سفر انار
سوژه هفته، خوش سخنها
هفت صبح| ۱- بهروز رضوی را با داستان «سفر انار» شناختم، مجموعه داستان صوتی همراهی که مجله همشهری داستان منتشر میکرد و در دورانی که هنوز پادکست مد نشده بود همیشه در ضبط ماشین من در حال قصهگویی بود! در بین تمام داستانگوها صدای بهروز رضوی بیشتر از خود قصهاش جذاب بود! هر کلمه که ادا میشد انگار دقیقا از یک طول و عرض مشخص از حنجره خارج شده که بهترین موجهای صوتی را روانه میکند. صدایی گرم و گیرا و پخته که آدم را میخکوب و مبهوت میکرد!من قبل از آن نمیدانستم که رضوی قصه هم مینویسد و بعد از آن هم نتوانستم در مورد قصهاش چیزی بگویم آنقدر که محو صدای گیرایش شدم.
اخیرا وقتی آنونس سریال گناه فرشته پخش میشد و در میان آسانی بازیگران میدیدم که رضوی هم نقشی در آن دارد با آنکه مطمئن بودم دستپخت حامد عنقا سریال باارزشی نخواهد بود اما چند قسمتی را دیدم و هر بار وقتی دوربین روی صورت رضوی میرفت دلم میخواست چنگ بیندازم در قاب تصویر و آن حنجره طلایی را بردارم و برای خود کنم!
البته قصه ضعیف و فیلمنامه بسیار بد و کارگردانی فاجعه باعث شد حتی جادوی صدای رضوی هم نتواند باعث شود بیش از دو سه قسمت آن را ببینم و البته در میان آن دقایق هم مدام این زمزمه در سرم چرخ میزد که حیف این صدا که در این سریال خرج شود.
۲- در روزهای تاریک هواداری فوتبال، میان بمبارانهای فحش و ناسزا از توپخانههای قرمز و آبی به هم، در میان سیلاب فحش و ناسزا و تهمت و افترا یک نفر هست که وسط خاکریز دو تیم ایستاده و هر دو گروه را به آرامش و ادب و منطق دعوت میکند! هرچند که کارش مثل خالی کردن آب دریا با دبه است اما تلاشی را میکند که کمتر کسی انجام میدهد و به چیزی امید دارد که کمتر کسی به آن امیدوار است! آن هم تغییر فرهنگ هواداری دو تیم! بله از احسان محمدی نازنین حرف میزنیم که سالهاست با آن صدای جذاب و کلمات گیرا بعد از هر سنگ پرانی در استادیوم یا هر فحش کاری در فضای مجازی یا هر توهین و تخریب توسط هواداران برانکو و کیروش لباس میپوشد و موهایش را شانه میزند و میرود در قاب شبکه ورزش و در فعالیتی عبث تلاش میکند تا آتش دعوا را بخواباند و اغلب نه تنها موفق نمیشود که فقط بخشی از همان ناسزاها را به جان میخرد و دوباره برمیگردد به زندگی عادی تا دعوا و فحش و تخریب بعدی!!
احسان را نمیشود نشنید، نمیشود دوست نداشت، نمیشود از او تاثیر نگرفت! صدا و لحنش از اولین کلمه تا آخرین کلمه پر از استعارههایی است که به بهترین شکل موضوع را شرح میدهد و چون از دل برآمده به دل مینشیند.کاش میشد احسان را تکثیر کرد، یا لااقل حرفهایش را پژواک داد و به گوش همه رساند.