدس مرکز مذهبی بهاییان در خیابان حافظ نرسیده به چهارراه کالج را صادر کند. در اقدامی نمادین سرلشگر باتمانقلیچ رئیس ستاد کل ارتش و تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و حجتالاسلام فلسفی همزمان بر عملیات تخریب این مرکز نظارت کردند و باتمانقلیچ شخصا و به شکلی نمادین کلنگ اول را وارد کرد.
خب این ماجرا که با استقبال ویژه در قم روبهرو شده بود فقط چند ماه به طول انجامید. از دورانی حرف میزنیم که نواب صفوی پس از بازگشت از سفر طولانیاش به خاورمیانه و مصر خرسندی خود را از سرنگونی دولت مصدق اعلام کرده بود و خود را برای ورود به مجلس از شهر قم کاندیدا کرده بود. نواب و بخشی از روحانیت انتظار داشتند پس از برخورد با فعالیتهای بهاییان،نوبت به محدود ساختن فروش مشروب و موسیقی و فیلمهای غیراخلاقی نیز بشود ولی وقتی در آبان ۱۳۳۴، فدائیان اسلام اقدام به ترور ناموفق حسین علا نخستوزیر وقت کردند،آن جو بدبینی و سوءظن از طرف دربار به مذهبیهای سنتی دوباره احیا شد.
تیمور بختیار؛ نواب و یارانش را دستگیر و در زمستان ۱۳۳۴ آنهارا اعدام کرد. جریان ضد بهاییت اما در دهه ۳۰ همچنان به قوت خود ادامه داشت هرچند از پشتیبانی حکومت کمکم بیبهره شده بود. بسیج مردمی برای جشنهای نیمه شعبان و جریانی که علیه کارخانه پپسی حبیب ثابت و بعدش هم تلویزیون خصوصی او شکل گرفته بود و تا سال ۱۳۴۰ ادامه داشت ناشی از همین دوران بود. اما سرمایهداری وابسته به بهاییان با چراغ سبز حکومت پهلوی در حال رشد و نمو بود. حبیب ثابت،هژبر یزدانی، دکتر ایادی،منصور روحانی و نعمت نصیری قدرت بیشتری میگرفتند و نظامیانی مثل سرلشگر سنانی نفوذ خودرا گسترش میدادند.
محمدرضا پس از خرداد ۴۲ دیگر نیازی به ادامه رابطه حسنه با طبقات مذهبی احساس نمیکرد. درگذشت آیتالله بروجردی و تبعید آیتالله خمینی نوعی احساس تفوق برای حکومت ایجاد کرده بود و در این ماجرا فرصت برای ترکتازی و حتی انتقامجویی بهاییان ایجاد شده بود. تیرباران طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی ناشی از همین فشار بهاییان روی نهادهای نظامی و قضایی کشور بود.از این پس محمدرضا به شکل علنی دربرابر جریان سیاسی شیعه واکنشهای شدید سرکوبگرانه بروز میداد. انتصاب امیرعباس هویدا به نخستوزیری و حضور پرویز ثابتی در بخش مدیریت ساواک نحله بهاییان را در بهترین شکل خود قرار داد. البته هویدا و ثابتی، خود را بهایی نمیدانستند اما…