کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۴۵۱۶
تاریخ خبر:

دوران طلایی وحشت

دوران طلایی وحشت

مروری بر فیلم‌های ترسناک موفق در هزاره جدید

هفت صبح| ‌اصولا فیلم‌های ژانر وحشت از سوی منتقدان و محافل سینمایی کمتر جدی گرفته شده‌اند؛ مرور چند دهه تاریخ سینما و جوایز مهمی مانند اسکار و نخل طلا چنین فرضیه‌ای را ثابت می‌کند. با این وجود، حتی در مقایسه با دیگر ژانرها نیز، فیلم‌های ترسناک از اقبال کمتری برخوردار بوده‌ و عموما به چشم محصولات ارزان و سودآور و در حاشیه جریان اصلی دیده‌ شده‌اند.

 

در سال‌های اخیر وضعیت کمی تغییر کرده و تعداد فیلم‌های ترسناکی که علاوه بر تحسین منتقدان در فصل جوایز نیز مورد توجه قرار می‌گیرند، به مراتب بیشتر از گذشته است. همین الان در جدول باکس‌آفیس و سرویس‌های استریم چند عنوان موفق دیده می‌شود، مانند «لنگ‌درازها»، «اولین طالع نحس» و «مکسین». در میان آثار کنجکاوی‌برانگیز فصل جوایز هم می‌‌توان به نسخه جدید «نوسفراتو» اشاره کرد که خیلی‌ها منتظر نمایش آن در کریسمس هستند. در نتیجه  مروری داشتیم به سیر ژانر وحشت در هزاره جدید و دلایل موفقیت نمونه‌های مختلف و متنوع از فیلم‌های ترسناک. 

 

   در مسیر مستقیم

وقتی به سراغ ژانر وحشت می‌رویم، تعداد کسانی که از آن‌ها به‌عنوان سلطان هراس یاد می‌شود، خیلی زیاد نیست؛ جرج رومرو، جان کارپنتر، توبی هوپر، وس کریون و ... از جمله اولین نام‌هایی هستند که به ذهن می‌رسند. اما در هزاره جدید باید به جیمز وان اشاره کرد که در نوع خودش می‌تواند پدیده باشد. جوان مهاجری که دو دهه قبل با ساختن قسمت اول مجموعه «ارّه» و ارائه تعریفی تازه از کارکرد بازی‌های روانی و خشونت در زیر ژانر اسلشر، نام خود را مطرح کرد و بعد هر فیلم ترسناکی که ساخت، به یک فرنچایز جدید تبدیل شد و حتی از دل همان فیلم‌ها باز عناوین فرعی دیگر بیرون آمد!

 

«موذی»، «احضار»، «آنابل» و «راهبه» از جمله موفق‌ترین و محبوب‌ترین فرنچایزهای ترسناک در هزاره جدید هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم نام جیمز وان بر روی آن‌ها دیده می‌شود. وان معمولا برای ترساندن مخاطب کار عجیب و غریبی نمی‌کند و فقط فرمول‌‌های قدیمی را به شکلی تروتمیز، دوباره به اجرا درمی‌آورد. به همین دلیل فیلم‌های وان بیشتر از طرفداران پروپاقرص ژانر وحشت، برای مخاطبان جریان اصلی جذاب است که معمولا خیلی اهل تماشای فیلم ترسناک نیستند اما بالاخره در مقابل جذابیت وسوسه‌برانگیز چنین آثاری که گیشه را تسخیر کرده‌اند، کوتاه می‌آیند. وان برای ساختن فیلم‌های ترسناک در هزاره جدید استاندارد تازه‌ای را تعریف کرد که به معیار خیلی از استودیوها برای انتخاب کارگردان تبدیل شد. 

 

سود در فرنچایز است

اگر به قرن گذشته برگردیم، یکی از مهم‌ترین چهره‌های هالیوود کسی نبود جز راجر کورمن که با تولید فیلم‌های ارزان و رده ب، استعدادهای زیادی را به عالم سینما معرفی کرد و البته خیلی از تولیداتش هم سال‌ها بعد کشف شدند و قدر و منزلت یافتند. کورمن بلد بود که چطور به ارزان‌ترین شکل ممکن فیلمی را بسازد که از حداقل‌های لازم برای سرگرم کردن مخاطب، ارائه ایده‌های هنری و حتی خوانش‌های سیاسی و اجتماعی نسبت به زمانه خود برخوردار باشد.

 

یکی از مریدان برحق کورمن در هزاره جدید، جیسون بلام است که با استودیوی بلام‌هاوس و تولیدات ارزان و سودآور، در شکل دادن به وضعیت کنونی هالیوود نقش پررنگی را ایفا کرده. بلام می‌تواند با کمتر از بیست میلیون دلار فیلم‌هایی را بسازد که مورد توجه منتقدان قرار بگیرد و با چند صد میلیون دلار فروش، فرنچایزهای تازه را به راه بیندازند. بلام برای تولید فیلم‌هایش چند قانون کلی را دنبال می‌کند:

 

هزینه تولید، محدود و قابل کنترل باشد، حتما ایده‌ای بکر و قابل توجه را مطرح کند و مهم‌تر از همه اینکه به حال و روز زمانه نزدیک شود. این رویه را با مجموعه فیلم‌هایی چون «فعالیت فراطبیعی» و «پاکسازی» شروع کرد و امروز به جایی رسیده که در طول سال بارها تولیداتش در میان پرفروش‌های باکس‌آفیس قرار می‌گیرد. نکته اینجاست که فرمول‌های بلام به خودش محدود نمانده و الهام‌بخش استودیوها و تهیه‌کننده‌های دیگری شده که دنبال ایده‌های تازه در ژانر وحشت هستند. 

 

تریلر اجتماعی

یکی از چهره‌های تاثیرگذار و جنجالی در هزاره جدید جردن پیل است که با فیلم اولش «برو بیرون» جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را برد و خیلی زود با کمپانی مانکی‌پا تلاش کرد تا مسیر تازه‌ای را در حاشیه جریان اصلی ایجاد کند. پیل از سوی سینماگرانی چون اسپیلبرگ و کوئنتین تارانتینو تحسین شده ولی با این وجود خیلی‌ها، او را یکی دیگر از سرآمدان محتوازدگی سینما در عصر حاضر می‌دانند.

 

البته این ادعایی است که جای بحث دارد؛ چون خود پیل به تئوری تریلر هراس‌انگیز اجتماعی اعتقاد دارد؛ روایت‌هایی که به جای عناصر معمول ژانر وحشت تلاش می‌کنند تا ترس و اضطراب را از دل پدیده‌های روزمره مانند تبعیض نژادی، اختلاف طبقاتی و سیطره رسانه‌ها بیرون بکشند و از هراسی بگویند که اکثر مردم دنیا را گرفتار کرده اما کمتر بروز و ظهور نمایشی داشته است.

 

در پیش بردن این جریان، پیل و استودیوی او تنها نیستند. بخش قابل توجهی از محصولات استودیوی بلام‌هاوس به همین رویکرد نزدیک می‌شود، از جمله فیلم‌هایی مانند «مرد نامرئی»، «مگان» و «پاکسازی» یا حتی می‌توان به بعضی از اپیزودهای سریال پرطرفدار «آینه سیاه» هم اشاره کرد. خود پیل به واسطه علاقه‌اش به مجموعه «توایلایت زون»، نسخه تازه‌ای از این سریال را به سرویس‌های استریم آورد که واکنش‌های ضدونقیضی به دنبال داشت. 

 

  مستقل‌ها را دریاب

یکی از پدیده‌های سینما در هزاره جدید، استودیوی مستقل A24 است که کارش را با پخش آثار آلترناتیو شروع کرد و به تدریج وارد عرصه‌ تولید شد و در حال حاضر یکی از بازیگران اصلی در فصل جوایز به حساب می‌آید. طی این یک دهه، A24 بخش مهمی از استعدادهای خود را با آثار متفاوت در ژانر وحشت معرفی کرد؛ با فیلم‌هایی که بر خلاف معمول به هیولاها یا دختران قربانی متکی نبودند و قدرتشان در خلق اتمسفرهای بدیع و هولناک بود و همچنین تاکید روی مایه‌های پررنگ روان‌شناختی. مسیر استودیو برای کشف و ارائه فقط به سینماگران مستقل آمریکایی محدود نشد و بسیاری از فیلم‌های موفق A24 ساخته سینماگران بریتانیایی و اروپایی است.

 

تصور موفقیت نام‌هایی چون رابرت اگرز، آری استر، برادران فیلیپو، رز گلس و... بدون استراتژی‌های این استودیو، سخت و حتی غیرممکن به نظر می‌رسد. جالب اینجاست که A24 به واسطه همین چهره‌های تازه‌ موفق شد تا خوانش‌هایی تازه از ژانر وحشت را بین علاقه‌مندان جدی سینما باب کند. برای مثال، وقتی به سراغ فیلم‌های رابرت اگرز می‌رویم، با نمایشی برگرفته از مختصات سینمای گوتیک و اکسپرسیونیستی مواجهیم که کاملا دور و جدا از زمانه معاصر به نظر می‌رسد و در مقابل، «با من حرف بزن» فیلمی است که انگار از دل نسل زد و دوران سلطه یوتیوب بیرون آمده. یا فیلمی مانند «برّه»، شکل متفاوتی از وحشت فولک را به نمایش می‌گذارد که شبیه‌اش را در فیلم‌های ترسناک جریان اصلی کمتر مشاهده می‌کنیم.

 

سینمای وحشت و وحشت سینمایی

اصولا دنباله‌سازی یکی از سنت‌های قدیمی ژانر وحشت است، حتی اگر دنباله‌ها به اندازه کافی راضی‌کننده نباشند. مثل بقیه فرنچایزهای سینمایی که در هزاره جدید احیا شده‌اند و شاهد ساخت دنباله‌ها یا ریبوت مجموعه‌های قدیمی هستیم، فیلم‌های ترسناک قدیمی هم دوباره به گیشه بازگشته‌اند؛ از «هالووین» و «کشتار با اره برقی در تگزاس» بگیرید تا «درخشش»، «طالع نحس» و «کلبه وحشت». در بعضی از موارد این فیلم‌ها با موفقیت فرمول‌های قدیمی را بازتعریف کردند و به مختصات زمانه کنونی پیوند دادند و خیلی از اوقات هم به پای فیلم‌های اصلی نرسیدند و مایه سرخوردگی طرفدارها شدند.

 

فراتر از بازگشت به فیلم‌های ترسناک و دنباله‌سازی، شاهد موج تازه‌ای هستیم که بر اساس بازخوانی و ارجاع به فرهنگ برساخته ژانر وحشت شکل گرفته. مشخصا سه‌گانه ترسناک «تای وست» به خوبی این رویکرد را برای بازیافت سینمایی توضیح می‌دهد اما به نمونه‌های دیگری هم می‌توان اشاره کرد. چند سال پیش «سانسورچی» ساخته پرانو بیلی باند شیرچه می‌زد به جریان فیلم‌های ترسناک زیرزمینی انگلیسی در دهه هشتاد میلادی (معروف به Nasty Movies) و امسال هم «آخر شب با شیطان» مورد توجه منتقدان و علاقه‌مندان به ژانر وحشت قرار گرفت؛ ماجرای یک مجری تلویزیونی که برای افزایش بیننده‌های برنامه‌اش سراغ پدیده‌های ماوراءالطبیعه می‌رود و در تله‌ای خودساخته گیر می‌افتد. طبعا برای درک ظرافت‌ جاری در خیلی از این فیلم‌ها باید روی ژانر وحشت تسلط داشته باشید تا به ارجاعات ریز و درشت بصری و متنی پی ببرید.

 

وارثان کراننبرگ

هر کاری بکنیم، وقتی پای «بادی هارور» یا وحشت جسمانی به میان می‌آید، باید برویم به سراغ دیوید کراننبرگ که یک عمر با فیلم‌هایش تلاش کرده تا شکلی از هراس الهام‌گرفته از کالبد انسان‌پذیری‌اش را به زبان سینما ترجمه کند. تقریبا با پایان دهه90، کراننبرگ از این دوران فیلمسازی‌اش فاصله گرفت و به جریان اصلی نزدیک‌تر شد اما نسل جدیدی از سینماگران از راه رسیدند که راهش را در هزاره جدید ادامه دادند.

 

از فرزند خلف خود استاد که بگذریم، ژولیا دوکورنو و کورالی فارژا دو زن سینماگری هستند که در سال‌های اخیر در جشنواره کن مورد توجه قرار گرفته‌اند و در آثار خود به نوعی بادی هارور را با عناصری از سینمای افراطی فرانسه پیوند داده‌اند؛ «تیتان» یکی از جنجالی‌ترین نخل‌های طلا را برنده شد و امسال هم «ماده» فیلم محبوب منتقدان بود و جایزه بهترین فیلمنامه را به دست آورد. شاید این نسخه جدید از وحشت جسمانی چندان با سلیقه طرفداران قدیمی کراننبرگ جور درنیاید اما به هر حال تصویری از زمانه کنونی و مخدوش شدن مرزهای جنسیتی را بازتاب می‌دهد. در موج جدید بادی هارورها، صرفا آسیب رساندن به جسم انسان مطرح نیست و تفاسیر تازه از کالبد گوشتی می‌تواند عامل هراس و تشویش باشد.

 

عقده‌‌ها و عقیده‌ها

احتمالا نام آری استر به گوشتان خورده که امثال مارتین اسکورسیزی از او به‌عنوان یکی از استعدادهای آینده‌ساز سینما نام می‌برند و هنرپیشه‌ها منتظر فرصت برای حضور در فیلم‌هایش هستند. استر با فیلم‌های کوتاه عجیب و غریبش به شهرت رسید و بعد سعی کرد تا همین مسیر را با ساختن فیلم‌های غیرمنتظره ادامه بدهد. استر برای ترساندن مخاطب به جای توسل به شیوه‌های معمول، هراس را از اعماق تاریک ذهن ما بیرون می‌کشد و دنبال روابط ناگفته عقده‌های جنسی و روانی با آیین‌ها و فرقه‌ها می‌گردد.

 

به طور مشخص بعد از تماشای فیلم‌های استر، بیشتر از این گیج می‌شوید که هیچ خط‌کشی آشکاری برای نمایش عوامل شر وجود ندارد و کاراکترها در چنبره‌هایی از آسیب‌های درمان‌ناپذیر گیر افتاده‌اند. موفقیت آثار استر، موج تازه‌ای را از فیلم‌های ترسناک و گروتسک را به راه انداخت که با بیرون کشیدن حقارت‌ها و عقده‌های شخصیت‌های اصلی، تماشاگر را مشوش و معذب می‌کنند. 

 

گوتیک نمی‌میرد

یکی از جریانات پرطرفدار در هزاره جدید، گوتیک است که احیای آن در سینما را می‌توان مدیون علاقه و تلاش‌های گی‌یرمو دل‌تورو دانست. دل‌تورو چند سال طول کشید تا در دل هالیوود سلیقه شخصی خودش را جا بیندازد ولی در تمام این مدت به واسطه سلیقه بصری حاکم بر ساخته‌هایش طرفداران زیادی پیدا کرد. «هزارتوی پن» و «شکل آب» بود که در محافل معتبر هنری و سینمایی مورد تحسین قرار گرفت و درهای جدیدی را به رویش باز کرد.

 

دل‌تورو هم تصمیم گرفت تا از این فرصت برای ساخت آثاری مانند سریال آنتولوژی «گنجه عجایب» استفاده کند. در اروپا و آمریکا می‌توان به نمونه‌های دیگری از گوتیک‌های مدرن اشاره کرد اما سهم سریال‌های تلویزیونی را نمی‌توان نادیده گرفت. طبعا باید به تاثیر سریال آنتولوژی «سریال ترسناک آمریکایی» اشاره کرد که طی دو دهه انواع و اقسام لحن‌ها و فضاها را به چالش کشیده است.

 

یا سال گذشته شبکه ای‌ام‌سی روی مجموعه رمان‌های «مصاحبه با خون‌آشام» با محوریت کاراکتر لستات دست گذاشت تا در مقایسه با نمونه‌های تینیجری مانند «وقایع‌نگاری خون‌آشام» و «گرگ و میش» با یک اثر گوتیک جدی طرف باشیم. مایک فلانگان هم یکی دیگر از شیفتگان گوتیک و ادگار آلن پو است که به واسطه سریال‌های ترسناک خود در سال‌های گذشته به چهره‌ای معتبر در این ژانر تبدیل شده و این روزها دارد روی اقتباسی تازه از «جن‌گیر» کار می‌کند.

 

  از سرزمین‌های دور

موفقیت فیلم‌های ترسناک و اهمیت یافتن جشنواره‌هایی مانند SXSW و فنتاستیک فِست باعث شد تا این ژانر به میدانی برای کشف استعدادها از گوشه و کنار دنیا تبدیل شود؛ فیلم‌های ترسناکی که قراردادهای ژانر را با عناصر بومی و اجتماعی ترکیب می‌کنند و حاصل تجربه‌ای بکر و تازه است. در سال‌‌های گذشته شاهد درخشش فیلم‌های ترسناک ساخته‌شده در کره جنوبی، هند، استرالیا، آمریکای جنوبی و حتی ترکیه بوده‌ایم و گسترش بازار سرگرمی با سرویس‌های استریم نیز به این مسئله دامن زده است. شاید یکی از نمونه‌های متاخر، فیلم جمع‌و‌جور و گمنام «وقتی شیطان کمین می‌کند» باشد که زمستان گذشته پس از کسب امتیازات بالا از سوی منتقدان به اثری قابل توجه و پرمخاطب تبدیل شد.

 

کدخبر: ۵۶۴۵۱۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر