۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| این چهار نفر
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در حلقه خاص دوستان محمدرضا نامهایی بسیار معروف هستند و دربارهشان بسیار نوشته و خواندهایم. مثلا دکتر ایادی، یا اسدالله علم و در سطحی دیگر اردشیر زاهدی و یا ژنرال فردوست. جالب است که ارتباط محمدرضا با هویدا هرگز صمیمی نبوده و شاید برای همین بود که در اولین تلاش در جهت جلب اعتماد عمومی در دوره انقلاب ایران، هویدا را قربانی خود کرد و به زندان فرستاد. اما حلقه ناشناستری از رفقای نزدیک محمدرضا هم وجود دارند:
مثلا محمود حاجبی که از خانوادهای ثروتمند و اشرافی در شمال تهران برخاسته بود. حاجبی 18سال رئیس فدراسیون تنیس روی میز ایران بود.از 1328 تا 1346. اما جدا از این یک قمارباز ماهر بود و توانسته بود با حربه قمار و بازی ورق و خوشمزگیها و تبحرش در تقلید صدا روابط ویژهای با دربار ایجاد کند. او دوست صمیمی محمدرضا و اشرف بود. مشهور است که یکی از مهارتهایش تقلید صداي خر بوده که در دربار خیلی طرفدار داشته است.
در همين عکس او را در حال قمار با محمدرضا و فاطمه پهلوی میبینید. حاجبی رابطه خوبی با فرح هم داشت چرا که برادرزاده او ویدا حاجبی تبریزی در پاریس و در کالج معماری همکلاس و دوست فرح بود. هرچند بعدها راهش را کامل جدا کرد و مارکسیست شد و در دهه پنجاه به چنگ ساواک افتاده بود. داستان ویدا حاجبی تبریزی را بعدها برایتان نقل خواهیم کرد.
نفر دیگر این فهرست مطمئنا امیر هوشنگ دولو است. این یکی حکم رسمی پیشخدمتی شاه را داشت. متولد 1285 و از خانوادهای اشرافی منتسب به قاجار. فرزند آصفالسلطنه بود و مادرش دخترخاله احمدشاه. آدم عجیبی بوده است. مشهور است وقتی به هنگام جنگ دوم جهانی در پاریس بود، این شهر توسط آلمانها فتح میشود و ازآن پس دولو به همدم ژنرال ژسر آلمانی در پاریس بدل میشود و مسئول فراهم کردن تفریحات خاص پاریسی برای این ژنرال آلمانی در خانه مجلل خود دولو.
او بعد از کودتای 28 مرداد از نزدیکان و همدمان محمدرضا بود و در بسیاری از تفریحات ویژه او حضور داشت و یا نقش تدارکات را بازی میکرد. برای آنکه بفهمید محمدرضا چقدر به دولو علاقه داشت بگذارید برایتان سه تا داستان روایت کنم. در همان بعد از کودتا محمدرضا تمام انحصار تجارت خاویار را به دلایلی نامعلوم به دولو میسپارد. در واقع دولو از دهه 30انحصار تجارت خاویار را در دست گرفت و تا سال 57 این تجارت میان او و یکی از دوستانش یعنی ریاحی تقسیم شده بود.
در روایت دوم وقتی که محمدرضا از تعطیلات زمستانی در زوریخ به تهران باز میگشت پلیس سوئیس از کیف دستی دولو مقادیر زیادی تریاک کشف کرد. که او میخواست به حسین قریشی بازرگان ایرانی مقیم سوئیس تحویل دهد. قبل از اینكه کار به مراحل قضایی برسد محمدرضا، دولو را سوار هواپیمای شخصی خود کرد و به تهران برگرداند و بعد هم با پرداخت میزان زیادی پول، پرونده را در سوئیس مختومه کرد.
در ماجرای دوم، دولو خلاف آییننامههای وزارت اقتصاد (در دوران عالیخانی) تقاضای واردات انحصاری کره از لهستان را میکند. محمدرضا به هویدا میگوید و هویدا هم از عالیخانی تقاضای صدور مجوز برای دولو را میکند. عالیخانی اما زیر بار نمیرود و میگوید این طوری اعتماد بخش خصوصی را از دست خواهم داد. هویدا که در حال سفر به سد دز بود و برنامه اسکی روی آب با تیمسار خاتم را ریخته بود، عصبانی به نخستوزیری میرود و عالیخانی را احضار میکند اما جواب عالیخانی باز هم نه است.
هویدا همراه عالیخانی به اجبار راهی کاخ نیاوران ميشوند تا مخالفت وزارت اقتصاد با درخواست دولو را به محمدرضا اطلاع بدهند. محمدرضا فقط با هویدا دیدار میکند و حاضر نمیشود که عالیخانی را ملاقات کند. در نهایت واکنش محمدرضا به این ماجرا بسیار سرد است و همین اتفاق موجب میشود تا چند ماه بعد عالیخانی از وزارت اقتصاد برکنار بشود. دولو در سال 1364 و در سن 79 سالگی در پاریس میمیرد.
نفر سوم ابوالفتح محوی است. سرمایهدار ایرانی که از همان دهه چهل روابط بسیار صمیمی با اسدالله علم داشت و از طریق او وارد دربار شد. برادرش ایرج محوی یک ژنرال ارتش بود. محوی در سال 42 مشاور نخستوزیر در امور نفت شد و در دهه چهل بیشتر سال را در سوئیس زندگی میکرد. در ژنو و در هنگام تعطیلات زمستانی محمدرضا در زوریخ بیش از پیش به محمدرضا نزدیک میشد.
او در همین دوران است که به یک دلال بزرگ اسلحه تبدیل میشود و بهخصوص در خریدهای شاه از شرکتهای تسلیحاتی آمریکا نقشی کلیدی بازی میکند.اما از میانه دهه پنجاه محمدرضا از او سلب اعتماد میکند و خودش شخصا برای خرید تسلیحات با کمپانیهای آمریکایی وارد معامله میشود.
به جز این گروه میشود به پروفسور یحیی عدل هم اشاره کرد. جراح مشهور تبریزیالاصل و از خاندان بزرگ عدل که نسبتهایی با خانواده فرمانفرمائیان و نفیسی هم برقرار کرده بودند. او جراح زبردست و تحصیلکرده بود و کمکم به دربار رفت و آمد پیدا کرد و مثل محوی، دوست صمیمی اسدالله علم بود.
او چهار دوره سناتور مجلس سنا بود. دختر او، کاترین عدل که با بهمن حجتکاشانی برادرزاده سپهبد حجتکاشانی ازدواج کرده بود، به مبارزه مسلحانه با دولت وقت ایران روی آورد و سرانجام در درگیری با ساواک در سوم اردیبهشت ۱۳۵۴ کشته شد.که خودش داستان پرطول و تفصیلی است. یحیی عدل در سال 1381 و در سن 94سالگی در تهران فوت میکند.