چرا فردوسی اسم پسرش را نگذاشت رستم؟
او چرا از همان نامهای ایرانی که در شاهنامه آورده استفاده نکرد؟
هفت صبح| نامش حسن است، نام پدرش علی و به این نام و نشان، شد حسن بن علی ملّقب به فردوسی. ابوالقاسم، کنیه اوست چراکه نام فرزندش را هم گذاشت قاسم. اما هیچ از خودتان پرسیدهاید چرا فردوسی، بزرگترین شاعر ملی ما، نام فرزندش را از میان انبوه اسامی فارسی اصیل، انتخاب نکرد؟ چرا از همان نامهای ایرانی که در شاهنامه آورده استفاده نکرد؟
این پرسش را اول از خودتان بپرسید، بعد از آنها که در این چند دهه عامدانه یا ناآگاهانه کمر بستهاند به زدودن فرهنگ اسلامی از تمدن ایرانزمین. درحالیکه این شاعر ملی ماست؛ حسن بن علی. یعنی از نام و نشانش، عشق و شیفتگی به اهل بیت(ع) میبارد و فروتنانه خطاب به مولای خود میسراید: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم» (با این اعتقاد به دنیا آمده و بر همین مرام و باور میمیرم که خاک پای علی(ع) هستم).
بخوانید:
هفت اختر چرخ ادب؛ آنچه باید از زندگی غولهای تاریخ شعر فارسی بدانیم
این دیباچه شاهنامه ماست. متعلق به چه سالی؟ واپسین سالهای قرن چهارم هجری. البته عدهای در دهههای گذشته عنوان میکردند این ابیات الحاقی است و بعدها به شاهنامه اضافه شده اما تحقیقات مفصل استاد جلال خالقی مطلق نشان داد که به هیچ وجه الحاقی نیستند، فردوسی شیعه بوده و شیفته خاندان پیامبر.
آن هم استاد برجستهای که در حال حاضر شاهنامه به تصحیح او مورد تأیید و قبول اکثر استادان برجسته زبان و ادبیات فارسی است. در مقدمه کتاب «نامورنامه شهریار» (دکتر سجاد آیدنلو) هم به همین موضوع اشاره میکند و سابقه فردوسی را بهخوبی شرح میدهد. اما تمام اینها را ذکر کردیم که بگوییم قطعا فردوسی و امثال او که به تاریخ زندگی پیامبر نزدیکتر بودهاند، وقایع را با شفافیت و وضوح و با تحریف کمتری شنیدهاند و خواندهاند.
به همین دلیل است که تا این حد شیفته علی بن ابیطالب (ع) شدهاند. واقعیت هم جز این نیست. سال گذشته کتابی منتشر شد با عنوان «ایران در عصر امامان» (نوشته احسان ناظم بکایی) که کتابی همهفهم و برای تمام اقشار جامعه است. در این کتاب هم با توسل به منابع مختلف، دلایل محبوبیت علی بن ابیطالب (ع) در ایران شرح داده شده.
جدا از اینها آنها که دائما در رد و انکار این مسائل میکوشند، با خود نمیاندیشند که چرا تمام چهرههای برجسته ایرانزمین، پیامبر(ص) یا علی بن ابیطالب(ع) را تحسین کردهاند و به بزرگی و نیکی از آنها یاد کردهاند؟ اصلاً پیشتر از فردوسی، چرا کسایی مروزی که جزو اولین شاعران زبان فارسی است، با آن سوز و گداز درباره واقعه عاشورا سخن گفته؟
«مرو» در حال حاضر یکی از استانهای کشور ترکمنستان است در حالی که این منطقه در گذشته متعلق به ایران بود و به خاطر ضعف قاجار، جدا و ضمیمه خاک روسیه شد. نام باستانی آن «مَرغاب» است که از نام رود مرو گرفته شده. «مَرغزی» هم که در نسبت بعضی شاعران قدیمی میبینید، دقیقا اشاره به همین نام کهن دارد؛ (مَرغ + زی) یعنی کسی که در مرو به دنیا آمده و زندگی میکند.
در مجموع، ابوالحسن علی بن محمد کسایی مروزی، از شاعران بزرگ قرن چهارم، اهل مرو خراسان قدیم ایران بوده است. شعر او از دو جنبه اهمیت دارد؛ اول اینکه از نخستین شاعران فارسیزبان است که اشعاری از او به جا مانده، دوم اینکه در آن دوره سرکوب شیعیان و خفقان عباسیان، اشعاری درباره کربلا و امام حسین (ع) سروده و با شجاعت تمام، ارادتش را به ایشان ابراز داشته.
او در یکی از اشعارش، وصف بهار را آغاز میکند اما بعد از آن میپرسد چگونه در این بهار شادی کنم درحالیکه همزمان یاد شهدای کربلا میافتم؟ بعد میگوید من نمیخواهم مدح پادشاهان را بگویم و به دنبال عاشقانهسرایی هم نیستم چراکه حالا وقت «مقتل» گفتن است.
«مقتل» در واقع به سرودهها یا نوشتههایی میگفتند که درباره واقعه عاشورا و مصائب کربلا بود. کسایی بعد از آن میگوید که باید تولا (محبت و دوستی) را نسبت به امام حسین (ع) تجدید کنم و چنین میسراید: «میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را / مقتول کربلا را، تازه کنم تولا / آن میر سر بریده، در خاک خوابنیده (واژه کهن خوابانیده) / از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا» و پس از آن شمر و سنان بن انس (کسی که همراه شمر شد برای بریدن سر اباعبدالله) را لعن میکند.
بعد با سوز و گداز از علیاصغر (ع)، حضرت زینب (ع) و دیگر حاضران و شهدای کربلا نام میبرد. هرچند بعضی از لغاتی که او در اشعارش به کار برده، امروز دیگر کاربرد ندارد یا سخت و دشوار مینماید، اما فضایی که در این شعر ساخته، جانانه و عاشقانه در سوگ امام حسین(ع) و یاران ایشان است. بعدها هم در کنار او بسیاری به این واقعه اشاره میکنند.
پرسش از بعضی منکران واقعه اینجاست بنده و شما از کسایی، فردوسی، بیهقی، مولوی، قطران تبریزی، خاجوی کرمانی و صدها شاعر دیگر برجسته ایرانی بیشتر میفهمیم؟ آنها که به واقعه نزدیکتر بودند و منابع کمترتحریفشده را خوانده بودند؟
بهتر نیست کمی فکر کنیم و فارغ از هرگونه تعصبی، نگاهی به نیمی از فرهنگ و تمدن ایران بیندازیم؟ واقعیت این است که کسی نمیتواند عاشورا را از این فرهنگ و تمدن غنی حذف کند و اگر هم بتواند دیگر نمیتواند به آنچه باقی مانده بگوید فرهنگ و تمدن ایران! باید نامی تازه برای آن بسازد؛ نامی تازه با محتوایی تازه که هیچ شباهتی دیگر نه به ایران دارد، نه ایرانی.