۱۰۰ قصه دیگر از لابهلای تاریخ| روایتهایی از نابغه خراسان
داستان زندان رفتن اخوان که حاوی اطلاعاتی درباره رابطه او با نیما و شاملو است
روزنامه هفت صبح| شماره قبل روایتهایی درباره اخوان ثالث گفتیم که عمدتا مربوط به آخرین و تنها سفر او به اروپا در سال 1369 بود. سفری پرشور اما آکنده از بیاحتیاطیهای او و همراهانش بهخصوص در مسئله نوشیدن که سلامتیاش را به خطر انداخت و او یک ماه پس از بازگشت از این مسافرت دو ماهه به بستر بیماری افتاد و درگذشت. در آن متن با برخی از عقاید خاص این چهره کم نظیر شعر و ادب فارسی آشنا شدید.
امروز داستان زندان رفتن او که خود حاوی اطلاعاتی درباره رابطه او با نیما و شاملو است را از چند راوی میخوانید. قبل از روایت این داستان این را هم بگویم که از هوشنگ گلشیری روایتی وجود دارد که اصلا اتهام سیاسی علیه اخوان ثالث را رد میکند و زندان رفتن او را به خاطر شکایت شوهر یک زن به خاطر برخی مسائل چیز میداند! اما این چند داستان را که در ذیل سایت وقایع استان مرکزی ثبت شده برایتان نقل میکنم:
به نقل از زنده یاد عمران صلاحی: «اخوان ثالث پس از سرودن شعر زمستان به شدت تحت تعقیب بود و در خانه یکی از دوستانش مخفی شده بود. ماموران پلیس مخفی در هیات خبرنگار به خانه نیما میروند و از او آدرس اخوان را میخواهند تا با او مصاحبه کنند. نیما هم که اسطوره سادگی روستایی وار در شاعران پارسی زبان بوده میگوید که این جوان مشهدی از ترس پلیس مخفی در خانه فلانی مخفی شده. آنها هم میروند و اخوان را میگیرند. بعدا اخوان در تک بیتیهایش نیما را هجو میکند.»
کوروش مختاری در مطلبی با عنوان «تکرار تاریخ» نیز میگوید: «(سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد) شادروان اخوان پس از رستن از زندان شعری را در نشریهای به نام رزم،که از نشریات مخفی حزب توده بود، با امضای ناشناس به چاپ رساند. وی در این شعر روش برخورد ماموران، شکنجه و نحوه بازجویی را شرح داده بود.
تیمسار تیمور بختیار که فرماندار نظامی تهران بود، با خواندن این شعر بسیار عصبانی شد و حدس زد که سراینده کسی است که خود زندان بوده که به این روشنی وضعیت زندان را توصیف کرده است و لذا دستور شناسایی سراینده را صادر کرد. چون شعر به سبک نو سروده شده بود، نخست سراغ پدر شعر نو، نیما، میروند و نیما را به فرمانداری نظامی میبرند. از نیما میپرسند این شعر از کیست؟ نیما شعر را میخواند و با صراحت میگوید از اخوان است! و مامورین یک راست سراغ اخوان میروند. شادروان اخوان پس از آن شعری سرود…»
تقی خاوری درباره این رخداد چنین گفته:
«یادم میآید در یکی از سفرهای تهران، به ایشان گفتم شنیدهام که پس از کودتای ۲۸ مرداد، شما و نیما و شاملو و کیوان و برخی دیگر در اتاقی نشسته بودید که نیمه شب ماموران امنیتی شاه حمله میکنند و نیما میگوید اینها تودهای هستند. و شما دستگیر میشوید. آیا همینطور بوده است؟
اخوان گفت موضوع طور دیگری بوده و مربوط میشود به اتفاق ۲۸ مرداد، بعد از واقعه کودتا دستگیریها شروع شد که ما را هم در آن وقت دستگیر کردند که از تودههای ملایم بودیم و طرفدار حزب، حتی جزو ردههای پایین هم نبودیم لذا وقتی ردههای بالای حزب را دستگیر کردند فهمیدند که ما در تشکیلات حزب موثر نیستیم، آزادمان کردند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه دوباره مرا گرفتند و حبس شدم.
تعجب کردم و با خود میگفتم علت دستگیری دوباره من چیست. چند روز مرا بلاتکلیف در محبس نگه داشتند تا اینکه یک روز مرا برای بازجویی به اتاق تیمسار تیمور بختیار بردند. او روی میز کار دفتر خود نشسته و با هفت تیرش بازی میکرد. پس از مدتی سکوت در همان وضع گفت: تو علیه اعلیحضرت همایونی شعر گفتهای؟
گفتم من چنین شعری نگفتهام و موضوع را انکار کردم، بیهیچ گفتوگوی دیگر به دستور او مرا دوباره به سلولم برگرداندند. بعد از چند روز دوباره مرا برای بازجویی پیش او بردند. تیمسار شعری را به من نشان داد که با دستخط نیما نوشته و زیرش قید شده بود که از اخوان است و گفت ببین پیشوایتان صراحتاً نوشته این شعر را تو گفتهای و تو انکار میکنی.
من وقتی خط نیما را شناختم، برای رستن پیرمرد، به ناگزیر موضوع را به گردن گرفتم. و بعدها فهمیدم جلال آل احمد به نیما گفته بود تو با این جسم نحیف اگر به زندان بروی، میمیری، بگذار جوانها فولاد آبدیده شوند و انتخابشان من بودم و به هرحال علت گفتن این هجو نیز همین بود.»
مرتضی کاخی همراه همیشگی اخوان باز روایت دیگری از این ماجرا دارد: «اخوان ثالث ارتباط خاصی با نیما دارد که با دیگران بسیار متفاوت است. اولاً نیما از لحاظ شخصی رفتار غیرقابل توجیه و بدی با اخوان داشته، بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیما جملات بدی را به زبان آورد آن هم درست زمانی که دستگاه وقت به نیما اتهام تودهای بودن و چپگرایی زده بود.
او گفته بود: «من اصلاً چپ نیستم و این آدمهای وقتگیر مثل اخوان و شاملو که دور من جمع میشوند عضو حزب توده ایران هستند.» خب این حرف نیما بیشتر از همه به اخوانثالث لطمه زد، در کتاب «بامداد در آینه» هم از زبان شاملو آمده است: وقتی در زندان لشگر ۲ زرهی با اخوان بودیم اصلاً مرا شکنجه نکردند اما اخوان را بسیار کتک زدند و او شکنجههای سختی را تحمل کرد.
حالا چرا برای اخوان بیشتر گران تمام شد یکی از دلایلش آن بود که شاملوی عزیز، پدرش به هرحال سرهنگ بود و کمی مراعات احمد را میکردند. علیرغم تمام این زشتیها که نیما با این دو شاعر که از مهمترین پیروانش بودند خصوصاً با اخوان ثالث انجام داد باید بگویم مهمترین جریانی که باعث تثبیت حرکت نیما و شخص او در ادبیات ایران شد شاملو و اخوان بودهاند...
نیما اعتقادی به شاگردانش نداشت و خودش را خیلی برتر از آنان میدانست. کار بزرگی که اخوان در مورد شعر نو کرد باعث شهرت نیما شد. خود نیما اوایل توجه زیادی به خود جلب نکرد. چون کلاسیکها قوی بودند و شعر نوی نیمایی را جدی نمیگرفتند.چون میگفتند زبان نیما زبان الکنی است. یکی که اسمش را نمیبرم سروده بود «زبانی الکن و لق داشت نیما/ ولی در راه خود حق داشت نیما» اما هجویه اخوان برای نیما این بود: «مرا نیمای… لو داد / مرا لو، پیشوای شعر نو داد»