قصه های گمشده - ۵۹ | مردان و زنان شکست خورده در کریدورهای سلطنتی
خلاصه وضعیت دربار پهلوی؛ بحرانهای عمیق خانوادگی و باتلاق عشقهای شکست خورده
هفت صبح| وضعیت دربار پهلوی در دوران پس از کودتا و در طول دهه سی، لایق یک سریال طولانی عامه پسند تلویزیونی در چند فصل است. انباشته از پسران و دختران رضا خان و دوستان نزدیکشان که عموما در بحرانهای عمیق خانوادگی و باتلاق عشقهای شکست خورده فرو رفته بودند و یا از همسرانشان جدا شده بودند و در حال گذراندن مراحل ریباند عاطفی بودند. محمدرضا و ثریا از سال 1335 وارد دوره بحران زناشویی شده بودند و به تدریج در حال سپری کردن مراحل طلاق بودند و در سال 36 از هم جدا شدند و محمدرضا سه سال به عنوان یک پادشاه مجرد به زندگی خود ادامه داد.
از 38 سالگی تا 40 سالگی. اشرف دوران طلاق عاطفیاش با احمد شفیق مصری را میگذراند و در عین حال سالها بود که وصلت عاطفی(!) با مهدی بوشهری، تاجرزاده زبل مقیم فرانسه را شروع کرده بود. فاطمه پهلوی بعد از گذراندن 4 سال پرتنش با علی هیلر آمریکایی بالاخره در سال 1336 از او جدا شده بود و به عنوان یک زن سی ساله که دوره نوجوانیاش را در آمریکا و بدون نظارت پدر و مادر گذرانده بود، پذیرای ماجراهای فراوانی بود، غلامرضا پهلوی که با هما علم ازدواج کرده بود و دوتا هم بچه داشت، در دهه سی از او جدا شده بود و سرگردان پیدا کردن یک رابطه عاطفی جدید بود.
محمودرضا برادر تنی فاطمه که در سال 1333 از آمریکا آمد و با مهردخت اعظم زنگنه ازدواج کرد و در سال 1337 از او جدا شد هم به خیل مردان و زنان مطلقه دربار پیوست. به این جمع حمیدرضا، ته تغاری رضاشاه را هم اضافه کنید که با این که بسیار جوان بود (متولد 1311)اما یک ازدواج ناکام با مینو دولتشاهی را از سر گذرانده بود و در سال 1333 از او طلاق گرفته بود و در دهه سی درگیر یک رابطه جنجالی با زنی به نام هما خامنه شده بود که مایه سرشکستگی دربار به حساب میآمد.
جنجال علیرضا پهلوی را هم باید اضافه کرد. تنها برادر تنی محمدرضا که همسر فرانسوی اختیار کرده بود و قوانین دربار را به بازی گرفته بود که خب در سال 1333 بر اثر یک سانحه هوایی در حوالی گرگان کشته میشود. از استثناها شمس بود که با شوهر کاملا مطیع خود یعنی مهرداد پهلبد (مین باشیان)روزگار میگذراند و عبدالرضا پهلوی که به خاطر کینهای که میان همسرش پری سیما زند (مطمئنا زیباترین زن دربار و البته پرحاشیهترین آنها) و اشرف و شمس به وجود آمده بود کلا دور دربار را خط کشیده بود و رفته بود به اراضی خود در شمال و شکار میکرد و آنجا به انقراض نمونههای حیوانی نادر کشور مساعدت میکرد!
به این جمع سرگشتگان پهلوی، رفقای نزدیک محمدرضا را هم باید اضافه کرد. مثلا اردشیر زاهدی که جوانی 30 ساله و قبراق بود و از آمریکا به ایران بازگشته بود و همین طور محمد خاتم خلبان اختصاصی محمدرضا و بازیکن سابق تیم فوتبال تاج و برادرزاده امام جمعه تهران که به تازگی همسرش پریدخت خدیوی را در یک سانحه هوایی از دست داده بود و حالا یک مرد رشید در آستانه چهل سالگی بود که در کریدورهای کاخهای سعدآباد به دنبال عشق ورزی پرسه میزد!
مشخص بود که این شرایط نمیتوانست ادامه داشته باشد. این همه شکست عشقی و خانوادگی و طلاق وجهه دربار را در نزد عموم مردم خراب کرده بود و اعتماد به نفس محمدرضا را از بین برده بودند. و کمکم این حجم بزرگ تستسترون و استروژن باید کنترل میشد و خب فصل ازدواجهای درباری از راه رسیدند. محمدرضا، دختر 17 سالهاش شهناز را به عقد اردشیر زاهدی درآورد و فاطمه پهلوی بازیگوش را با سرهنگ محمد خاتم جفت کرد.
طلاق اشرف از شفیق رسمی شد و او به شکل قانونی با مهدی بوشهری وصلت کرد، غلامرضا به سمت منیژه جهانبانی هل داده شد و در سال 1340 با او ازدواج کرد وبه زندگیاش سروسامان داد، زندگی حمیدرضا و هما خامنه به شکل قانونی و رسمی ثبت شد هرچند دربار هیچ وقت از این وصلت دل خوشی نداشت، محمودرضا هم هرچند از زندگی مجردی خود دل نمیکند اما دست آخر مجبور شد در سال 1343 با مریم اقبال دختر منوچهر اقبال ازدواج کند.
در این هیاهوی وصلتها خود محمدرضا هم در فرایندی که ابتدا تصور میشد ادامه خوشگذرانیهای مشترک او بااردشیر زاهدی باشد، با فرح دیبا آشنا شد و در سال1338 با او ازدواج کرد و یکسال بعد پسر دار شد و بر این حس ناتمامی و عدم کامیابیاش غلبه کرد. او بعد از 20 سال از شروع سلطنتش و گذراندن سالهای تزلزل و ترس و فرار تازه از دهه چهل تلاش کرد در قالب یک شاه فرو برود.
وقتی که از چهل سالگی عبور کرده بود و یک همسر جوان داشت و یک جانشین فرضی برای خود. انگار تازه احساس میکرد که مشروعیت پیدا کرده است. بیجهت نیست که در میانه دهه چهل به دنبال برگزاری مراسم تاجگذاری رفت. گویی خودش از شیوه جانشین شدن پدرش، آن هم بنا به دستور دولتهای انگلیس و آمریکا در پاییز 1320 احساس عدم رضایت میکرد.