ماجرای «فرهنگشو» | مهمانی در یک فضای سادومازوخیستیک محض!

این نمایش یوتیوبی بخشهای مختلف دارد اما مهمترینش دعوت از مهمانان و طرح پرسشهایی صریح و رک و پوستکنده است
هفت صبح| نمیدانم برنامه «فرهنگشو» را در یوتیوب دنبال کردهاید یا نه؟ ماجرا به فردی برمیگشت به نام «فرهنگ ادیانی» که کمتوانی جسمی داشت و در فضای مجازی فعال بود. فعال به این معنی که شما کاربری را میدیدید بهشدت حاضرجواب که پاسخ بعضی کامنتهای سخیف مردم را به تندترین شکل ممکن میداد و این وسط گاهی موقعیتهای طنزی هم میساخت.
در واقع جوانی کمتوان را میدیدید که قصد دارد با عبور از تابوهای کلامی و رفتاری، چهرهای متفاوت از آنچه عموم جامعه از او میشناسند، از خود نشان بدهد. در مجموع حاضرجوابیها و نوع طنزهای تابوشکنانهاش به نحوی بود که سرمایهگذاری پیدا شد و نوعی نمایش ویدئویی ترتیب داد به نام «فرهنگشو». این نمایش یوتیوبی بخشهای مختلف دارد اما مهمترینش دعوت از مهمانان و طرح پرسشهایی صریح و رک و پوستکنده است؛ بهحدی که گاهی پهلو به توهین میزند. البته این تمام ماجرا نبود.
بین گفتوگو، اجراهای موسیقی خوبی هم وجود داشت؛ از چهرههای جوان و همچنین ارائه گزارشهایی از گزارشگران کمتوان ذهنی و جسمی. این بخش فوقالعاده تماشایی است؛ زمانی که فردی کمتوان روبهروی دوربین قرار میگیرد تا خبر بخواند یا برای مصاحبه با مردم کوچه و خیابان میکروفن به دست میگیرد. اما همچنان که گفتیم مهمترین بخش برنامه گفتوگوی فرهنگ با مهمانان است؛ مهمانهایی که دعوت میشوند تا تکیهکلامهایی تند بشنوند و گاهی حتی رکیک!
پرسشی هم که برای امثال بنده به وجود میآید این است که دایره طنازی کجاست؟ آیا شوخیهای جنسی لزوما به ایجاد موقعیت کمیک کمک میکنند؟ مرز صراحت تا کجاست؟ اصلاً شوخی چیست و چطور میشود فهمید در چه مقاطعی به توهین تبدیل میشود؟ پاسخ به این سؤالات را باید در فرهنگ عمومی هر جامعهای جستوجو کرد. اما باز پرسشی که مطرح میشود، این است که چرا باید به این فرهنگ عمومی احترام گذاشت؟
ما به چه کسی قسم خوردهایم که به تمام تابوهای جامعه احترام بگذاریم؟ و مگر بزرگان فرهنگ و ادبیات ما همواره به این تابوها احترام گذاشتهاند که ما هم پیروشان باشیم؟ در واقع قصدم این نیست بگویم هر نوع عدول از وضعیت متعارف، اشتباه است؛ فقط تمرکزم روی فضایی است که در این شوی ویدئویی ساخته میشود. به چه شکل؟ پذیرش کمتوانی جسمی قطعا کار سادهای نیست اما آنچه در رفتار فرهنگ میبینیم، پذیرش نوعی جهان کاملا بیمعناست؛
جهانی که من در آن کمتوانم، جهان علیه من است، آدمها علیه من هستند و هرآنچه از مصنوع و مخلوق میبینم، در مقابل من است. به این ترتیب فضایی ساخته شده خودتخریبگرانه. تا جایی که هر پرسش و حرف و گفتوگو، میتواند بهانهای باشد برای زخم زبان زدن به خود و تحقیر خود! فرهنگ در واقع به بیان دیگر خطاب به همه میگوید آی آدمها! اگر آمدهاید به من ترحم یا مرا تحقیر کنید، بدانید که من نسبت به خودم از شما بیرحمتر هستم!
مثل آدمی که وسط معرکه و دعوا، چاقو را اول به صورت خودش میکشد تا جماعت، حساب کار دستشان بیاید! بهتدریج چه اتفاقی میافتد؟ بعضی مخاطبان از این رفتار نامتعارف هیجانزده میشوند و به خاطر تفاوتهای واضح آن با آنچه در ذهنشان از چنین افرادی سراغ دارند، رفتارشان را با نوعی جسارت و شهامت درمیآمیزند و تشویقش میکنند. اما آیا چنین چیزی شهامت است؟
یا اصلاً هرگونه جسارتی، سازنده است؟ به این ترتیب فرد مورد نظر به رفتارهای خودش برای جلب تشویق ادامه میدهد تا به تخریب هر چه بیشتر خود ادامه دهد. همزمان هم این خودتخریبگری، سویههای دیگر منفی خود را در تخریب دیگران نشان میدهد. به این ترتیب که شما مهمانی را در برنامه دعوت میکنید، هر چه دلتان خواست به او میگویید تا از تخریبش لذت ببرید؛ یک فضای سادومازوخیستیک محض!
برای همین است که از یک جایی به بعد احساس میکنید با برنامهای طنازانه مواجه نیستید یا موقعیتها چنانچه ظاهرا کمیک به نظر میآیند، به هیچ وجه شادیبخش نیستند. چرا؟ چون شما در حال تنفس در فضایی کاملا روانپریشانه قرار دارید که نه شوخطبعانه است، نه خندهدار و نه طبیعتاً مفرح. به این ترتیب میزبان به مهمان توهین میکند، مهمان به میزبان و هر دو به تماشاچی که شما باشید!