روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ثریا اسفندیاری چهره خوشایندی داشت و زیبایی‌اش آوازه‌ای برای خود پیدا کرده بود اما هستند مورخینی که در توصیف دربار پرآشوب دهه سی این لقب را به همسر یکی از برادرهای کوچک‌تر و مغضوب محمدرضا می‌دادند. پری‌سیما زند. او دختر دکتر ابراهیم زند بود که در دوره رضاشاه معاون بانک ملی بود و در جرگه دوستان صمیمی حسین علا و خصم دارودسته ابتهاج.

زند در سال‌های دهه بیست دوره‌ای وزیر جنگ شد و دوره‌ای هم وزیر دربار. به هرحال پری‌سیما دختر چنین چهره سیاسی بود که در سال 1329 عروس دربار شد. با عبدالرضا پهلوی پسر بزرگ عصمت دولتشاهی که در آن سال 26ساله بود، ازدواج کرد. عبدالرضا دبیرستان را در سوئیس گذرانده بود و دوره افسری را در تهران و پس از مرگ رضاشاه، ‌مدرک اقتصاد خود را از دانشگاه هاروارد به دست آورده و در سال 1326 به تهران برگشته بود. محمدرضا در آن سال‌ها خیالش از دو برادر دیگرش یعنی غلامرضا و علیرضا راحت است.

علیرضا به‌رغم روحیه ماجراجویی‌اش که او را شبیه پدرش ساخته بود، در مقابل برادر بزرگ‌تر هیچ ادعایی نداشت، از آن‌سو غلامرضا (پسر توران و برادر ناتنی محمدرضا) نیز که تحصیل در آمریکا را نیمه‌کاره رها کرده بود و در تهران به دانشکده افسری رفته بود و به لحاظ تحصیل و شخصیت توجه هیچ‌کسی را به خود جلب نمی‌کرد و فقط مادرش به صلاحیت پسرش اعتقاد وافر داشت.

عبدالرضا اما معجون عجیبی بود. مدرک هاروارد داشت که می‌دانیم چقدر این مدرک روی اعصاب محمدرضا بوده و از سوی دیگر عبدالرضا خوش‌صحبت بوده و ژست روشنفکری داشته و از انتقاد درباره فساد حاکمیت هم ابایی نداشت و از همه مهمتر همسرش هم زیبایی خیره‌کننده‌ای داشته است. به این‌ها اضافه کنید آن برچسب تهور و شجاعت که به عبدالرضا الصاق شده بود به‌خاطر علاقه‌اش به شکار و سفرهای ماجراجویانه‌اش.

در چنین ترکیبی محمدرضا هیچ از عبدالرضا خوشش نمی‌آمده. کار از آنجا بدتر می‌شود که عبدالرضا صاحب یک پسر به‌نام کامیار می‌شود. درست در دورانی که تلاش‌های شبانه‌روزی محمدرضا برای فرزندآوری از ثریا به‌جایی نمی‌رسد. همین‌جاست که اولین جرقه‌های دشمنی تبدیل به آتش می‌شوند.

علم از محمدرضا داستانی مربوط به سال 1336 را نقل کرده است: ‌ «خوب به یاد می‌آورم که یک روز با پری‌سیما در باغ کاخ قدم می‌زدیم. پسرش به طرف ما دوید و درحالی‌که او به طرف ما می‌آمد، پری‌سیما برگشت و به من گفت: «از هم‌اکنون نشانه‌های پادشاهی ایران را در ناصیه او می‌بینم»

تحمل من هم اندازه‌ای دارد و حقیقتا این زن بیشتر از حدی که بشود او را بخشود پایش را از گلیم خودش درازتر کرده است.» این مربوط به دوره‌ای است که محمدرضا وارث ذکور نداشته است. محمدرضا یک خاطره دیگر هم از پری‌سیما نقل می‌کند: «این زنیکه چادر سرش می‌کرد و پنهانی به دیدن دکتر مصدق می‌رفت، بعد هم شایعاتی را پخش می‌کرد و در دربار پشت سر من غیبت می‌کرد.»

داستان پری‌سیما و دربار در سال 1337 به نقطه جوش می‌رسد. محمدرضا که از ثریا طلاق گرفته بود طبق ذائقه اروپایی‌پسندش به این صرافت افتاد که با دختر یک شاهزاده ایتالیایی یعنی خانم… به‌هرحال همسر اولش مصری بود که خون اروپایی از سمت پدربزرگ‌هایش داشت و همسر دومش یک نیمه‌ایرانی و نیمه‌آلمانی بود و حالا برای سومی به سمت یک دختر ایتالیایی شیفت کرده بود: تعریف و تمجید فراوان سفیر ایران در رم از زیبایی‌های پرنسس گابریلا موجبات سفر شاه در اوایل آذر ماه 1337 به ایتالیا را فراهم کرد.

وی در سفر به ایتالیا و در هنگام بازگشت به منظور حضور در مراسم رژه‌ ارتش در میدان جلالیه، طی نامه‌ای به اومبرتو پدر گابریلا (شاه سابق ایتالیا که البته در دهه 40 میلادی از سلطنت خلع شده بود) از دختر وی خواستگاری کرد. برخی از افراد که غالبا از سیاستمداران به‌اصطلاح روشنفکر بودند، ازدواج شاه با یک ایتالیایی کاتولیک را به‌نفع ایران می‌دانستند چرا که باعث خروج شاه و دربار از زد‌و‌بندهای خانواده پهلوی شده و همچنین سطح فرهنگی آن را بالا می‌برد.

از طرف دیگر، بسیاری از نمایندگان مجلس من‌جمله سید‌طباطبایی مخالف این تصمیم بودند و ازدواج یک کاتولیک با شاه مسلمان را باعث آشفتگی ملی و داخلی ایران می‌دانستند. شاه جوان که برای بقای قدرت خود به‌خصوص در سال‌های بعد از کودتا، احتیاج شدیدی به حمایت روحانیت داشت، سعی داشت با کسب رضایت آیت‌الله بروجردی زمینه را برای ازدواج با شاهزاده ایتالیایی فراهم کند.

اما آیت‌الله‌العظمی بروجردی اعلام کرد: «مشهور بین اعاظم فقهای امامیه حرمت ازدواج دائم با کتابیه است.» چنین مانعی در داخل ایتالیا نیز به‌وجود آمد. شاهدخت ایتالیایی فرزند شاه سابق ایتالیا بود. دربار ایتالیا از ابتدا ارتباط وثیقی با واتیکان و شخص پاپ داشت و در چنین تصمیماتی از امر و تصمیم کلیسا تبعیت می‌کرد.

هرچند خاندان سلطنتی ایتالیا در آن زمان قدرت زیادی نداشت اما بنا به این سنت، خاندان سلطنتی ایتالیا نظر کلیسا و پاپ را در مورد این ازدواج جویا شد. واکنش پاپ بسیار تند بود. پاپ ژان بیست‌وسوم این پیشنهاد را رد کرد. اما روایتی هم هست که بر نقش پررنگ پری‌سیما در عدم تحقق این وصلت تاکید می‌کند.

فردوست در این‌باره می‌نویسد: «زن عبدالرضا، زن بسیار فضول و پرحرفی بود. یک شب مادر محمدرضا این دختر ایتالیایی را به کاخش در مردآباد کرج دعوت کرده بود و در طول راه زن عبدالرضا نیز با او بود. این زن در این فاصله به‌طور مفصل با دختر صحبت کرده و گفته بود: «آیا می‌دانید این چه بدبختی‌ای است که می‌خواهید برای خود درست کنید؟

شما با مسائل دربار ایران آشنا نیستید. زن شاه می‌شوید و بعد اسیر دست اشرف و مادر شاه» برادر دختر هم در این صحبت حضور داشت، او نسبت به قضیه حساس می‌شود و به پرسش بیشتری می‌پردازد و با خواهرش صحبت می‌کند و او را از ازدواج با محمدرضا منصرف می‌کند.» پری‌سیما و عبدالرضا تا سال 1355 از ورود به دربار محروم بودند.

تازه‌ترین تحولاتکاربران ویژه - تک نگاریرا اینجا بخوانید.