از سکههای تقلبی تا مدیران یکشبه؛ حکایت تنهایی تئاتر شهر

با خلاصه از گزارش های مهم امروز روزنامه هفت صبح در خدمت شما هستیم
تئاتر شهر و چند سال تنهایی
وقتی اسم نمایش میآد، ناخودآگاه تصویر ساختمون گرد و خاص تئاتر شهر جلوی چشممون میآد. بیراه هم نیست، چون مهمترین نماد نمایشی کشوره ولی خب چندسالیه که درگیر نمایش چالشهایی شده که خیلی هم هنری نیستن. یه روز بحث ساماندهی دستفروشهای اطرافش بالا میگیره، یه روز هم ماجرای حریمکشیدن دور اون. حالا هم که چند وقتیه درگیره انتصابهای بیپایان مدیران و سرپرستان شده. هنریها و اهالی نمایش تا میآن اسم مدیر و سرپرست جدید رو یاد بگیرن، یکی دیگه جای قبلی نشسته و همهی امضا و قرارها موکول میشه به جاافتادن رییس جدید. سمیه خاتونی، در صفحهی هنر هفت صبح، گزارش کاملی با عنوان «تئاتر شهر و چند سال تنهایی» کار کرده. قطبالدین صادقی، رحمت امینی، آرمان طیران، و رضا آشفته، نامهای آشنای عرصه نمایش هم یادداشتهایی در این صفحه منتشر کردن که خوندنیه.
غم نان یا غم جان
هیچی مثل سلامتی نمیشه، اون هم توی دورهوزمونهای که برای یه سرماخوردگی ساده، حدود یک تا یکونیم میلیون تومان باید هزینهی دوا و درمون داد. بیمهها هم که بیمار و پزشک رو به امان خدا رها کردن. اینطوری میشه که یا باید نذر و نیاز کنیم مریض نشیم یا اگه خدایینکرده بیمار شدیم، باز هم به دعاکردن ادامه بدیم تا خودبهخود بهبود پیدا کنیم. این حرفها، فقط روایت ارقام و اعداد نیست، قصههاییه درباره انسانها که اولین و سادهترین حقشون، داشتن یه زندگی سالمه. اگه دوست داشتید از پیامد هزینههای سرسامآور درمان بر خانوار ایرانی بدونید، گزارش «غم نان یا غم جان» رو که مریم قاسمی در صفحهی جامعه هفت صبح نوشته، بخونید.
داستان دو ساعت و هشت دقیقه
تا همین چند سال پیش، عصرها صدای بازی بچهها کوچه رو برمیداشت و پسرهای نوجوون هم یا داشتن فوتبال بازی میکردن، یا باشگاه بودن، دخترهای همسایه هم خونهی همدیگه جمع میشدن و کلی مشغولیت برای خودشون تعریف میکردن، حالا اما خیابونا سوت و کور شده و اگه صدایی هست، برای تردد ماشینهاست. چون از کودک گرفته تا میانسالها، وقتشون رو جایی صرف میکنن که نه خیابون داره، نه درخت و نیمکت. همینطور سرگردون میچرخن و آخرشم با چشم خسته برمیگردن جایی که بودن؛ بله، درسته، داریم از شبکههای اجتماعی حرف میزنیم که بخش بزرگی از زندگی روزمرهمون شده. اما واقعیت پشت این مجازیگردیها چیه؟ گزارش «داستان دو ساعت و هشت دقیقه» تصویری از جامعهی ایرانی در شبکههای اجتماعیه که با خوندنش، با آمار و اطلاعات عجیبی از این جهان موازی روبهرو میشید.
نقابداران بازار طلا
مکانیسم ماشه هنوز فعال نشده اما تقاضای خرید طلا با سرعت رشد کرده؛ موضوع اصلی، این نیست. با گسترش تقاضای این فلز گرانبها، بازار کلاهبرداری سودجوها داغ شده. اونهم نه فقط در حد ارائه مصنوعات بیعیار یا آبشدهی تقلبی که امروز، با عرضهی سکهی تقلبی وارد بازار شدن. اینقدر این ماجرا جدی شده که دیگه اتحادیهی طلا و جواهر هشدار رسمی داده و نام بعضی برندهای تقلبی سکه رو منتشر کرده. تشخیص این سکههای تقلبی برای خریداران عادی، تقریبا غیرممکنه. خلاصه اگه تصمیم گرفتید در این اوضاع اقتصادی، توی بازار طلا سرمایهگذاری کنید، بهتره گزارش گروه اقتصادی هفت صبح، با عنوان «نقابداران بازار طلا» رو بخونید تا با این برندهای تقلبی آشنا بشید.
نوجوانان و دیوارهای بلند نامرئی
«چرا بچهم از من دوری میکنه ؟ قبلا یک لحظه هم نمیتونست نبودن ما رو تحمل کنه.» اگه شما هم نوجوون دارید، محاله این پرسش توی ذهنتون نچرخیده باشه. چون حتما متوجه شدید که نوجوونتون دیگه کودک دیروز نیست و آغوش شما رو پناهگاه مطلق نمیدونه. و خب این یکی از تجربههای دردناک مشترک بسیاری از والدینه که شاهد اتاقهای ساکت نوجوونشون هستن یا اینکه تنها ارتباطشون، چند جملهی کوتاه و سرده. اما چه اتفاقی افتاده که رابطه شما و فرزندتون به اینجا رسیده؟ شما که همون پدرومادرید و کودکتون هم که فرقی نکرده ؟ برای پاسخ به این سؤال، گزارش «نوجوانان و دیوارهای بلند نامرئی» رو بخونید. توی این گزارش، سردی روابط والدین و فرزندان از ابعاد مختلف بررسی شده.