کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۲۲۹۸
تاریخ خبر:

یادداشت ابراهیم افشار | فدایت شوم بجنگ آرکاداش

یادداشت ابراهیم افشار | فدایت شوم بجنگ آرکاداش

وقتی دمیرال بازیکن ترکیه در مسابقه با اتریش علامت «بوزقورد» (گرگ خاکستری) را نشان داد

هفت صبح| یک: اعتراف می‌‌کنم طرفدار بی‌‌چون و چرای تیم ترکیه در یورو 2024 هستم. اساسا بیشتر از آنکه فوتبال ماشینی را دوست داشته باشم جنون شیرین موجود در آن را دوست دارم که دیگر از فوتبال جوامع عقلگرایان اروپایی رخت بربسته است. فوتبال بیشتر از آنکه یک داستان رئالیستی باشد یک شعر سورئال است؛ از آمریکای جنوبی یاد بگیرید.

 

دو: از روزی که دمیرال بازیکن ترکیه در مسابقه با اتریش علامت «بوزقورد» (گرگ خاکستری) را نشان داده یاد حرف‌‌های آتاتورک –بنیانگذار ترکیه مدرن- افتاده‌‌ام که در دیدار با آقای فروغی صدراعظم ایران در استامبول گفته بود «شما ایرانی‌ها قدر ملیت خود را نمی‌شناسید و معنی آن را نمی‌فهمید. نمی‌دانید ریشه داشتن و حق آب و گل داشتن در قسمتی از زمین، چه نعمت عظیمی است و ملیّت وقتی نسبت پیدا می‌کند که آن ملت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست باشد. شما عظمت شاهنامه را درنمی‌یابید که این کتاب، سند مالکیت و ملیت و ورقه هویت شماست. من نیز ناگریزم برای ملت خود چنین سوابقی دست و پا کنم.»

 

سه: تمام عشقم به فوتبال ترکیه در یوروها و جام جهانی‌‌ها به خاطر تماشای فوتبال جنگجویانه و شرورانه آنها بود که جان در چمن می‌‌گذاشتند و بیرون می‌‌آمدند. درست در مقابل فوتبال راسیونالیستی اروپاییان و چیزی شبیه به فوتبال‌‌های قدیمی ایرانی که مربی ما پیش از شروع بازی، در رختکنی با نقل یک پرده از جنگ رستم و اسفندیار، تیمش را با حداکثر حس فداکاری و با هدف جانسپاری برای یک مرگ عاشقانه در میدان، به بازی می‌‌فرستاد و می‌‌دانست که آنها برای جان دادن آماده‌‌اند.

 

هنوز خردگرایی‌‌های محافظه‌‌کارانه تاکتیکی، فوتبال اروپاییان را تسخیر نکرده بود. متاسفانه همان فوتبال سلحشورانه، به مرور از مد افتاد و در ادبیات ژورنال‌‌ها به عنوان یک فوتبال چرک و خشونت‌‌گرا تعریف شد اما من هنوز معتقدم که فوتبال با علم سیاست هیچ خویشاوندی ندارد. فوتبال همان بود که هر 11 بازیکن خودی با خرج کردن آخرین قطره خون و آخرین ذره انرژی از میدان بیرون می‌‌آمدند. و این تنها مشخصه مشترک فوتبال آناتولی و ایرانی بود. من هرگز تیم‌‌های پرهیزکار را دوست نداشتم. نگاه کن! همان فوتبال جانانه حماسی هنوز در آمریکای لاتین نفس می‌‌کشد و ما هر قدر که در یورو 2024 سردی و عقل‌‌گرایی می‌‌بینیم گرمی و جنون شیرین در کوپا آمریکا 2024 لب‌‌پَر می‌‌زند. 

 

چهار: ما روزگاری از فوتبال ترکیه حسابی منتفع می‌‌شدیم و اتفاقا تاپ‌‌ترین ستاره‌‌های تاریخ فوتبال ما در دیدارهای خونین با افندی‌‌های ترکیه متولد شدند. انگاری تیم ترکیه برای آنها آمد داشت که در اولین بازی‌های خود چنین درخشان ظاهر می‌‌شدند. ناصر حجازی، پرویزقلیچ، رضا عادلخانی و ابراهیم آشتیانی از این مدل‌‌ها بودند. حجازی که رایکوف او را اولین بار در مقابل تیم ملی ترکیه در دروازه تیم ملی ایران امتحان کرد اگرچه با چهار گلی که خورد از چشم‌‌ها افتاد اما رایکوف در ناصیه او چیزی دیده بود که می‌‌گفت «نترسید او چنین گلباران‌‌هایی به یکی از بهترین قفس‌بان‌های تاریخ فوتبال ایران بدل خواهد شد.»

 

در بازی ایران- ترکیه در جام سنتو ۱۹۶۹ که قرار بود حجازی در نیمه اول و مهدی عسگرخانی در نیمه دوم در دروازه بایستند ناصر در ۲۸ دقیقه اول چهار گل نوش‌جان کرد. گلر دیگر ایران بین دو نیمه در رختکن در گوش رقیبش گفته بود: «ناصر، نیمه دوم هم بیا خودت بازی کن، من بازی نمی‌کنم. بذار حداقلش بین من و تو فقط یکی‌‌مون خراب بشه!» اما حجازی در نیمه دوم محشر به پا کرد و با همین 45 دقیقه ایستادگی ۱۱ سال دروازه تیم‌ملی ایران را برای خود کنترات برداشت. ادامه در صفحه 03

 

 یا دیگر بازیکن تاجی‌‌مان رضا عادلخانی که در سفری با تیم تاج به ترکیه میخ خود را در فوتبال ایران کوبید. او در مقابل تیم مال‌تپه ترکیه در حالی که فقط 16 سال داشت تنها گل آبی‌ها را زد و تیم با نتیجه 1-1 به طهران بازگشت. همچنین ابرام‌‌آقا آشتیانی در سال 48 با پیراهن سفید تیم پیکان در تورنمنت بین‌‌المللی جام دوستی به میدان رفت و امجدیه‌نشین‌‌ها برای اولین بار با یک بک راست کلاسیک آشنا شدند که کورس‌های سی‌متری می‌گذاشت و با نفوذها و سانترهای خط‌کشی شده‌اش حریف را ذله کرده بود. آن سال پیکان تیم‌‌های منتخب پاکستان و دمیر ترکیه و کرائیوای رومانی را برد و در فینال به مصاف زسکا مسکو رفت و 2-1 غلبه کرد.

 

درخشش آشتیانی در جام دوستی با پیراهن پیکان، سبب دعوتش به تیم ملی ایران شد. او در اولین بازی ملی‌اش در استادیوم مدحت پاشای ترکیه در جام عمران منطقه‌‌ای به مصاف ترکیه قلدر رفت اما باج به پاشا نداد. سال بعدش نیز تیم ملی ما در چهارمین دوره جام عمران به میزبانی تهران از روی نعش تیم مغرور ترکیه گذشت و در همان بازی‌‌ها بود که کارشناسان، هلاک سانترهای تند و تیز آشتیانی شدند. هلاک ضربه‌های انفجاری‌اش. هلاک سرعت و هوشش. و ابرام دیگر تا سال‌‌های سال جناح راست تیم ملی را قبضه کرد.

 

غیر از عادلخانی و حجازی و آشتیانی البته قلیچ نیز اولین بار که چشم‌‌ها را خیره کرد در جام عمران منطقه‌‌ای جلوی تیم ملی ترکیه بود. وقتی آقافکری او را در پست غیرتخصصی‌‌اش (دفاع راست) مامور مهار «اور» گوش چپ معروف ترک‌‌ها کرد قلیچ چنان یکه‌‌تازی کرد که بعد از اتمام بازی، کاپیتان تیم ملی ترکیه (اوگون) رفت سراغش و دعوتش کرد که بیاید با او بروند استامبول و کارش را برای بازی در تیم فنرباغچه فراهم کند.

