سیاست بیروایت سیاست بیاثر

در جهان روایتها سیاستمدار بیقصه، سیاستمدار بیقدرت است
هفت صبح| در گذشته، نبردهای سیاسی با توپ و تانک و بیانیههای ایدئولوژیک تعریف میشد. اما در جهان امروز، میدان جنگ تغییر کرده. مرزها هنوز وجود دارند، قدرت همچنان در گردش است، اما سلاحها عوض شدهاند. سیاست، دیگر تنها بازی قدرت نیست؛ بازی روایتهاست. آنکه روایت بهتری بسازد، تصویر دقیقتری ارائه کند و داستانی باورپذیرتر برای مخاطب بسازد، شانس بیشتری برای پیروزی دارد.
روایت، فقط یک ابزار رسانهای نیست؛ روایت، جانِ سیاست است. تصمیمگیریها، سیاستگذاریها، حتی بحرانها، تا زمانی که در قالب یک روایت معنادار برای مردم عرضه نشوند، درک نمیشوند. اینکه چه کسی روایت را تعریف میکند و چگونه آن را میسازد، عملاً تعیین میکند که مردم درکشان از واقعیت چیست، چه چیزی را بحران میدانند و چه چیزی را پیشرفت.
در جهانی که خبر در کسری از ثانیه منتشر میشود، رقابت بر سر «اول بودن» دیگر کافی نیست. رقابت واقعی بر سر «باورپذیر بودن» است. صدها خبر، تصویر و تحلیل هر روز منتشر میشود، اما تنها آن روایتی میماند که در ذهن مخاطب جا میافتد. در این فضای شلوغ، واقعیت گاهی در حاشیه قرار میگیرد و جای خود را به تصویرهایی میدهد که دقیق نیستند، اما جذاباند؛ سادهسازی شدهاند، اما تأثیرگذارند.
در چنین شرایطی، سیاستمداران و نهادهای رسمی ناچارند با دقت و هوشمندی وارد میدان روایت شوند. دیگر نمیتوان تنها با اطلاعیه و مصاحبه پاسخ داد. مخاطب امروزی بهدنبال داستانی کامل است؛ چراییِ هر تصمیم، زمینههای هر سیاست، پشتصحنه هر بحران. اگر این فضا به دیگران واگذار شود، روایتهای رقیب _ گاه مخرب، گاه اغراقشده _ جایگزین روایت رسمی میشوند. اما مشکل آنجاست که روایت رسمی، در بسیاری موارد دیر و گنگ وارد میدان میشود.
دیر از آن جهت که وقتی روایت جایگزین شکل گرفت، اصلاحش سخت است و گنگ از آن جهت که زبان رسمی، بهجای شفافیت، گاه بیش از حد محافظهکارانه یا مبهم است. در نتیجه، میدان بهدست روایتهایی میافتد که یا هیجانیاند یا سوگیرانه و یا با هدف تخریب ساخته شدهاند. در ایران، این پدیده بهخوبی قابل مشاهده است.
از ماجراهای اجتماعی تا رویدادهای سیاسی، همواره چند روایت همزمان در گردشاند. روایت رسمی، روایت غیررسمی، روایت رسانههای خارج از کشور و روایت مردم در شبکههای اجتماعی. هر کدام از این روایتها مخاطب خاص خود را دارد، اما آنچه تعیینکننده است، اعتماد مخاطب است. اگر اعتماد از بین برود، حتی دقیقترین روایت هم بیاثر میماند.
اینجاست که «سرعت»، «صداقت» و «شفافیت» به ابزارهای کلیدی سیاست تبدیل میشوند. مخاطب امروز نه فقط به آنچه گفته میشود، او به آنچه ناگفته میماند، توجه دارد. او خبر را با منابع مختلف مقایسه میکند، حافظه جمعی دارد و در برابر اطلاعات ناقص یا دیرهنگام، بیاعتماد میشود. در چنین شرایطی، ضعف در روایتسازی، ضعف در سیاستورزی است.
اما روایت، فقط ابزار دفاع نیست؛ فرصت نیز هست. هر بحران، هر چالش، حتی هر انتقاد عمومی، فرصتی است برای ارائه روایتی شفاف و دقیق. روایتی که صرفا به حل بحران کمک میکند، پایههای اعتماد را بازسازی میکند. سیاستمداری که بلد باشد روایت بسازد، سیاستمداریست که مخاطب را جدی گرفته و این احترام، دیر یا زود، به اعتماد بدل میشود.
باید پذیرفت که در جهان امروز، واقعیت آنچنانکه هست، تنها یک طرف ماجراست. آنچه مردم باور میکنند، اغلب ترکیبی است از آن واقعیت و روایتی که با آن آشنا میشوند. در چنین جهانی، سیاستمداری که روایت خود را به دیگران واگذار کند، عملاً بخشی از قدرت را واگذار کرده است.