کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۸۸۶
تاریخ خبر:

در مورد درمان افسردگی به ما دروغ گفته‌اند؟

در مورد درمان افسردگی به ما دروغ گفته‌اند؟

تحقیقاتی که تصورات ما را درباره داروهای ضد افسردگی تغییر می‌دهند.

روزنامه هفت صبح، فاطمه رجبی| رشته توئیت بسیار طولانی که توجه خیلی‌ها را جلب کرده اینطور شروع می‌شود:  «تاحالا فکر کردید چرا با وجود اینکه این همه آدم، دارن قرص‌های ضد افسردگی و سرترالین و فلوکسیتین و ... می‌خورن، باز اکثرا اثری از کاهش افسردگی، نه در جامعه و نه در فرد نمی‌بینیم؟

 

تا دیروز اگر از من می‌پرسیدید افسردگی چطوری رخ میده؟ حتما با یه ژست عاقل اندر سفیه بهتون می‌گفتم «اینکه دیگه واضحه! مشکل سروتونینه!» امروز ولی چشمم خورد به یه مقاله از دکتر نوآم اشپنسر، استاد روانشناسی بالینی دانشگاه اوتربین با عنوان «دلیل افسردگی، به هم خوردن تعادل مواد شیمیایی در مغز نیست!»

 

‌نویسنده توئیت کاربری است به نام «بودا بودم» که در مورد مسایل روانشناسی و مسائل عمومی می‌نویسد و پروژه‌ای مرتبط به نام آپولو آکادمی را هم اداره می‌کند. او اخیرا رشته توئیتی در مورد ای‌دی‌اچ‌دی یعنی بیش فعالی-عدم توجه نوشته که آن هم مورد توجه قرار گرفت انگار که خیلی از مبتلاها خودشان را در آن می‌دیدند اما در رشته توئیتی که ما اینجا در مورد آن می‌نویسیم به یک مشکل عام می‌پردازد یعنی خود افسردگی.

 

در ادامه این رشته توئیت که خلاصه ترجمه مقاله نوام اشپنسر است نوشته:

‌افسردگی ماژور یا MDD یا Major Depressive Disorder یکی از رایج‌ترین اختلالات روانی محسوب می‌شه که در آمریکا هر سال، بیش از 23 میلیون نفر از بزرگسالان رو تحت تاثیر قرار داده. افسردگی هم بار اقتصادی سنگینی به جامعه وارد می‌کنه؛ هم اینکه چون از ریسک فاکتورهای اساسی خودکشی محسوب می‌شه، بار روانی و اجتماعی سنگینی هم برای کشور و جامعه داره.

 

منشا افسردگی سال‌هاست مورد بحث و بررسی قرار داره اما یکی از رایج‌ترین توضیحاتی که امروزه برای افسردگی وجود داره اینه که تعادل نوروترانسمیتر‌ها یا مواد شیمیایی مغز به هم می‌خوره. ظهور این ایده به هم خوردن تعادل مواد شیمیایی مغز، خیلی ناگهانی و از آسمون نبود و از اواخر دهه 80 میلادی شروع شد که بر اساس این مقاله، یه همزمانی هست بین این علت‌یابی با معرفی داروی پروزاک. پروزاک دارویی بود که به نظر می‌رسید در درمان افسردگی، به واسطه افزایش سطح سروتونین مغز موثر واقع میشه.

 

‌بر اساس این دو مقاله دو تا عامل، تبلیغ و فشار زیادی روی این نظریه منشا افسردگی داشتن. یکی صنایع داروسازی یکی هم مجامع حرفه‌ای و بزرگ مثل APA یا American Psychiatric Association   از دهه 80 و با کمک اون دو عامل، این داستان شد گفتمان رایج درباره منشا افسردگی و توسط عموم مردم آمریکا و متخصصین هم پذیرفته شد.

 

در نتیجه این فرضیه منشا افسردگی، روز به روز آدم‌های بیشتری تصور می‌کنن که مشکلات روانشناسی اون‌ها، ناشی از مشکل مشخصی در مغزشون یعنی به هم خوردن تعادل مواد شیمیایی هستش.درمان افسردگی هم به تبع، بیشترین توجه و تمرکزش رو روی داروهای ضد افسردگی قرار داده و امروزه به عنوان اولین و بهترین مداخله درمانی برای افسردگی شناخته میشه.

 

‌پس ایده این بود که یه ماده شیمیایی توی مغز شما هست به اسم سروتونین. هرموقع این به‌طور مشخص سطحش توی مغز شما کاهش پیدا میکنه، شما گرفتار افسردگی می‌شید. در نتیجه برای درمانش هم باید داروهایی مصرف کنیم که بازجذب سروتونین رو کاهش بدن و از طریق اون، تعادل سالم سروتونین توی مغز رو احیا کنن.

 

این ایده هم برای درمانگرها و هم برای درمانجو‌ها به خوبی کار می‌کرد و علائم افسردگی رو بهبود میداد، خود ایده هم خیلی منطقی و درست به نظر می‌رسید. از طرفی هم درمان خوب و راحتی بود چون داروها به شکل قرص هستن، مصرف قرص هم کار آسونیه (مثلا مصرف دارویی که توی سرم تزریق میشه پرواضح سختی بیشتری داره تا خوردن یه قرص.)از اون طرف درمانگر راضی، از اینطرف هم درمانجو راضی، شرکت‌های داروسازی هم که پول پارو میکنن راضی، لعنت بر آدم ناراضی.

 

وسط این اجتماع راضی‌ها ولی دو تا مشکل خیلی کوچولو پیش اومد . اولیش این بود که بر اساس این مقاله، بعد از حدود 40 سال معرفی و مصرف داروهای ضد افسردگی، مشخص شد که اثرگذاری این داروها در درمان افسردگی در واقع خیلی کمتر از اون چیزیه که براش تبلیغ میشد و ازش انتظار می‌رفت.

 

‌از طرف دیگه هم براساس این یکی مقاله حدود نیمی از بیماران، با مصرف داروهای ضدافسردگی هیچ بهبودی در علائمشون مشاهده نمی‌شد. خیلی از کسانی هم که تغییر و تخفیفی در علائمشون پدیدار شده بود، میدیدن که به‌طور کامل بهبودی پیدا نمیکنن و تازه از ساید افکت‌های این داروها هم رنج میبرن. یعنی مثل قوز بالای قوز براشون شده بود.

 

توی مطالعات دیگه‌ای هم دیدن تاثیرات این داروهای ضد افسردگی تفاوتی با تاثیر پلاسبو یا همون دارونما نداشته!توی یک مطالعه هم دیدن مصرف داروهای ضد افسردگی منجر به بهبود کیفیت زندگی فرد در طولانی مدت نمیشه.

 

  این مطالعه سال 2010 هم نوشته: متاآنالیز آزمایشات FDA نشون میده که داروهای ضدافسردگی، فقط اثر گذاری جزیی نسبت به دارونماها دارن و اثربخشی ظاهری و رواج بیشتر این داروها، ریشه در سوگیری جمعی نسبت به اونها داره (یعنی چون همه به چنین باوری رسیدن و بسیار استفاده وسیع و بالایی توی جوامع پیدا کرده، همچنان با رضایت مورد اقبال عموم و متخصصین قرار می‌گیره.) نتیجه‌گیری: یافته‌های جدید پیشنهاد میکنن که درمان‌های استاندارد دارویی برای افسردگی باید مورد بازبینی قرار بگیرن.

 

یعنی در واقع امروز دارن به این نتیجه می‌رسن که قرص‌های ضد‌افسردگی، در واقع عصای جادویی نبودن که بخوان مشکل مارو حل کنن.  دومین مسئله هم مربوط به فرضیه به هم خوردن تعادل شیمیایی مغز هستش؛ یعنی هم اینکه سطوح پایین سروتونین باعث افسردگی میشه و کار قرص‌های ضد افسردگی اینه که سطح سروتونین رو توی مغز افزایش بدن.

 

طی چند دهه اخیر ارتباط بین سروتونین و افسردگی در چند گروه مورد مطالعه قرار گرفته. یه گروه اومدن سطح سروتونین بین افراد افسرده و غیرافسرده رو مورد مقایسه قرار دادن. عده دیگه اومدن روی واریانت‌های ژنی انتقال سروتونین بین این 2 گروه مطالعه مقایسه‌ای انجام دادن.

 

یه گروه دیگه هم اومدن بررسی کردن که اگه یه آدم سالم رو از سروتونین تهی کنیم، آیا افسرده میشه یا نه. چطوری اینکارو میکردن؟ به شکل مصنوعی به شخص رژیم غذایی میدادن که آمینواسیدهای لازم برای تولید سروتونین درش نباشه. یعنی شخص رو در محرومیت سروتونینی قرار میدادن. از این طریق ارتباط بین کاهش سروتونین و افسردگی رو مطالعه کردن.

 

‌مقاله سال 2022 که توی مجله نیچر چاپ شده، یه مطالعه خیلی کامل و جامع روی این فرضیه ارتباط سروتونین و افسردگی انجام داده و اومدن مطالعات انجام شده در هر 3 حالت بالا و متاآنالیزهاشون و ... رو کنار هم بررسی کردن. نتیجه این مطالعه این بود که «مطالعات انجام شده در زمینه سروتونین، هیچ مدرک قطعی از ارتباط بین سروتونین و افسردگی و این فرضیه که منشا افسردگی ناشی از کاهش غلظت یا فعالیت سروتونین در مغز باشه رو نشون نمیده.»

 

‌به گفته نویسنده اصلی این تحقیق: «من فکر می‌کنم بعد از بررسی مطالعات بسیار زیادی که طی دهه‌های اخیر انجام شده، می‌تونیم با اطمینان بگیم که هیچ شواهد قانع‌کننده‌ای وجود نداره که افسردگی، ناشی از مشکلات سروتونینی بخصوص کاهش فعالیت یا کاهش سطح اون باشه.

 

بسیاری از افراد از داروهای ضد افسردگی استفاده میکنن چون به این باور رسیدن که افسردگی اونها ناشی از دلایل بیوشیمیایی هستش؛ اما این مطالعه جدید نشون میده که این باور هیچ مبنای محکمی نداره.»

 

مطالعه مجله نیچر این رو دیده که ارتباط قوی بین وقایع ناخوشایند یا تروماتیک زندگی و وقوع افسردگی وجود داره. از این میشه نتیجه احتمالی گرفت که بر اساس شواهد و مطالعات، عوامل استرس‌زای محیطی نقش خیلی بیشتری توی بروز افسردگی دارن تا اختلال در فرآیندهای درونی مغز.

 

نویسنده میگه: «یکی از جنبه‌های جالبی که در این تحقیق باهاش مواجه شدیم، تاثیر قدرتمند وقایع نامطلوب زندگی در افسردگیه. در نتیجه پیشنهاد این مقاله اینه که خلق پایین در واقع پاسخ افراد به زندگیشون هست و نمیشه این رو به واکنش‌های شیمیایی در مغز ساده‌سازی کنیم.»

 

‌ دکتر اشپنسر دو تا نتیجه از این نوشته می‌گیرن:  اول اینکه بدونید اگر قرص ضد افسردگی داره برای شما کار میکنه، هیچ دلیلی نداره که برای یک نفر دیگه هم کارکنه. تازه ما دقیقا نمی‌دونیم که برای خودشمایی که داره بهتون جواب میده، از چه مکانیسمی داره اینکارو میکنه و دقیقا چه اتفاقی داره برای شما می‌افته.

 

هرکسی هم بجز این داره میگه و با قطعیت ژست عالم همه چیز دان براتون میگیره که برو کتاب بخون، مگه نمیدونی سروتونین رو افزایش میده و سروتونین نوروترانسمیتر شادیه؟ چنین آدمی یا داره به شما دروغ میگه یا داره به خودش دروغ میگه، یا هردو همزمان.

 

دومین نکته اینه که اگر از متخصصی درباره تعادل مواد شیمیایی در مغز و تعادل سروتونین و ارتباطش با افسردگی می‌شنوید، به احتمال خیلی خیلی زیاد صرفا دارید یک روایت غیر علمی و غیر واقعی رو می‌شنوید که بهتون قرص فروخته بشه. این فرضیه بر مبنای واقعیات و فکت‌های علمی مورد تایید نیست. بهتره فکر دیگه ای برای خودتون کنید.

 

داروها پنچرگیری هستند 
  دکتر مهرداد مهدی‌زاده متخصص اعصاب و روان، کسی است که برای گفت و گو درباره این رشته توئیت سراغش رفته‌ایم. او می‌گوید که قبل از هرچیز باید مراقب باشیم که نتیجه هر مقاله علمی وحی منزل و تمام‌کننده بحث در مورد یک موضوع علمی نیست.

 

ما نمی‌توانیم صرفا با یک مقاله حکم بدهیم که خب دیگر مطمئن شدیم داروها بی‌فایده هستند و ماجرا چیز دیگری است اما مبحثی که مطرح شده مبحث مهمی است و خیلی از پزشکان حتی در تلاش‌های بالینی برای درمان بیماران به آن رسیده‌اند.

 

مهدی‌زاده ادامه می‌دهد: ما در جریان درمان بیماران مخصوصا در کیس‌های مختلف افسردگی می‌بینیم که داروها روی همه جواب نمی‌دهند پس باید ترکیب داروها را عوض کنیم یا روش‌های دیگری را هم امتحان کنیم اصلا تکنیک‌هایی مانند نوروشوک که بعضی همکاران استفاده می‌کنند به همین دلیل به وجود آمده‌اند. برای همین ما می‌گوییم درمان دارویی صرف کافی نیست.

 

داروها در بهترین حالت مثل پنچرگیری هستند. آنها شما را تا یک جایی می‌رسانند یا از بحران‌ها به شکل مقطعی عبورتان می‌دهند اما بعدش چه؟ شما که نمی‌توانید با لاستیک پنچرگیری شده مثل لاستیک معمولی همه جا بروید بلکه باید در اسرع وقت لاستیک را تعویض کنید. البته در نظر داشته باشید که طیف‌ها و انواع مختلف افسردگی تفاوت دارند.

 

برای همین گرفتن شرح حال از بیمار خیلی اهمیت دارد مخصوصا برای گرفتن سابقه خانوادگی شرح حال اهمیت پیدا می‌کند و در مورد عده‌ای درمان دارویی به دلیل ریشه‌های افسردگی تاثیر بیشتری دارد. بعضی‌ها دچار افسردگی پس از حادثه شده‌اند، عده‌ای شغل سختی دارند یا در رابطه مشکل‌داری گرفتار شده‌اند. پاسخ‌دهی هر کدام از اینها به دارو متفاوت است و همزمان به درمان روانشناسی و افزایش تاب‌آوری روانی نیاز دارند.  

 

کدخبر: ۵۵۲۸۸۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر