۵۰روایت از سفرها و... | چاردیواری اختیاری
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در هفتهنامه مهر ایده جالبی به کار بسته شده بود. اختصاص هر صفحه به یک نویسنده و آزاد گذاشتن دست او در ترکیب صفحه و هر مطلبی که دوست دارد در صفحه داشته باشد. هر چیزی! میتوانستی به ابتکار خودت یک عكس بامزه از مسابقه آشپزی بگذاری و در کنارش یک متن فلسفی و پایینترش یک قطعه شعر. بهتدریج هر نویسنده براي خود یک محدوده روایی پیدا کرده بود بسته به سلیقه خودش اما در نهایت دستش برای هر چیزی باز بود.
هر صفحه یک نشریه مستقل بود. این ایده عجیب احتمالا ناشی از مقداری تنآسایی سردبیر محترم و خوشفکر ناشی میشد اما راهکار جالبی بود تا هفتهنامه از محدوده کلیشهای بقیه رسانهها عبور کند. میرشکاک، داریوش ارجمند، بهروز افخمی، حسین معززینیا، عبدالجواد موسوی، ابراهیم نبوی، حسین یعقوبی، نیک آهنگ کوثر، فروغ فروهیده، شهریار زرشناس، ابوالفضل زرویی، شهرام شکیبا، مهکامه پروانه، خود من و البته سیدعلی میرفتاح با دو سه تا اسم، مالک این صفحات بودیم و خب برای بعضی از این گروهها ایدهپردازی درباره شیوه چینش صفحه کار شاقی بود و بهتدریج به یک تکمطلب بسنده میکردند.
اما براي من کار شیرینی بود. دو تا صفحه داشتم به اسم تنهایی دونده استقامت که محور اصلیاش ورزش و بهخصوص فوتبال بود و صفحهای به اسم چشمان کاملا بسته که گرایش سینمایی داشت. موفقیت نسبی این ایده موجب شد تا در هنگام راهاندازی چلچراغ این روش را در آنجا بهکار ببرم که البته عموزادهخلیلی هم ایدههای جالبی برای این شیوه کار داشت. مشکل این بود که در چلچراغ از آن نویسندههای شهیر و گردنکلفت هفتهنامه مهر بیبهره بودیم اما مشخص شد که نگرانیام بیجا بود و بسیاری از چهرههایی که از طرف عموزادهخلیلی برای چلچراغ معرفی شده بودند، قلم و قریحه بسیار خوب و جوانپسندی داشتند.
بهخصوص شرمین نادری، بزرگمهر شرفالدین و امیرمهدی ژوله. آزادی عمل این نویسندگان در انتخاب سوژه و ارتباط مستقیم با مخاطبان در چارچوب ایدههای خاص شخصی، برای صفحاتشان نتیجه فوقالعاده خوبی به همراه داشت و همانطور که فکر میکردیم نویسندهها به چهرههایی محبوب میان مخاطبان بسیار جوان روزنامه تبديل شدند. به این ترتیب یکی از مهمترین ملاکها برای جذب در چلچراغ داشتن قلم و قریحه مناسب بود و خب هم در مهر و هم در چلچراغ گهگدار برای شکستن فرم یکنواخت، پروندهها و گفتوگوهای مفصلی کار میکردیم.
یادم است اولین پرونده چلچراغ در شماره ششماش منتشر شد؛ درباره مشخصات نسل سومیها! که خب پرونده بامزهای بود که در آن از دماغهای عمل کرده تا ترانه اگه یه روز بری سفر با گیتار! و دغدغههای فوتبال و سینما و چیزهای متنوع دیگر در آن ذکر شده بود. یا در هفتهنامه مهر یکبار پروندهاي مفصل درباره خر کار شد و روی جلد هم عکسی از یک خر طراحی شده کار کردیم که خب در وزارت ارشاد خیلی از این ابتکار خوششان نیامده بود.
این ایده هنوز هم مرا برای روزنامه قلقلک میدهد. یعنی جمعآوری شماری از نویسندگان باقریحه که بتوانند هر روز با فراغبال از میان حوادث و اتفاقات و سوژههای روز و حتی خاطراتشان پل بزنند و متنهای سرگرمکننده و خواندنی تولید کنند و نگران تداخل و تشابه با مطالب نویسنده مجاور خود نباشند.
حداقل بخش بزرگی از روزنامه اینگونه باشد. اما خب هیچ روزنامهای بهاندازه کافی نیروهایی که بتوانند روزانه حجم مشخصی از این نوع متنها را آزادانه و خلاقانه تولید کنند در اختیار ندارند و آن رابطهای که باید بین نویسنده روزنامه و مخاطب شکل بگیرد، کمتر رخ میدهد. در هفتصبح ابراهیم افشار و کمال بردبار این رابطه را بهنوعی شکل دادهاند و فرمت روزهای پنجشنبه ما تاحدی شبیه آن مدل یوتوپیایی غیرقابل دسترس میشود.