نخودت را قورت بده | مظلومنمایی یا بازگویی یک حقیقت؟

حمید رسایی اعلام کرده که مخالفتهایش با مذاکره، بخشی از تاکتیک دیپلماسی بوده است
هفت صبح، امید کاجیان| اینکه نخود در دهان بعضیها خیس نمیخورد، به ذاته خیلی دردسرساز است؛ دهنلقی دوستان و شاید گاهی خود ما بسیاری از روابط را برهم میریزد، بساط پشت پردهها را عیان میکند و البته به اختلافات دامن میزند و بعد از برملا شدن رازها، باید کلی دلیل بیاوری و کاری کنی تا آب ریخته شده را به جوی بازگردانی و نتیجه اینکه دیگر بعدش هیچ چیز به حالت قبل برنمیگردد.
اما خیس نخوردن نخود در دهان، زمانی دردسرهایش ابعاد بزرگتری به خود میگیرد که آدمهای سیاسی، خواسته یا ناخواسته در ظاهر گاف بدهند یا جلوی زبانشان را نتوانند بگیرند و اظهاراتی کنند که قرار بود کسی نداند و اما اکنون همه ایران که هیچ تمام دنیا آن داستان مخفی شده از ملت را عیان میبینند و حالا بیا و درستش کن.
در جدیدترین این اتفاقات، حمید رسایی نمایندهای که خود را در تمامی این سالها به عنوان چهره مثلا تندرو نشان داده بود، در گفتوگویی از قرار فاش کرده که چرا سازش ناکوک است و برطبل مخالفت با اصلاحطلبان یا مذاکره میکوبید. او در این مصاحبه اعلام کرده خود عراقچی هم بارها از امثال او خواستهاند تا مخالفت کنند و جلوی دوربینها وزیرخارجه را تحت فشار بگذارند تا دستش در مذاکره با آنطرف آبیها بازتر شود.
رسایی در این گفتوگو اظهار میدارد که او به عنوان نماینده مجلس باید بگوید که «مثلا ما با غنیسازی زیر ۶۰ درصد مخالفیم» تا عراقچی در خارج از کشور با نمایش این فشارهای داخلی به خودش، بتواند امتیاز بالاتری را از طرف خارجی بگیرد و در نهایت به یک نتیجه بینابینی برسد و طرف مقابل آمریکایی را به خواستههای متعادلتر ترغیب کند.رسایی با این عبارات به نوعی مخالفتهای صوری و به زبان عامیانهتر، جنگ زرگری با دولت فعلی را مطرح ساخته؛ همان بازی پلیس خوب و پلیس بد.
روی دیگر
مظلومنمایی یا بازگویی یک حقیقت از سوی رسایی؟ هر عنوانی را که به آن اطلاق کنیم، این پرسش را برای ما مطرح میسازد که چه چیزی باعث شد آن رسایی ترشروی عرصه سیاست را اینبار در رختی دیگر پیش چشم ما آورد؟ همچون قربانی که در همه این سالها چهره خود را برای منافع حاکمیت مخدوش کرده تا با کمک خود و همفکرانش به عنوان مخالفان مذاکره، امتیازگیری بیشتری در مذاکرات به ارمغان آورد؟
و سوال دیگر اینکه چرا امروز تصمیم گرفته تا چنین ادعایی را بعد از سالها علنی کند؟ اینکه آیا از نقش یک سیاستمدار تندرو بودن خسته شده و دوست ندارد تا همه کاسه کوزهها را برسر او بکوبند یا حکایت دهانی است که بیموقع باز شده و میتواند روند مذاکرات فعلی را تحتالشعاع قرار دهد؟ یا اینکه رسایی صادقانه از حسن نیتی که دارد، بعد از سالها نقش بازی کردن در عرصه سیاست گفته، بدون هیچ قصد و منظوری فکرش را نمیکرده چنین اظهارنظری اینگونه بازتابی در رسانهها داشته باشد؟
چند نخود خیس نخورده دیگر
اما رسایی تنها چهرهای نیست که ناگهان رازی را برملا یا ادعایی را مطرح کرده که افکار عمومی را اینگونه تحتالشعاع قرار داده.شاید خاطرهانگیزترین و با سابقهترین دهنلقهای سیاسی که تا مدتها بگمبگمهایش شهره عام و خاص بود را باید محمود احمدینژاد دانست.
از مناظره ۸۸ تا سالهای پس از ریاستجمهوری، هر از گاهی چیزی میگفت که باقی را دچار شگفتی میکرد؛ از ماجرای لاریجانی در مجلس گرفته یا مثلا حرفهایش در مورد نفوذ و بردن اسناد از کشور از طریق سوراخ کردن سقف و... هنوز مواردی است که برای بسیاری صحت و سقمش جای سوال است.
یا محسن رفیقدوست که یکی از جنجالیترین مصاحبههای تاریخ چند ساله اخیر را با سایت دیدهبان ایران داشت، جاییکه ادعای ترورهای مخالفین دهه 60 خارج از کشور و البته راه و روشهای انجام آن را مطرح ساخت و خود را از فرماندهان آن ترورها دانست. همه شگفتزده از اینکه یکباره چطور شد که «رفیقدوست» فیلش یاد هندوستان کرد و در چنین برههای چنین چیزهای عجیبی گفت؟
مسعود پزشکیان رئیسجمهور نیز در این روزهای عرصه سیاست ایران از آن دسته بهشمار میآید که گاهی رازی را برملا میکند و شوخیهایی نیز با این شیوه وی در شبکههای اجتماعی میشود. شاید معروفترین آن در زمان معرفی کابینهاش پیرامون نحوه انتخاب وزرا بود و در مجلس حرفهایی زد و بعد هم گفت که «چرا وادار میکنید آدم، حرفهایی را که نباید بزند، بزند.» از این مثالها بسیارند.
از افتخار تا برائت
حرفهای خارج از نوبت، اقرارهای ناخواسته یا شاید هم حسابشده، اظهارنظرهایی که نباید بقیه بشنوند ولی شنیده میشوند.اما چه میشود گاهی برخی چهرههای سیاسی تصمیم میگیرند تا در زمانی دهنلقی را پیشه خود سازند و اسرار مگو را بگویند و بعدش هم که جنجال بالا گرفت؛ در نهایت با تکذیبیهای با تغییر برخی عباراتشان.... سر وته قضیهای را هم بیاورند.
یکی از دلایل بیان برخی رازها از سوی سیاستمداران شاید تلاش برای برائت جستن از عواقب یک کار است، یا سعی برای به نمایش گذاشتن نقش یک قربانی در ماجرای سیاسی. گاهی آدمها وقتی خود را در منگنه عرصه جناحین میبینند و موظف به انجام کاری هستند که شاید به دلشان نیست اما برای حفظ جایگاه باید انجام دهند، خیلی مویرگی حرفهایی میزنند و بعد هم میگویند که از زبانمان پرید.
گاهی دهنلقی پوششی برای یک کنش سیاسی حسابشده نیست، بلکه تلاشی است برای آنکه سیاستمدار به مردم بگوید: «من هم دل خوشی ندارم، من هم با شما همدردم.» یک جور بازی با افکار عمومی برای تطهیر خود و شستن دستان از ناکامیها. مخصوصا در بزنگاههایی که آینده سیاسی فرد در هالهای از ابهام است.
بعضی اوقات در این دهنلقیها عکس این ماجراست؛ به عبارتی اتفاقا اظهاراتی برملا میشود تا آن فرد گوینده به نقش خود و بزرگ بودنش اشاره کند؛ اینکه مثلا چه کارهایی برای برخی انجام داده و به آن افتخار هم میکند اما ابعاد نتیجه بیان آن شاید غیرقابل انتظار بوده باشد.
خستگی از نقش بازی کردن
گاهی هم شاید افراد به دنبال این هستند تا بگویند از نقش بازی کردن خسته شدهاند و خود واقعیشان چیز دیگری است. آنها در این سالها آنی نبودند که گفتند، نشان دادند یا در رسانه به تصویر کشیده شدند، بلکه مامورانی بودند معذور برای ایجاد فضاسازی دوگانه تند و معتدل، خیر و شر، معقول و غیر متعادل، تعصبی و روشنفکر، خشک و لطیف، خوب و بد یا به عبارت مشهورتر بد و بدتر... دهنلقی در چنین شرایطی، شاید تلاشی است برای نشان دادن چهره واقعی در پشت نقابهای اجباری.
بیان خواستههای بالاتر یا چوب لای چرخ گذاشتن
فرضیه دیگر این است که بیان برخی از این اظهارات اتفاقا که با هماهنگیهای قبلی در راستای پیشبرد اهداف تصمیمگیران سطح کلان کشور به زبان آورده میشود و فرد گوینده خود بخشی از پازل رسیدن به هدف آن تصمیم باشد.به عبارتی برخی اظهارات را نمیتوان صرفا «لغزش زبان» دانست. سیاست در ایران گاه با پیامهای غیررسمی به پیش میرود. یک جمله، میتواند حامل پیامی از سطحی بالاتر باشد. به عبارتی، سیاستمدار گوینده شاید تریبونی باشد برای صدای تصمیمسازانی که فعلا نمیخواهند خود را علنی کنند.
احتمال دیگری هم که در مورد برخی معدود از افراد بتوان داد این است که شاید ممکن است عدهای هم بخواهند چوب لای چرخ بخشی از بدنه ساختار بگذارند و نقشههایشان را نقش بر آب کنند. گاهی اوقات این دهنلقیها، عملا کارکرد افشاگری در رقابتهای درونگروهی دارد. کسی که احساس میکند از قطار قدرت جا مانده، یا حذف شده، زبان به گفتن میگشاید؛ نه از سر شفافیت، بلکه برای بیاعتبار کردن رقیب یا گروهی که دیگر جایی برای او نگذاشتهاند.
خستگی از نقشهای تکراری، پیامرسانی غیررسمی از دل حاکمیت، تسویهحساب درونجناحی، احساس ایمنی کاذب، استفاده ابزاری از صداقت در لحظه ناامیدی هر چه دلیلش را بدانیم اما واقعیت این است که مردم نیاز به شفافیت و راستی دارند.