من، راننده اسنپ و علیرضا بیرانوند!

صدا، صدای خود علیرضا بیرانوند بود و پسرعمه علیرضا گوشی را به من داد
هفت صبح| دو، سه سال پیش سراسیمه و با عجله اسنپ گرفتم و سوار یک پراید شدم، مسیرم غرب تهران بود. خوب به خاطر میآورم گوشی تلفن دستم بود و آن طرف خط با حمید مطهری مشغول مکالمه بودم. به همین خاطر اصلا با راننده صحبتی نکردم و با اشاره سر به نشان سلام و علیک سوار پراید سفید رنگ شدم. راننده حرکت میکرد و من هم به صحبتهایم ادامه میدادم و... در نهایت گفتوگوی تلفنی به پایان رسید.
راننده اسنپ با خونسردی پرسید: شما خبرنگار ورزشی هستید؟
دوباره سری تکان داده و تأیید کردم که ادامه داد: من پسرعمه علیرضا بیرانوند هستم!
از آنجایی که تجربه زیادی از تاکسی و خودروهای مسافرکش دارم، تصور کردم حالا طرف یک حرفی زده و شاید میخواهد خالی ببندد!
خیلی مشتاق نشان ندادم اما راننده دستبردار نبود و ناگهان شمارهای را گرفت و روی اسپیکر(بلندگو) زد:
«علیرضا! من الان در خدمت یکی از دوستان خبرنگار شما هستم!»
صدا، صدای خود علیرضا بیرانوند بود و پسرعمه علیرضا گوشی را به من داد و با او احوالپرسی مختصری کردم و ...
صدای علیرضا همچنان روی اسپیکر بود که از پسر عمهاش گلایه میکرد چرا سری به خانهاش نمیزند و مدتی میشود او را ندیده است!
کنجکاویام گل کرد و پرسیدم: علیرضا را مرتب میبینی؟
پاسخ داد: اغلب اوقات! علیرضا گذشتهاش را فراموش نکرده و رابطه بسیار صمیمانهای با اقوام و فامیل دارد و... لحظهای که میخواستم پیاده شوم، راننده پراید با همان لهجه لرستانی دوستداشتنی خیلی صمیمانه تعارف زد: علیرضا گفته کرایه نگیرم و خودش حساب میکند!
به هر زحمتی بود کرایه را به صورت نقدی حساب کردم و درحالی که در دل علیرضا بیرانوند را تحسین میکردم، از پسر عمهاش خداحافظی کردم. آنچه بدان اشاره شد را کنار فوق ستارهای بگذارید که پدرش را از خانه بیرون کرده بود! بله، درست خواندید! فوق ستاره محبوب که نزد هواداران پرشمار تیمش یک چهره دوستداشتنی محسوب میشود، پدر خودش را از خانه بیرون کرد تا به روستای زادگاهش کوچ کند.
آقای فوقستاره خوشتیپ، تازه زمانی یاد پدر افتاد که دارفانی را وداع گفته بود و... بگذریم! رفتار او را با علیرضا بیرانوند مقایسه کنید تا متوجه خیلی مسائل شوید. علیرضا بیرانوند در این سالها خاصه دو، سه سال اخیر مرتکب اشتباهات عجیب و غریبی شده که دودش بیشتر از همه به چشم خودش رفته است اما...
شکی وجود ندارد جایگاه امروز این پسر خاکی و رنج کشیده حاصل فراموش نکردن گذشته است؛ حکایت مردی که هرگز به طبقهاش پشت نکرد!