مرور پروندههای جنایی/ مرز باریک عاطفه مادری و جنایت خونین
در این پرونده به مرور برخی پروندههای جنایی میپردازیم که در آنها مادران قاتل شدند
هفت صبح| نام مادر همیشه با واژه مقدس همراه است. برای همین هم هست که وقتی مادری دست به جنایت علیه فرزند خود میزند پارادوکس مهر و عاطفه مادری با قساوت یک جانی؛ شوک جنایت را برای دیگران چند برابر میکند. اخیرا در اصفهان مادر جوانی دختر 11 ساله مبتلا به اتیسم خود به نام دیانا را به قتل رسانده است. قاتل بعد از اینکه فرزند خود را به حاشیه شهر برده و او را با ضربات چاقو از پا در آورده، اقدام به آتش زدن جسد فرزندش کرد.
با اعتراف متهم و با نشانیهایی که او در اختیار پلیس گذاشت، کارآگاهان راهی محل شدند و بقایای جسد سوخته را کشف کردند. هم زمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات برای بررسی انگیزه جرم در جریان است.
در ادامه این گزارش برخی پروندههایی را که در آن مادران اقدام به قتل فرزندشان کردند بازخوانی میکنیم.
قتل دو فرزند در پیرانشهر
پرونده زنی که دو فرزند خود را به قتل رساند از اوایل سال 1401 در دادسرای شهرستان پیرانشهر استان آذربایجان غربی در حال رسیدگی است. محمد هفت ماهه و نیلا شش ساله دو قربانی این جنایت بودند. البته این زن سعی داشت به زندگی خودش نیز پایان بدهد که شوهرش از راه رسید و او را نجات داد.
شوهر متهم در شرح ماجرای رخ داده گفت:«من سر کار بودم و وقتی رسیدم خانه دیدم که همه جا سوت و کور است. از اتاق خواب صدای خانمم آمد گفت اینجا هستم، رفتم و دیدم خانمم افتاده. جسد بچهها هم زیر پتو بود.»
این مرد در ادامه گفت:«همسرم بیماری دوشخصیتی داشت. ما یک سال و هفت ماه بود که با هم زندگی میکردیم. دختر بزرگ از ازدواج قبلیاش بود که با هم زندگی میکردیم.»
در حالی که زن جوان هنوز انگیزه دقیقی از این جنایات عنوان نکرده رسیدگی به این پرونده ادامه دارد.
قتل باران به دست مادر المپیادی
2 آبان ماه سال قبل در حالی که مأموران مبارزه با مواد مخدر برای دستگیری یک فروشنده مواد مخدر به نام افشین به خانهاش واقع در شهرک علائین مراجعه کردند، این فرد از خانه فرار کرد اما در یخچال خانهاش جسد طفل خردسالی کشف شد و این در حالی بود که شواهد ابتدایی حکایت از این داشت که مدت زمان زیادی از قتل گذشته است. حدود یک ماه از کشف جسد دختر خردسال میگذشت که افشین به همراه مادر باران در حوالی خانهشان شناسایی شده و در عملیات تعقیب و گریز با تیراندازی پلیس، خود را تسلیم مأموران کردند.
مادر باران در مواجهه ابتدایی با بازپرس پرونده به قتل دخترش اعتراف کرد و بیان داشت در حالی که مواد مخدر مصرف کرده بود، به خاطر بهانهگیری دختر 7 سالهاش به نام باران دستش را روی گلوی او گذاشته و خفهاش کرده بود.
نتیجه آزمایشهای پزشکی قانونی هولناک بود:«دلیل تامه فوت خفگی به علت کمبود اکسیژن محیط است!» و این یعنی وقتی باران داخل یخچال قرار گرفته هنوز نیمه جان بود و به خاطر کمبود اکسیژن محیط یخچال با مرگ دست و پنجه نرم کرد تا جان داد.
مادر باران در اعترافات خود گفت:« در ایران نفر دوم المپیاد ریاضی بودم و برای المپیاد جهانی انتخاب شده بودم. بعد از فوت پدرم زندگیمان آشفته شد. با تصمیم برادرم با پدر باران ازدواج کردم. او اعتیاد داشت و من را هم معتاد کرد تا با گلایه و اعتراض مزاحم او نباشم!اگر معتاد نمیشدم و با پدر باران ازدواج نکرده بودم زندگیام خیلی با الان فرق داشت.»
او همچنین افزود:«فکر میکردم اگر پدرش میفهمید من را میکشت. با افشین خواستیم جسد را بیرون برده و دفن کنیم که نشد. اگر جسد در خانه میماند بو میگرفت و همسایهها میفهمیدند. آن را در نایلون و پتو گذاشته و در یخچال خانه گذاشتیم. جسد دخترم یک سال در یخچال بود و در این یکسال وقتی دلم برای باران تنگ میشد سراغ جسدش در یخچال میرفتم و گریه میکردم.»
رسیدگی به این پرونده در حالی ادامه دارد که پدر باران برای ثبت شکایت خود هیچ اقدامی نکرده است.
خودکشی مادر بعد از قتل سه فرزند
اوایل سال 99 در روستای بسیطین رامهرمز زن جوانی سه فرزندش را به قتل رساند و سپس خودکشی کرد. زهرا ۳۳ ساله دو پسر ۶ و ۱۰ ساله و دختر سهساله خود را با ضربات چاقو و خفگی به قتل رساند و سپس خود را حلقآویز کرد.
یکی از اقوام این خانواده گفته است: «این زن و شوهر ۱۰ سال بود که با هم ازدواج کرده و تفاهم داشتند. هیچ مشکل و مسئلهای با هم نداشتند و از نظر مالی هم در رفاه کامل بودند. ما هنوز هم در شوک هستیم و نمیدانیم چرا این اتفاق تلخ رخ داد. برایمان سوال است چطور یک مادر که طفلش را ۹ ماه در شکم حمل میکند و زحمت بزرگ کردنش را میکشد، دست به این کار میزند. من حتی با پدر خانواده صحبت کردم، او گفت تا شب حادثه هم هیچ مشکلی با همسرش نداشته است. مرد خانواده هم بسیار به همسر و بچههایش علاقه داشت. صبح روز حادثه، خانم به شوهرش ناشتایی داد و بعد هم روانه محل کارش کرد. ساعت ۱۲ ظهر هم از این ماجرا خبردار شدیم.»
فرماندار رامهرز نیز در اینباره گفته است، این زن به دلیل اختلالات عصبی و اختلافات خانوادگی هنگامی که همسرش در محل کار حضور داشت، با ضربات چاقو و خفه کردن، سه فرزند خود را به قتل رساند. به نظر میرسد فرد قاتل پس از قتل فرزندان، خود را حلقآویز کرده است.
قتل آیسا به دست مادر دهدشتی
مرداد سال 1400 زنی 30 ساله به نام زینب دور از هیاهوی روزگار،گوشه زندان دهدشت کز کرده و برای سلامتی فرزندش دعا میکرد.چند روز قبل با تیزی سیم،سفیدی زیر گلوی دختر و رگ دست و پایش را برید و آیسا جانش را از دست داد.همان لحظه مادرش پشیمان شد اما دیگر فایدهای نداشت و چند روز بعد که فهمید قاتل دخترش شده است دنیا روی سرش آوار شد.
یکی از بستگان زینب در مورد آشنایی زینب با پدر آیسا گفت:«زینب قبلا یک بار ازدواج کرده بود.بعد از اینکه زینب از همسر اولش جدا شد،یک سال با برادران خود زندگی کرد تا اینکه یک جوان دهدشتی، زینب را خواستگاری کرد و زینب برای بار دوم ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر است.که دختر زینب آیسا نام داشت.زندگی زینب و شوهرش خوب بود و همدیگر را دوست داشتند.شوهرش بستنی فروشی داشت و در دهدشت خانه داشت و زندگی آرامی داشتند.همه چیز خوب بود تا اینکه پدرشوهر زینب فوت کرد.بعد از آن خانواده شوهر زینب برای زندگی به خانه او آمدند و بین آنها بحث و اختلاف و درگیری پیش میآمد.یک بار درگیری آنها به حدی شدت گرفت که زینب را از خانه بیرون کردند اما با وساطت بزرگان فامیل بار دیگر زینب به زندگیاش بازگشت اما دو هفته نکشیده بود که باز هم با خانواده همسرش اختلاف پیدا کرد.همسر زینب به او چهل میلیون تومان بابت مهریهاش داد و زینب بقیه مهریهاش را که حدود 300 سکه طلا بود بخشید و طلاق گرفت.بعد از طلاق سرپرستی پسر زینب به پدرش سپرده شد اما زینب،آیسا را همراه خود آورد.مدتی در دهدشت خانهای اجاره کرد ولی اجاره بها سنگین بود و برای زندگی به یکی از روستاهای اطراف شهر رفت.»
وقتی زینب برای ادامه زندگی به یکی از روستاهای اطراف شهر دهدشت رفت،با مردی آشنا شد و ازدواج کرد:«زینب بدون اطلاع برادرانش تن به ازدواج داده بود اما در ازدواج سومش هم با مشکل مواجه شده بود. زینب دچار مشکلات روحی و اعصاب شده بود و دارو مصرف می کرد.برادرانش نگران آیسا بودند و میگفتند بهتر است سرپرستی آیسا را به پدرش بسپاری اما زینب میگفت عاشق آیسا است و نمیتواند از او دور باشد.میگفت من خودم بدون مادر بزرگ شدم و میدانم چقدر برای یک دختر سخت است.تا اینکه یک روز زینب وقتی با شوهر خود اختلاف پیدا کرد به دهدشت برگشت و در حالی که به خاطر مصرف داروهای اعصاب حال خوشی نداشت در زیرزمین خانه یک همشهری چند روز زندگی کرد.بالاخره برادران زینب سراغ او آمدند و خیلی ناراحت شدند که او چند روز بیاطلاع آنها در خانه یک فرد زندگی کرده است.بعد بلافاصله سراغ آیسا را گرفتند و زینب در حالت گیج و منگی از مصرف داروهای اعصاب گفت که آیسا را نزد خانواده شوهر سومش جا گذاشته است.خانواده زینب سراغ دخترک رفتند و او را بازگرداندند که دست و سینه دخترک باآب جوش سوخته بود.خانواده شوهر زینب میگفتند که آب جوش روی بچه ریخت اما زینب میگفت مطمئن است آنها کودک دلبندش را شکنجه کردهاند. بعد خیلی سریع با پدر آیسا تماس گرفت و از او خواست برای انتقال آیسا به بیمارستان بیاید.همان موقع بچه را بغل گرفت و گفت برای استراحت به یکی از اتاقهای خانه برادرش میرود.یکی دو ساعتی گذشت و پدر آیسا از راه رسید.سراغ زینب رفتند اما در اتاق را باز نمیکرد.یکی از بچههای کوچک فامیل از بالای در اتاق وارد آنجا شد و در را باز کرد.»
زینب و دخترکش غرق در خون بودند.زینب با یک سیم گلو و رگ دست و پای آیسا را بریده بود.بعد هم سعی کرده بود با بریدن رگ دست خود،به زندگیاش پایان دهد:«زینب و آیسا راهی بیمارستان شدند اما آیسا جان خودش را از دست داد.فکر میکنم زینب با ترس اینکه آیسا را از او جدا کنند و خسته از سختیهایی که در زندگی کشید چنین تصمیم هولناکی گرفت.او به شدت عاشق آیسا بود و میگفت تنها دلیل زنده بودنش آیسا است و اگر او را از زینب جدا کنند طاقت نمیآورد.زینب نمونهای از متهمی است که خود قربانی بزهی است که رقم زده است.»