راه نجات سینمای بدنه در دستان سینمای تجربی است

تحلیل چالشها، ظرفیتها و آینده سینمای تجربی در ایران و نقش آن در نجات سینمای بدنه و فیلم کوتاه
سمیه خاتونی| سینمای تجربی یا اکسپریمنتال، حوزهای است که همواره برای اهالی سینما و مخاطبان یک چالش جدی به شمار میرود. در جشنوارههای معتبر مانند سینمای جوان، بخشهای اختصاصی برای فیلمهای تجربی وجود دارد که فرصت مناسبی برای نمایش این نوع آثار است. با این حال، هنوز تعریف و درک دقیقی از این نوع سینما در ایران شکل نگرفته است.
در شرایطی که سینمای تجربی میتواند به عنوان جریان مکمل و پیشنهادی تازه در سینمای ایران مطرح شود، عدم تعریف درست از این سینما، امکان استفاده از ظرفیتهای آن را به محاق برده است. تعریفی که از معنای تحتالفظی واژه «Experimental Cinema» آغاز شد تا تعریف این نوع سینما ادامه پیدا کرد. بسیاری از فیلمسازان در ایران هنوز سینمای تجربی را معادل تجربه سینمایی میدانند، تعریفی که از مفهوم و کارکرد این گونه سینمایی بسیار دور و کج افتاده است.
برای بررسی سینمایی که هنوز در ایران به درستی تعریف نشده و نیازمند بازنگری در نگرش فیلمسازان و مخاطبان است، به گفتوگو با چهار نفر نشستیم. نخستین نفر شهرام مکری است، کسی که در تعریف این سینما و بازنمایی آن به صورت دقیق در سینمایش الگوی مناسبی است. با او و دیگران از چالشها و فرصتهای سینمای تجربی صحبت کردیم. از سینمایی که چون در ایران هنوز به درستی تعریف نشده، قابلیت استفاده از پتانسیلاش وجود ندارد.
درحالی که همه کسانی که در این پرونده حضور داشتند این سینما را عنصر مهم و کلیدیای برای سینمای بدنه میشناسند. سینمای تجربی که نیازمند بازنگری در نگرش فیلمسازان و مخاطبان برای درک و پذیرش است. در این گفتوگوها، به ویژگیهای کلیدی سینمای تجربی از جمله حذف روایت خطی، آزادی فرم و ساختار، اهمیت تجربه مخاطب و چالشهای مواجهه با زمان و مکان پرداخته شد و نقش این سینما در تحول فیلم کوتاه و سینمای بدنه ایران تحلیل گردید.
جریانسازی در سینما نتیجه آزمون و خطای سینمای تجربی است
شهرام مکری: وابستگی مخاطب ایرانی با هنر یک وابستگی رشد نیافته است
سینمای تجربی در ایران تا چه اندازه به سینمای اکسپریمنتال در دنیا وفادار است؟
در فارسی، ما «Experimental Cinema» را به سینمای تجربهگرا ترجمه میکنیم. در حالی که این واژه معانی نهفتهتری نیز دارد. در فارسی برای همه اینها یک ترجمه داریم و آن هم تجربه است. احتمالا به همین خاطر وقتی از تجربهگرایی در فیلمسازی صحبت میکنیم، این سوءتفاهم بهوجود میآید که این فیلمسازان در حال تجربه، مشق کردن و یا تمرین کردن هستند! در حالی که سینمای تجربهگرا در ایده اولیه خود میخواهد از گرامر فیلم، اندازه نما و... استفاده جدیدی داشته باشد. یعنی بهره بردن از تکنیکهایی که تا به حال در سینما انجام نشده است!
و یا مثلا تا به حال به فیلم اینگونه نگاه نشده است. مثل فیلمبرداری بدون دوربین! یا فیلمسازی بدون بازیگر! و یا قصه تعریف کردن برخلاف قواعد داستانگویی! همه اینها در حوزه سینمای اکسپریمنتال و تجربهگرا قرار میگیرد. درواقع این سینما هویت خود را از تجربه کردن در حوزههای جدید و ایجاد دستور و گرامر جدید برای سینما پیدا میکند.
حتی سینمای تجربی را میتوان نوعی از سینمای آزمایشگاهی تلقی کرد، سینمایی که دائم در حال تولید فرمهایی است که به صورت معمول در سینمای داستانی، مستند و انواع دیگری از امکانهای فیلم نیست و یا وجود ندارد. این سینما دائما با آزمون و خطا کارش را پیش میبرد و هویتش وابسته به همین مولفه است. اگر قرار باشد به سینمای نتیجهگرا! تبدیل شود از هویت خود، یعنی تجربهگرایی فاصله گرفته است.
آیا این پیشفرض سبب نخواهد شد که کارگردان، به عنوان مولف از ظرفیتهای کمال یافته خود فاصله بگیرد و ساخت اثر را بر پایه تجربههای پراکنده متمرکز کند؟
خیر، ساخت فیلم تجربی به این معنا نیست که کار کامل نیست و یا فیلمساز بدون دغدغه به سراغ آن رفته است. اتفاقا خود دغدغه تجربهگرایی است که به دنبال مدل آزمایشگاهی آن میرود. اگر هدف ما این باشد که این سبک از سینما، تماشاگر را درگیر کند، چرا تماشاگر را به دیدن فیلمهای داستانی و قصهگو دعوت نکنیم!
از آغاز تاریخ سینما، سینمای تجربی به عنوان یک فصل جدی در بخشبندی سینما وجود داشته و از همان آغاز با نهضتهای مختلف هنری از قبیل دادئیستها، سوررئالیستها همراه بوده است و کارگردانان بزرگی مانند «مایا درن» و «گاس ون سنت» که در سینمای داستانی هم آثاری تولید کردند درحوزه سینمای تجربی نیز آثار قابل تاملی دارند. بنابراین فیلم اکسپریمنتال یک مدل از فیلمسازی و یکی از بخشبندیهای مهم در سینماست و اصلا به این شکل نیست که کارگردانی در این مدل سینمایی تجربه به دست بیاورد تا بعد از آن در سبک دیگری فیلم بسازند.
با توجه به اینکه سالهاست در جشنوارههای مختلف و معتبر فیلم کوتاه، برای سینمای تجربی بخش ویژهای قائل شدهاند و آثاری با این رویکرد ارائه میشود و مورد داوری قرار میگیرد، این مدل از فیلمسازی در ایران چگونه شناخته شده است. آیا در طول این سالها، فیلمسازان توانستهاند به مولفههای جهانی این سبک دست پیدا کنند؟
اول از همه باید پذیرفت که هنر تجربهگرا در ایران هنر محبوبی نیست، وابستگی مخاطب ایرانی با هنر، یک وابستگی رشد نیافته است. ما در ایران به اندازه کافی موزه، نمایشگاه، سالن تئاتر، سینما و یا پلتفرم پخش فیلم نداریم؛ در نتیجه همین تعداد محدودی هم که در حال فعالیت هستند، سعی دارند سلیقه اکثریت و عموم جامعه را پوشش دهند. خصوصا در حوزه سینما، صنعت تولید و اکران به سمت برآورده کردن سلیقه اکثریت جامعه است.
به طور کلی به دنبال پوشش هنر عامهپسندتر هستیم. طبیعتا در این شرایط، فرصت عرض اندام برای فیلمسازانی که بر شاخههای دیگری از هنر کار میکنند و اطلاق به هنر خاص میشوند، کم است. خصوصا هنرهایی که با اتکا بر خلاقیت بخواهند به آزمون و خطا دست بزنند. به همین دلیل معتقدم که سینمای تجربی در ایران به آن اندازه که سینمای تجربی در دنیا پیشرفت کرده است، پیشرفتی نداشته است. همین طور که در سینمای داستانی، مستند و سریالسازی هم پیشرفتی حاصل نشده است. به نظر من این مسئله نشان میدهد که این دو مقوله کاملا متوازن و همراستا با هم هستند.
آیا موفقیت در سینمای تجربی، میتواند منجر به اعتلای سینمای بدنه شود و یا پیشنهاد تازهای به سینمای مرسوم دهد؟
درواقع همه جای دنیا همین اتفاق میافتد. معمولا پیشنهادهای جدی که باعث جریانسازی در سینما میشود، نتیجه آزمون و خطاهای سینمای تجربی است. مثلا روایت پیچیده و پازلی که امروزه بسیار در روایت داستانی به کار گرفته میشود، در ابتدا در حوزه سینمای تجربی دیده شد. امروز از همین الگو در سریالسازی هم استفاده میشود که مخاطب آن طیف عموم هستند.
به این شکل معمولا این پیشنهادات ابتدا از سوی سینمای تجربی مطرح میشود و سپس در سینمای داستانگو مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. درنتیجه این امکان در مولفههای ذاتی سینمای تجربی است. سینمای تجربی دست به نوآوریهایی زده، مانند تقسیمبندی تصویر به دو الی سه بخش که بعدتر در سریال آمریکایی 24 دیده شد. حتی نمونههایی از فیلمهای ایرانی از این تکنیک استفاده کردند. درنتیجه سینمای تجربی میتواند ما را به سمت پیشنهادات جدید در سینمای مستند و داستانگو ببرد.
به عنوان آخرین سوال و برای اینکه مخاطب این مطلب نگاه علمیتر و دقیقتری به سینمای تجربی داشته باشد، لطفا از چند اثر موفق در این سبک مثال بزنید. خصوصا اگر آثاری از خودتان را بتوان در این دسته قرار داد؟
در دوران دانشگاهی یک فیلم کوتاه به نام «محدوده دایره» کار کردم که در دسته تجربی قرار میگیرد. این فیلم مبنای ساخت فیلم بلند «ماهی و گربه» شد. درواقع ماهی و گربه، ایده گسترش یافته این فیلم کوتاه است. همچنین در بین سینماگران دنیا فیلمساز مشهوری به نام «مایا درن» وجود دارد که آثارش میتواند برای شناخت حال و هوای فضای کار تجربی، بسیار کمککننده باشد. در آثار این هنرمند وابستگی فیلم تجربی به هنرهای دیگر مانند نقاشی و موسیقی و... نشان داده میشود که میتواند منبع مطمئنی برای علاقهمندان سینما در این حوزه باشد. البته صرفا برای دیدن و آشنایی با فضای اثر تجربی نه برای تقلید. چرا که تقلید بدون بازآفرینی در ساحت سینمای تجربی کارکرد ندارد.
سینمای تجربی؛ زمین بازی تجربههای شخصی نیست
محمدرضا مرادی: سینمای تجربی، به دور از روایت کلاسیک دریچهای تازه به سینما باز میکند
آیا سینمای ایران توانسته به ذات و مفهوم واقعی سینمای تجربی دست یابد؟
واقعیت این است که بسیاری از آثاری که در این زمینه ساخته میشوند بیشتر بهعنوان تجربههایی پراکنده و گاه آشفته شناخته میشوند تا نمونههای واقعی سینمای تجربی. در تعریف دقیقتر، سینمای تجربی، فرم و ساختاری نوآورانه است که به دور از روایت کلاسیک، شخصیتپردازی و داستان خطی، تلاش میکند تا از این راه دریچهای تازه به سینما باز کند.
به عبارت دیگر، سینمای تجربی باید به شکل خلاقانهای زبان سینما را بسط دهد، به گونهای که شاهد تجربههای تازه در فرم، محتوا یا هر دو باشیم. مانند نمونههایی از این دست که فیلمسازی با سوزاندن یا کپکزدن نگاتیوهای فیلمهای خود به بازتعریف تصویر و مفهوم بصری دست میزند. این قبیل تجربهها مصداق بارز این نوع سینما هستند. این آثار، بیش از آنکه روایتگر داستانی باشند، بیانگر فرم و تجربهای متفاوتاند. مشابه ویدیو آرت که در آن هیچ داستان مشخصی وجود ندارد، بلکه تمرکز بر فرم و احساسات است.
از منظر آسیب شناسانه، چه عواملی سبب شده سینمای تجربی در ایران ناکام بماند؟
مشکل اصلی در سینمای تجربی ایران این است که فیلمسازان ما به اشتباه فکر کنند که صرفا انجام دادن یک «تجربه شخصی» کافی است. فیلمهایی که با تصور و براساس تجربههای شخصی ساخته میشوند، نمیتوانند نماینده سینمای تجربی که برگرفته از تجربه جمعی و همگانی است، باشند. فیلمسازان تصور میکنند هر فیلمی که برای خودشان تجربه جدیدی باشد، سینمای تجربی محسوب میشود در حالی که یک فیلم تجربی باید دریچهای نو به فرم و محتوای سینما باز کند. چیزی که فراتر از صرفا آزمایش کردن ایدههای پراکنده است.
این نوع تفکر اشتباه چه مضراتی برای سینما دارد؟
این موضوع علاوه بر ضربه به مخاطب، اعتبار سینمای تجربی را نیز کاهش داده است. از سوی دیگر، آموزش و اطلاعرسانی در این حوزه نیز ناکافی است. تلاشهایی که در سالهای اخیر توسط چهرههایی چون آقای رستافی، دکتر الستی و شهرام مکری صورت گرفته اگرچه قابل تقدیر است، اما هنوز نتوانسته به صورت گسترده و عمیق فرهنگ سینمای تجربی را ترویج دهد.
توصیهتان چیست؟
برای پیشرفت این شاخه از سینما در ایران لازم است که ابتدا تعریفی روشن، علمی و بومی از سینمای تجربی شکل بگیرد. همچنین مخاطبان نیز باید با سواد بصری و فرهنگی مناسبی به دیدن این آثار بپردازند تا بتوانند پیچیدگیها و زیباییهای این فرم هنری را درک کنند. چرا که سینمای تجربی بدون مخاطب زنده نمیماند. در پایان، باید توجه داشت که جشنوارهها برای جذب مخاطب گستردهتر ناگزیر به افزایش تعداد آثار نمایش داده شده هستند، اما این نباید به کاهش کیفیت یا ورود آثار غیرمعتبر منجر شود. تعادل میان ارائه آثاری جسورانه و حفظ سطح کیفی، چالشی است که بر عهده هیأت انتخاب و داوران جشنوارهها قرار دارد.
رضا فهیمی: آزادی در ساختار، یکی از مولفههای برجسته و جذاب سینمای تجربی است
سینمای بلند داستانی ایران به بنبست رسیده
از نظر شما چالشهای اصلی تولید و داوری فیلمهای تجربی در ایران چیست؟
چالش اصلی این است که بسیاری از فیلمهایی که به عنوان اکسپریمنتال عرضه میشوند، صرفا بازی با تکنیک و فرم هستند و از نظر معنا و ساختار فاقد عمق لازماند. درواقع، فیلمسازان باید فراتر از تکنیکهای ظاهری به خلق تجربهای واقعی فکر کنند، اما عمده آثار با رویکرد تلفیق سبکهای مختلف سینمایی به صورت تقلیدی و پراکنده است.
ورکشاپها، دورههای آموزشی و جشنوارهها چه نقشی در توسعه سینمای تجربی ایفا کردهاند؟
مراکزی مانند انجمن سینمای جوان سالهاست که سینمای تجربهگرا را در برنامههای آموزشی خود دارند و جشنوارههای مختلف، بخشی ویژه برای این آثار تدارک دیدهاند. این تلاشها قابل تقدیر است، اما هنوز در آموزش و انتقال درست مفهوم این سینما جای کار زیادی وجود دارد.
برخی معتقدند سینمای تجربی باید کاملا نوآور و بیسابقه باشد، یعنی به کارگرفتن تکنیکی در گرامر فیلمسازی که تابه حال به کار گرفته نشده. نظر شما درباره این گزاره چیست؟
این دیدگاه محدودکننده، اما در کلیت درست است. این سینما در ذات به تجربههای نو توجه دارد اما میتواند روی موضوعات تکراری هم با نگاهی تازه تمرکز کند. مانند سینمای داستانی که مضمونها در آن تکراریاند اما هر کارگردان با رویکرد خاص خود آن را ارائه میدهد.
در شرایط فعلی سینمای بلند ایران، چه نقشی برای سینمای تجربی متصورید؟
سینمای بلند داستانی ایران به نوعی بنبست رسیده و مخاطب دچار خستگی شده است. در این شرایط سینمای اکسپریمنتال میتواند راهحلی برای ایجاد تحرک و نوآوری باشد. گونهای از سینما که میتواند به سینمای بدنه و مستند پیشنهادات خلاقانه ارائه دهد. با توجه به اینکه ترجمه تحتاللفظی «Experimental Cinema» به «سینمای تجربی» باعث برخی سوءتفاهمها شده است و گاهی باعث میشود این سینما به تجربههای سطحی و شخصی تقلیل یابد.
نهادینهترین ویژگی سینما به مثابه هنر، تصویر- زمان و مکان است، به نظر شما سینمای تجربی چطور میتواند زمان و مکان قراردادی سینمای داستانی را بشکند که تکراری هم نباشد؟
سینمای اکسپریمنتال توانایی دارد زمان و مکان قراردادی سینمای بدنه و داستانی را فرو بریزد. به این معنا که دیگر محتوا وابسته به ساختار سنتی زمان و مکان نباشد. یعنی به جای یک سیر زمانی رئالیستی با روز و شب و تغییر مکانهای منطقی، شخصیتها ممکن است در یک لحظه در نقطهای باشند و در لحظهای دیگر در جای کاملا متفاوت و یا در لایههای دیگر زمانی دیگر قرار بگیرند. این آزادی در ساختار، یکی از مولفههای برجسته و جذاب این سینماست.
واقعیت این است که مخاطب عام در جشنوارهها معمولا با این نوع سینما ارتباط برقرار نمیکند و شاید حتی عذاب هم بکشد، اما این به معنای بیفایده بودن سینمای اکسپریمنتال نیست. چراکه سردرگمی عذابآور هم میتواند بستری در قالب جریان تاثیر و تاثر باشد. به گونهای که به عنوان یک تجربه خاص و متفاوت پذیرفته شود و اثر معرف فضا و موتیف خاص خود باشد.
سهیلا پورمحمدی: مخاطب باید آمادگی رویارویی با فضای جدیدسینما را داشته باشد
سینمای تجربی، نیازمند سواد بصری و حسی است
با توجه به تجربه و شناخت شما، سینمای تجربی در ایران چه وضعیتی دارد و چالشهای اصلی آن کدامند؟
واقعیت این است که سینمای تجربی در دنیا تعریف و مولفههای مشخصی دارد که متأسفانه در ایران به شکلی ناقص ترجمه و اجرا شده است. در خارج از کشور، این سینما با تعریفی جامع و ساختاری مشخص پیش میرود اما در ایران بیشتر به جنبههای آزمایشی و تصادفی آن توجه میشود. یعنی فیلمسازان گاهی صرفا دست به تجربههای پراکنده میزنند بدون آنکه یک زبان بصری یا ساختار منسجم شکل گیرد. این موضوع باعث شده است که آثار این شاخه به فضای ذهنی نامشخص و پراکندهای تبدیل شوند که ارتباط موثری با مخاطب برقرار نمیکنند.
این ترجمه ناقص چه امکانی را از سینمای ایران گرفته است؟
فیلم کوتاه جایی است که فیلمسازان میتوانند بدون دغدغههای طولانیمدت و بودجههای کلان، آزمایش کنند و ایدههای نوآورانه خود را پیاده کنند. اما تا وقتی که تعریف شفافی از سینمای تجربی نداشته باشیم و فقط به سمت خلق تصاویر و فرمهای پراکنده برویم، این نوع سینما نمیتواند جایگاه واقعی خود را در سینمای بدنه پیدا کند. من خودم تجربه و تخصص اصلیام در مستند است و به طور مستقیم در سینمای تجربی فعال نیستم. با این وجود به نظرم سینمای تجربی، مانند هر هنر دیگری، نیازمند سواد بصری و حسی است که با تماشای مستمر و تحلیل آثار مختلف شکل میگیرد.
به نظر شما مخاطب سینمای تجربی چگونه باید با این آثار مواجه شود؟
مخاطب این سینما باید آمادگی ذهنی و روحی ویژهای داشته باشد. باید توانایی درک انتزاع، پیچیدگیهای فرم و ساختارهای غیرخطی را داشته باشد. سینمای تجربی گاهی از قواعد زمان و مکان معمول سینما فاصله میگیرد و روایتهای ذهنی و شخصی را دنبال میکند. مخاطب جدی این آثار باید بتواند خود را با این نوع روایتها تطبیق دهد و پذیرای فضای جدیدی باشد که با دیگر سینماها کاملا متفاوت است.