کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۸۳۷۸
تاریخ خبر:

قدیمی‌‌ترین طومار درد دل از‌ گلرِ‌ «شرف»

قدیمی‌‌ترین طومار درد دل از‌ گلرِ‌ «شرف»

قدیمی‌ترین روایت ثبت شده یک گلر ایرانی و روزی که انگلستان را شکست دادیم

هفت صبح| ۱- همزمان با پیدایش فوتبال در ایران، گلرها موجودات ترحم‌‌برانگیزی بودند. آنها موجوداتی تقریبا آنُرمال شمرده می‌‌شدند که چون استحقاق بازی با پا را ندارند به درون دروازه‌‌ها تبعید شده‌‌اند. موجوداتی که معمولا تمام شکست‌‌ها به نام آنها نوشته می‌‌شد. قدیمی‌‌ترین سندی که از گلری در فوتبال ایران دارم متن نامه «بدیع حمیدی» دروازه‌بان تیم شرف تهران به روزنامه اطلاعات پانزدهم اردیبهشت 1314 است که احساسات خود را از وضعیت فوتبال روزگار خود، خطرات بازی‌ها و نیز حال و روز تماشاچی‌ها در مواجهه با آنها به نگارش درآورده است:

 

«مدتی است که توپ از دروازه دور نمی‌‌شود. گاهی این گوش، گاهی آن گوش، اغلب مقابل دروازه زیر پای این و آن می‌‌غلتد. عجله مخالفین، دستپاچگی یاران ما باعث می‌‌شود توپ دور شود. کسی شوت می‌‌کند توپ از زیر پای یاران ما می‌‌گذرد کوشش و دفاع‌‌شان بی‌‌اثر است. توپ خیلی نزدیک شد اگر قدری نزدیکتر شود ناچارم خود را روی پاها پرت کنم و آن را بگیرم. اگر چه ممکن است کور شوم. گرفتن شوت به این نزدیکی مشکل است. بدتر از همه، بازیکنان به قدری هجوم آورده‌‌اند که به سختی می‌توان توپ را بین پاها تمیز داد.

چندی است کمر را خم، سر را به جلو کشیده‌‌ام تا توپ را گم نکنم. کمرم خسته. اگر شوت تند و بلند باشد ممکن است نتوانم فورا راست شوم و جستن کرده و توپ را رد کنم. آخر بازی است. اگر این توپ را نگیرم تمام کوشش‌‌ها و زحمات یاران خود را به هدر داده‌‌ام زیرا نتیجه بازی1-1 خواهد شد. دلم به راه بد می‌‌رود، گمانم این توپ را نتوانم گرفت. ترس بر من مستولی شده، پاهایم می‌لرزد. این چه خیال‌‌هایی است که از سرم می‌‌گذرد؟ هراس، کارم را بدتر می‌سازد. دلم چرا بدخیال است؟ لعنت بر شیطان.

توپ زیر پای «بک» رسید، الان می‌کوبد.او هم تنه خورد و افتاد. چه سخت گرفتار شدم. چرا توپ را نزدیک دروازه معطل کرده‌اند. کسی هم شوت نمی‌کند بلکه توپ را بگیرم و خلاص شوم. داور سوت کشید. آه پنالتی شد. دیگر حساب پاک است. قلبم می‌‌تپد،بدنم می‌‌لرزد، من اینهمه ضعف‌‌نفس نداشته‌‌ام چرا امروز اینقدر می‌‌ترسم؟ وحشت و اضطراب بیچاره‌‌ام کرده است. تماشاگران به درون میدان ریخته‌‌اند. هلال‌‌وار دور دروازه را گرفته‌‌اند.

صدایی به گوشم می‌‌رسد که آهسته می‌‌گوید: «گلر رنگش را باخته، بیچاره ترسیده است، یقینا این گل خواهد شد.» نمی‌‌دانم این صدا از دلم بیرون آمد یا از دهان تماشاگر که با صدای قلبم همآهنگ بود. آری قلب ناآرام من نیز مرا مغلوب می‌‌داند. داور از دروازه شروع کرد و دوازده قدم برداشت و توپ را همانجا بر زمین گذاشت. یکی از یاران مخالف مهیای زدن توپ است. او همیشه توپ را به قلب گلر می‌‌نوازد. با ضرب پایی که دارد اگر به قلبم بزند ممکن است قلبم ایست کرده و از پشت با توپ در درون دروازه پرت شوم. اگر توپ را رها کنم بهتر است که از ضربتش قلبم چنان بایستد که دیگر روی یاران را نبینم زیرا از رویشان خجالت می‌‌کشم اما مرگ اگر با فتح و ظفر همراه باشد شیرین است. باید توپ را گرفت و رد کرد. آن وقت... یاران ما و طرف مخالف، پشت سر شوت‌‌کننده صف بسته، مهیای دفاع و حمله هستند.

من خم شده‌‌ام. گاه به توپ می‌‌نگرم گاه به پای توپ‌‌زن. گاه در چشمش خیره می‌‌شوم شاید از حالت چشم و حرکاتش دریابم که توپ را به کجا خواهد انداخت. او بسیار کاردان است... ابدا مرا نگاه نمی‌‌کند. مبادا چشمم به چشمش بیفتد و از تصمیمش آگاه شوم. تماشاگران منتظر نتیجه‌‌اند. حرکات مرا با دقت توجه دارند. تپش قلبم هر آن زیادتر می‌گردد. هر وقت خیال یاس‌‌آوری از سرم می‌‌گذرد زانوهایم سست می‌شود و تنم می‌لرزد. بدنم سرد می‌‌گردد. 

مثل آنست که صورتم را در آب‌‌یخ فرو برده باشم. هر دفعه آرزوی گرفتن توپ را می‌‌کنم تپش قلبم زیادتر و بدنم گرمتر می‌‌گردد. جنبش و تکانی در خودم احساس می‌‌کنم که در پوستم نمی‌گنجد. چشمم را به توپ دوخته‌ام توپ می‌خواهد مرا از جای بلند کند و به سوی خود جذب نماید.

نگاه پرمعنای یاران، دلم را از جای می‌کَند. آنها با رنگ پریده و چشمان خود به من می‌‌فهمانند که در مقابل این پیشامد همگی بیچاره شده‌‌اند. چشم امیدشان به سمت من است. نمی‌‌دانم در جواب این نگاه‌‌های معنادار چه کنم، چگونه به صورت‌‌شان نگاه کنم. از بی‌‌تکلیفی، چشمم را به توپ می‌‌دوزم. می‌‌خواهم به یارانم وانمود کنم که مرادشان را فهمیدم اما قلب و احساساتم با من همراهی نمی‌‌کند زیرا خجالت آمیخته با رقت در چهره‌‌ام ظاهر می‌گردد.

صدای لرزان و خفیف رئیس به گوشم می‌‌رسد که می‌‌گوید: «گوش چپ را مواظب باش.» او هم با این جمله کوتاه مرا از شدت علاقه‌‌اش آگاه می‌‌سازد. همه مهیا شدند. داور سوت کشید. صدای توپ بلند شد. بی‌‌اختیار از جا جستم. دهانم پر از خون، چشم‌‌هایم سیاه گردید. بازویم از لگد مجروح شد، اما فریاد برآوا (براوو) قلبم را آرام ساخته و داروی دردهایم گردید.»

 

۲- زمانی که فوتبال به ایران آمد ایرانی‌‌ها پیش از هر چیزی به جستجوی پیدا کردن جایگزین فارسی برای لغات و اصطلاحات لاتین آنها برآمدند. ابتدا «گل‌‌کپیر» را دروازه‌بان نام گذاشتند و کمی بعد واژه «گلر» سر زبان‌‌ها افتاد. آنها «بک»ها را «پشتیبان» نام گذاشتند، هافبک‌‌ها را (میانه‌ور)  و فورواردها را «پیشرو». جالب اینکه رفری را  نیز «حکَم» صدا کردند و لاین‌‌کیپرها یا کمک داورها را هم «پاسبان خطوط.»

 

۳-  یکی از درخشان‌‌ترین روزهای تاریخ فوتبال ایران، ایامی بود که انگلستان را شکست دادیم! داستان از یک تمسخر آغاز شد.  مستر «هاوارد» کنسول انگلیس در تهران که تیم انگلیسی‌‌های مقیم ایران را در بالای «دروازه دولاب» تمرین می‌‌داد وقتی تیم ملی فوتبال ایران در اولین سفر برون‌‌مرزی خود به آذربایجان شوروی، با شکست برگشت بسیار به تمسخر آن پرداخت.

روز 25 آذرماه 1305 اما برای فوتبال ایران روز فرخنده انتقام بود و بازیکنان تیم منتخب تهران که پس از بازگشت از بادکوبه و شکست در آنجا مورد تمسخر طنازان نشریه ناهید قرار گرفته و با طعنه‌‌های مستر«هاوارد» کاپیتان و مربی تیم کلنی انگلیسی‌‌های مقیم تهران نیز مواجه شده بود در چنین روزی پیشنهاد برگزاری یک نبرد انتقامی بین دو تیم کلنی تهران و بریتانیایی‌‌های مقیم تهران را رو کردند.

روز جمعه در زمین کالج آمریکایی (مدرسه البرز) نزدیک به 5000 تماشاچی کیپ تا کیپ نشسته بودند و دیدند که بچه‌‌ها حریف را چگونه درهم کوبیدند. سه گل ناقابل در نیمه اول و دوگل هم در وقت دوم : نتیجه 5-3 به نفع تهران! این پیروزی چنان شور و شوقی در بین بازیکنان و تماشاچیان ایرانی به وجود آورد که تا آن زمان بی‌نظیر بود و چنان شور انگیخت که سرپرست جوگیر تیم ملی ایران خطاب به جایگاه ویژه که رضاشاه در آن نشسته بود فریاد زد «ما امروز بنیانگذار فوتبال جهان را شکست دادیم!»

 

گزارش کامل این مسابقه به قلم علی صادقی منشی «هیات مروجین ورزش» که در روزنامه ایران به چاپ رسید، به قرار زیر است:

 

«ساعت سه و ربع بعدازظهر در زمین لنج مقابل کالج آمریکایی مسابقه فوتبال بین فوتبالیست‌‌هایی که از مسابقه بادکوبه مراجعت کرده‌اند و کلنی انگلیس با حضور عده زیادی تماشاچی و عده(ای) از محترمین ایرانی و اروپایی شروع شد. در ابتدای شروع بازی که فوتبالیست‌‌های ایران رو  به طرف باد بازی می‌کردند پس از حملات سختی که وزش باد هم کمک می‌‌کرد کلنی انگلیس یک گل زد. این گل بر فعالیت فوتبالیست‌های ایران افزود با حملات و دقت کاملتری بازی را تعقیب نموده تا اینکه احمدعلی سردار با مهارت شایانی توپ را به دروازه طرف زد.

قسمت (نیمه) اول بدین ترتیب خاتمه یافت و اعلان تنفس شد. بعد از تنفس، قلعه‌های (زمین) بازیکنان علی‌‌الرسم تغییر یافته و بازی شروع گردید. چیزی نگذشت که گل دوم از طرف آقای حسینعلی سردار انجام گرفت. بعد از این گل برای دفعه سوم مسیو هراند توپ را به دروازه کلنی انگلیس زد. بلافاصله گل چهارم از طرف حسین‌‌آقا صدقیانی(زده) شد.

در بحبوحه خاتمه بازی برای پنجمین دفعه باز هم مسیوهراند توپ را به دروازه طرف نواخت که بدین ترتیب هیات فوتبالیست ایران با پنج مرتبه در مقابل یک‌‌مرتبه موفق شدند.

در صورتی که طرز بازی کلنی انگلیس خیلی ماهرانه و قشنگ و قابل‌‌تقدیر بود و بعد از بازی اول (نیمه اول)عده آن‌‌ها ده‌‌نفره شده  بود. در مدت جریان بازی، خان‌‌خانان سردار مانند سد محکمی جلو دروازه مشغول دفاع و در واقع قسمت بیشتر این موفقیت در نتیجه مهارت‌های ایشان بود و نیز فعالیت‌های مهم آقایان ابوالفتح، شکوهی، مفتاح  و سایر افراد تیم ایران در این مسابقه سزاوار تمجید بود.

بعد از همین مسابقه رضاشاه پهلوی که از نیمه دوم از نزدیک شاهد بازی بازیکنان ایرانی در مقابل انگلیسی‌‌های مقیم ایران بود، دستور داد تا زمینی برای احداث ورزشگاه فوتبال (امجدیه) خریداری شود.»

 

دومین مسابقه فوتبال بین تیم فوتبال منتخب تهران اعزامی به بادکوبه با تیم کلنی انگلیسی‌‌های مقیم ایران روز جمعه 30 دی همان سال در زمین لنج انجام شد و تیم تهران با سه گل حسینعلی (دوگل) و احمدعلی خان‌‌سردار، حریف را شکست داد.

 

گزارش روزنامه ایران از این مسابقه چنین است:

 

«روز جمعه ساعت سه بعدازظهر مسابقه فوتبال بین کلوب تهران و کلنی انگلیسی‌‌ها به عمل آمد. در بیست دقیقه اول بازی حمله از طرف کلوب تهران شد ولی هیچیک از طرفین موفق به گل نشدند. در بیست دقیقه نیمه اول انگلیس‌‌ها مهاجم و کلوب تهران مدافع بودند. در همین دقایق یک گل توسط حسینعلی زده شد. پس از این گل حملات انگلیس‌‌ها شدیدتر شد و این «خان‌‌خانان» دروازه‌بان تیم تهران بود که از گل شدن مانع می‌شد. در لحظات پایانی نیمه اول بار دیگر گلی توسط «حسینعلی » نصیب تیم تهران شد. در نیمه دوم بازی ابتدا حمله با کلوب تهران بود و یک گل با پاس عبدالعلی به احمدعلی رسیده بود و وی توپ را با سر داخل گل نمود. به دنبال این گل کلوب انگلیس بر حملات خود افزود ولی به گلی دست نیافت. در نتیجه، مسابقه سه بر هیچ به نفع تیم تهران خاتمه یافت.»

 

 

سومین و آخرین مسابقه فوتبال بین تیم‌های منتخب تهران و انگلیس در ساعت 14 آخرین جمعه سال 1305 در زمین فوتبال لنج انجام شد و تیم تهران موفق شد 6 بر 1 تیم منتخب انگلیسی‌‌های مقیم تهران را مغلوب کند. 3 گل از 6 گل تیم تهران را حسینعلی خان‌‌سردار، دو گل را احمدعلی خان‌‌سردار و یک گل هم توسط عبدالعلی زده شد.

 

 

 

کدخبر: ۵۵۸۳۷۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر