جامعهای که شاعر دارد شکست نمیخورد

ما در جنگ پیروز شدیم چون آنها گلوله داشتند اما ما شاعر داشتیم
هفت صبح| «ما در جنگ پیروز شدیم چون آنها گلوله داشتند اما ما شاعر داشتیم.» این جمله که گویی از دل تاریخ برخاسته، راز تابآوری فرهنگی ایران را فاش میکند. زمانی که مغولها با شمشیر و آتش به ایرانزمین تاختند، این شعر و هنر بود که روح جامعه را زنده نگه داشت و حتی از مهاجمان مغول هنرمند آفرید و «اولجایتو» پسر ارغونشاه مغول را به سلطان محمد خدابنده تبدیل کرد و محراب اولجایتو در مسجد جامع اصفهان نمونهای از آن است.
اقتصاد، فراتر از اعداد و ارقام، نیروی شکلدهنده فرهنگ، هنر و اخلاق یک جامعه است. در دوران رونق، همه لبخند میزنند، هرچند برخی بیشتر. در تورم، شکاف بین برندگان و بازندگان عمیقتر میشود اما در رکود تورمی، جز عدهای معدود، همه در خشم و ناامیدی فرو میروند. این یادداشت به بررسی تأثیر اقتصاد بر جامعه، فرهنگ، هنر و اخلاق میپردازد و نشان میدهد چگونه معیشت، روح یک ملت را دگرگون میکند.
اقتصاد در رونق
شکوفایی همگانی
وقتی اقتصاد در حالت رونق است، گویی جامعه نفسی تازه میکشد. فرصتهای شغلی افزایش مییابد، درآمد خانوارها رشد میکند و حس خوشبینی در کوچه و خیابان موج میزند. در چنین دورانی، همه گروههای اجتماعی، از کارگران ساده تا سرمایهداران بزرگ هرچند نابرابر بهنوعی از این فراوانی بهرهمند میشوند. ثروتمندان سرمایهگذاریهای کلان میکنند، طبقه متوسط خانه و خودرو میخرد، حتی اقشار کمدرآمد با افزایش دستمزدها، زندگی بهتری را تجربه میکنند. این رونق به فرهنگ و هنر نیز جان میبخشد.
گالریها پر از بازدیدکننده میشوند، سینماها و تئاترها رونق میگیرند و هنرمندان با حمایت مالی و روحیه جمعی، آثاری خلاقانه خلق میکنند. فرهنگ در چنین شرایطی به ابزاری برای تقویت هویت جمعی تبدیل میشود. همانگونه که در تاریخ ایران، شعر و هنر برابر سختیها ایستادگی کرد. از منظر اخلاقی، رونق اقتصادی حس همکاری و اعتماد را تقویت میکند. مردم سخاوتمندتر میشوند و کمتر به رقابتهای ناسالم روی میآورند. اما این خوشحالی همگانی یکسان نیست؛ برخی بسیار میبرند و برخی اندک با این حال همه احساس رضایت دارند.
اقتصاد تورمی
شکاف بین برندگان و بازندگان
تورم، مانند توفانی خاموش، جامعه را به دو دسته تقسیم میکند: آنها که سود میبرند و آنها که زیر بار فشار خرد میشوند. وقتی قیمتها سر به فلک میکشند، فقرا و طبقه متوسط پایین بیشترین آسیب را میبینند. تورم مالیاتی است بر فقرا. هزینههای غذا و مسکن که بخش اعظم درآمد خانوارهای کمدرآمد را میبلعد با سرعت بیشتری رشد میکند.
در مقابل کسانی که به داراییهای ثابت یا منابع مالی دسترسی دارند از افزایش قیمتها سود میبرند اما این سود نیز یکسان نیست؛ برخی به ثروتهای کلان میرسند و برخی تنها اندکی جلو میافتند. این شکاف اقتصادی، فرهنگ و هنر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. اقشار ضعیف از دسترسی به فعالیتهای فرهنگی محروم میشوند، کتاب و تئاتر به کالایی لوکس تبدیل میشود و هنرمندان برای بقا به خلق آثار تجاری روی میآورند.
در عین حال، تورم به ظهور هنر اعتراضی دامن میزند؛ نقاشیها و فیلمهایی که نابرابری و درد جامعه را فریاد میزنند رشد میکنند و هنر تصویر سیاهی از جامعه به نمایش درمیآورد. از نظر اخلاقی، تورم، اعتماد اجتماعی را فرسایش میدهد. رقابت برای منابع کمیاب، حسادت و بدبینی را تقویت میکند. در صف نانوایی، در بازار یا حتی در روابط خانوادگی، تنشها افزایش مییابد و رفتارهای خودخواهانه پررنگتر میشود.
رکود تورمی
خشم عمومی و افول فرهنگی
رکود تورمی، کابوسی است که جامعه را در تاریکی فرو میبرد. در این وضعیت، جز عدهای معدود که به رانت و قدرت متصلاند، ۹۹ درصد جامعه زیر فشار اقتصادی کمر خم میکنند. وقتی قیمت غذا و مسکن سر به فلک میکشد و همزمان شغل و درآمد از دست میرود، زندگی برای اکثریت به مبارزهای برای بقا تبدیل میشود. نیمی از خانوارها تمام درآمد خود را صرف غذا و سرپناه میکنند و گروهی دیگر که زمانی زندگی متوسطی داشتند، به این چرخه فلاکت میپیوندند.
هزینههای درمان، آموزش و حتی تفریح به حاشیه رانده میشود، زندگی فقط به رفع گرسنگی و حفظ سقفی بالای سر خلاصه میشود. محرومیت از نیازهای اساسی، روح جامعه را زخمی و بیمار میکند. وقتی مردم برای تأمین غذا و مسکن تقلا میکنند، فرصت و انگیزهای برای هنر، فرهنگ، خلاقیت، نوآوری یا حتی تفکر انتقادی باقی نمیماند. اضطراب و ناامنی به بخشی از روان جمعی تبدیل میشود.
در چنین جامعهای، جرم و بزهکاری افزایش مییابد؛ چکهای برگشتی، درگیریهای خیابانی و ضربوجرح به صحنههای روزمره بدل میشوند. هر فرد، دیگری را رقیب میبیند و حس حذف دیگری در رانندگی، در صفهای طولانی، یا دادوستدهای روزمره نمایان میشود. فساد و ناهنجاری گسترش مییابد و اعتماد اجتماعی به پایینترین سطح خود سقوط میکند. فرهنگ و هنر نیز در این شرایط قربانی میشوند. هنرمندان، که زمانی روح جامعه را تغذیه میکردند، زیر فشار معیشت از خلاقیت بازمیمانند.
گالریها خالی میشوند، کتابها خاک میخورند و آثار هنری به بازتاب تلخی و ناامیدی محدود میشود. حتی آن تابآوری فرهنگی که ایران را در برابر مغولها سربلند کرد، زیر سایه رکود تورمی کمرنگ میشود. اخلاق اجتماعی نیز فرو میپاشد، منفعتطلبی کوتاهمدت جای برنامهریزی بلندمدت را میگیرد و جامعهای که برای بقا میجنگد، حاضر است از حقوق اجتماعی و آزادیهای خود چشمپوشی کند تا وعدهای برای نان و امنیت دریافت کند. اما وقتی حتی این وعدهها تحقق نیابد، چرخه نارضایتی با شتاب میچرخد و جامعه را به لبه پرتگاه میرساند. تاریخ نشان داده که چنین شرایطی پایدار نیست. از ونزوئلا تا یمن، جوامعی که در این چرخه گرفتار شدند، با فروپاشی اقتصادی و اجتماعی روبهرو شدند.
اقتصاد و آینده فرهنگ و جامعه
اقتصاد، فراتر از ارقام، روح یک ملت را شکل میدهد. در رونق، جامعه شاد و خلاق است، هرچند نابرابریهایی وجود دارد. در تورم، شکافهای اجتماعی عمیقتر میشود و فرهنگ و اخلاق زخم میخورند. در رکود تورمی، خشم و ناامیدی همهگیر میشود و حتی تابآوری فرهنگی در خطر قرار میگیرد. جامعهای که نان و سرپناه داشته باشد، میتواند شعر بگوید، نقاشی کند و اخلاق را پاس بدارد.
آدام فرگوسن در کتاب تورم و فروپاشی مینویسد: در شرایط تورمی و در جنگ شاید یک جفت چکمه حیاتیترین چیز دنیا باشد؛ شاید یافتن جایی برای نشستن در هواپیما، در قایق یا در کامیونِ حمل بار به باارزشترین امتیاز جهان تبدیل شود، چیزی خواستنیتر از آنچه اندر وهم ناید. در روزگارانی که جامعه با ابَرتورّم دستوپنجه نرم میکند، یک کیلو سیبزمینی برای عدهای بیش از تمام نقرهجات و میراث خانوادگی میارزد؛ یک تکه گوشت از یک پیانوی بزرگ قیمتیتر است. در چنین وضعیتی تنفروشی زنان از نعش کودکان، دزدی از گرسنگی، گرما از شرافت، لباس از دموکراسی و غذا از آزادی گرانبهاتر و حیاتیتر میشود.