 

بدبختانه در سه دقیقه پایانی بازی، چراغ‌‌های امجدیه خاموش شد و هیچکس عّزوجّز آنها را در قاپیدن قلیچ ندید. اما جوابی که پرویز کوچولو به ترک‌‌ها داد نشانه‌‌ای از قلب بزرگش بود:«من هنوز یک کودکم. یک بچه که اجازه ندارد حتی شب‌‌ها را بیرون از خانه‌اش بماند. چه شکلی می‌توانم پیشنهادتان را قبول کنم؟ هنوز برای من زود است. من هنوز یک بچه‌ام.»(اسفند 44). البته این فقط فنرباغچه‌‌ای‌‌ها نبودند که شیفته این بچه صغیر میدان خراسانی شدند بلکه بعد از حضور تیم ایران در قهرمانی ارتش‌‌های جهان که ایران در یونان به مقام سومی جهان رسید(1348) زمانی که پرویز در معیت تیم ملی به آنکارا رفته بود آنجا هم گالاتاسرایی‌‌ها که صید را در دامان صیاد می‌‌دیدند باز چانه‌‌ها زدند که نگه‌‌اش دارند اما توپچی گِرد و قلمبه، انگار نافش را در تهران بریده بودند.

 

همچنان که در جام عمران منطقه‌ای در پاکستان(1346) نیز مدیران شکراسپورت کچلش کردند که پای قرارداد را امضا کند اما باز جواب پرویزخان نوچ بود. روزی که باشگاه شکر‌اسپورت ترکیه (وابسته به کارخانه قند‌و‌شکر آنکارا) برای جلال و قلیچ دعوتنامه فرستاد ما گمان می‌کردیم نان جفت‌شان توی روغن است اما خسروانی اجازه خروج نداد. شکر‌اسپورتی‌ها که مختصات بازی درخشان این دو ستاره پایتخت را در جام سنتو آنکارا دیده بودند یک دل نه صددل، شیفته آن دو شدند.

 

ابتدا کاپیتان شکراسپورت پیغام‌‌پسغام «فدایت شوم آرکاداش» برایشان فرستاد و در حالی که قرارداد مکتوب‌شان در هفت بند تنظیم و به کنسولگری ترکیه در تهران رسیده بود ناگهان همه چیز پودر شد و رفت هوا. مبلغ پیشنهادی تیم ترک به آقاجلال و پرویز برای یکسال و نیم بازی در این شکر، صد هزار لیره ترک و حقوق ماهانه 1750 لیره بود. چیزی معادل صد و شصت هزار تومان خودمان. اما خبری که «به فرموده» در روزنامه‌های تهران چاپ شد آنها را از رویاهاشان دور کرد:

 

«بازیکنان تیم ملی به علت عشق و علاقه به ملت و شاه، از پذیرفتن پیشنهاد تیم شکراسپورت خودداری کرده و بازی در ایران و تیم ملی را به حضور در تیم ترکیه‌ای ترجیح داده‌اند.» در حالی که مقامات فوتبال تاج اعلام کرده بودند «ما برابر با همان مبلغ پیش‌پرداخت تیم ترکیه‌ای به شما پرداخت می‌کنیم و دیگر نیازی نیست بخاطر پول، کشور را ترک کنید. در ایران بمانید و در خدمت تیم ملی و باشگاه خود باشید» اما قلیچ و جلال آن مبلغ را هرگز در خواب هم ندیدند.

 

پنج: ما روزگاری فنرباغچه و گالاتاسرای را در تهران  سه تا سه تا می‌‌زدیم و آخ نمی‌‌گفتیم. سال 1356 گالایی‌‌ها با دریافت سه گل شرمگینانه در تهران به استامبول بازگشتند. ایران درگیرودار تلاش‌های تدارکاتی برای حضور در مسابقات مقدماتی جام‌‌جهانی آرژانتین 1978 به مصاف گالا رفت و بازی دو تیم با گل‌های ابی قاسمپور، رضاعادلخانی و غلام مظلومی -در برابر تک گل تاج‌‌الدین از ترکیه - به پایان رسید.

 

ترک‌‌ها گل دقیقه 17 ابی قاسمپور -بهترین چهره ایران در این بازی- را  هشت دقیقه بعد جواب دادند اما ایران در نیمه دوم حریف را خرد و خاکشیر کرد. رضا عادلخانی بعد از بازگشت از سال‌ها حضورش در فوتبال آلمان، در هرسه گل ما تاثیر داشت اما قسمت نشد که در جام‌‌جهانی 1978 بازی کند. او چند‌روز مانده به اعزام تیم، در حین بازی با دخترکش که تازه به دنیا آمده بود از پله‌‌های منزلش سقوط کرد و پایش مصدوم شد و از سفر به کوردوبا بازماند! 

 

شش: ما سه سال قبل از همین پیروزی 3 گله مقابل گالاتاسرای، فنرباغچه را نیز در تهران از پا درآورده بودیم. فرانک اوفارل مربی هفتصدهزارتومنی فدراسیون فوتبال ایران تیمش را در مرداد 53 در حالی به پیروزی سه‌‌گله مقابل فنرباغچه (قهرمان وقت ترکیه) رساند که «دی‌‌دی» مربی برزیلی آنها در توجیه شکست، همه چیز را به گردن اختلاف آب و هوایی دو کشور انداخت. این تنها موقعیت تاریخ بود که می‌توانستیم انتقام آن باخت شش - یک به ترکیه در سال 1339 را بگیریم.

 

همان دیداری که ایرانی‌‌های مقیم استامبول را دل‌‌شکسته و آزرده‌‌خاطر کرد و حسین صدقیانی بعد از آن شکست مفتضحانه اردو را ترک و بچه‌‌ها تصمیم گرفتند در بازی بعد به طریق خودمختاری، ترکیب فیکس بازی بعد در آنکارا را به صورت مشورتی بچینند و از قضا یک مساوی آبرومندانه 2-2 از حریف گرفتند. 14 سال بعد اما تیم سرحال و آماده ایران که خود را برای بازی‌‌های آسیایی تهران 1974 آماده می‌‌کرد و قرار بود 16 روز دیگر، طلای بازی‌‌ها را مثل آب خوردن به گردن آویزد با سه گل قلیچ، غلامحسین مظلومی و علی جباری به پیروزی رسید و البته چندین گل مفت و مسلم را به شمشادها زد.

 

فنرباغچه که آن سال قهرمان بلامنازع باشگاه‌‌های ترکیه شده بود با مربی برزیلی‌اش «دی دی» به مصاف تیم ملی ایران رفت که مرکب از هشت تاجی، پنج پرسپولیسی و دو پاسی بود و بچه‌‌ها آن روز آنقدر موقعیت خراب کردند که دنیای ورزش تیتر زد«افسوس بر این همه فرصت از دست رفته.» خبرنگارها نوشتند که «ما می‌توانستیم شگفتی‌سازترین نتیجه تاریخ فوتبال مان را به دست بیاوریم البته اگر در میدان رحم به حریف یا بی‌‌دقتی نمی‌کردیم.» 

 

هفت: اگر ترکیه قهرمان یورو 2024 شد برای تک‌‌تک‌‌تان یک گونی لیموی جهرم می‌‌خرم. کاش پول داشتم چایی ترکی هم می‌‌خریدم.

 

کدخبر: ۵۶۲۲۹۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر