کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۶۳۶۶
تاریخ خبر:

هراسان می‌شود درخت ازتابستان بدون سیب!

هراسان می‌شود درخت ازتابستان بدون سیب!

یادداشتی از فریدون صدیقی در «ستون سه‌شنبه» روزنامه هفت صبح

هفت صبح|  مردی که در جوانی حالش خمار است و سر در گریبان دود غلیظ سیگار، هوا را مکدر می‌کند در حاشیه بازار میوه و تره‌بار خیابان هرمزان تو صورت من جمله می‌ریزد؛ بیکارم، شما آقای محترم برای من که داستان بیست کتاب را درسینه دارم کاری سراغ ندارید تا ناچار نشوم از شما طلب یاری کنم؟

 

مهم‌ترین دلیل بیکاری ایشان قابل رؤیت است؛ خماری می‌چکد از گوشه چشمانش. یعنی نمی‌داند با خودش چه می‌کندکه این سان خمیده تکیه به باد داده است؟

 

ده تومان می‌دهم که رها شوم از آه و افسوس برای جوانی که شکل آفتاب دم غروب در روز ابری‌است! او همان جا می‌ماند که نمایش کوتاه تلخ و زهرش را برای نفر بعدی تکرار کند و من می‌روم تا آه و تأسفم را فوت کنم با حالی که رو به پاییز می‌‌رود.

 

چند سال پیش به مناسبتی در جمعی بودم که یکی دو تن از آنان با اعتیاد نسبت دور ونزدیکی داشتند. یکی از آنان که کهنه معتاد سالخورده، دانا و محترمی بود می‌‌گفت اعتیاد مثل عادت به هواخوردن است که اگر نخورید، می‌میرید! اعتیاد مثل عادت کردن به دیدن قیافه تکراری خودمان در آینه است.

 

خانم شین، سی وهفت سی وهشت ساله و پرستار با صدای ترک خورده در جواب گفت البته خوردن آب و هوا نیازی اجتناب‌ناپذیر است اما اعتیاد نیست. کسی چیزی نگفت و موضوع به درازا نرسید. خانم شین البته یک جورهایی هم اعتراف کرد که یک وقتی در یک دورهمی دوستانه، ابتدا مشترک دود کردن سیگار شده بعد شیشه و این جور چیزها و بعدها یکی دوبار ماجرا تکرار شد وخدا راشکر زود رست و رها کرد! البته به نظر می‌آمد هنوز رنگ و رایحه آن موضوع را باخود داشت و نمی‌دانست دروغ پیاده راه می‌رود و رسوایی پرواز می‌کند.  تظاهر او به پاک بودن، نمایش زوال جسم و جان بود نه تندرستی .

 

راست اینست در روزگار هزار ویک درد بی‌درمان، اعتیاد همچنان درصدر بلایای اجتماعی است وما مردمان معصوم همچنان غمخوار آنانی هستیم که دسته دسته در خماری پر پر می‌شوند مثل وقتی که غنچه‌های کم جان سیب قربانی تندباد نابهنگام می‌شود و پولک پولک پیش پای رهگذران می‌ریزد ودرخت ازتابستان بی‌سیب هراسان می‌شود.

هراسان شدیم

از فرزند درون قنداقمان

از گل داخل گلدانمان

روز به پایان می‌رسد، هراس نه !

باران بند می‌آید، هراس نه !

دریا می‌خوابد، ستاره خاموش می‌شود

ابرها می‌گذرند

هراس‌ها نه !

 

راست اینست در سال‌های دور و دیر این قدر معتادان به گونه‌های متنوع مواد مخدر در کوچه وخیابان پرسه نمی‌زدند یعنی روزگار عموما بنفشه، اطلسی و کوچه‌باغ بود، تندرستی همچنان همه‌کاره بود پس اسیران چُرت وخماری انگشت شمار بودند چون اوضاع زمانه به گونه‌ای بود که اراده جمعی برای نجات معتادان حضورموثری داشت. درهمان سال‌ها من نبض اراده‌ آشنایی را گرفتم و باور کردم او در حبس خانگی خانواده، ترک اعتیاد کرده و حالش بهتر از آهوی رها است! دریغا حالا و اکنون غزالان و یوزها خندان می‌جهند و پرملال خاکستر می‌شوند. آهسته می‌روند و در مسیر مخدرهای صنعتی شکسته بال باز می‌گردند مثل آن دختر خانم نازک‌تر از نیلوفر مثل آن آقای رنگ پریده‌تر از مهتاب!

 

 

آیا آتش در نیستان افتاده است که میلیون‌ها معتاد در خیابان‌ها کژ ومژ می‌روند ؟ یعنی باید شک کنیم به آن که از روبه‌رو می‌آید شاید خمار است که خراب می‌رود. یعنی آن آقای برازنده. یعنی آن خانم آراسته، یعنی آن جوان کمانی و آن دختر بالابلند که عطر می‌ریزد در پیاده‌رو ممکن است غایت عادت، یعنی معتاد باشند. یعنی کار دارد به جایی می‌رسد در بعضی دورهمی‌های جوانان وقتی همه می‌لنگند به کسی که نمی‌لنگد می‌خندند؟!!

با این همه ما پدران ومادران امیدواریم جوانان همت کنند تیزپا بدوند و حال پدران و مادران را از سلامت وجود مبارکشان خرسندکنندشاید بهارهمچنان باران بریزد برسرباغ.

 

دریا دو دستی

می‌چسبد به دریانورد

تو هم تکیه کن به موج

طاقت بیاور مرد

لنگر بگیر، لنگر ببند

این است نقشه راهنمای تو !

*شعرها از شاعر ترک؛ صلاح بیرسل

 

 

کدخبر: ۵۵۶۳۶۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر