Die Hard ۶
درباره کرونا و روزهای نخست قرنطینه.
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| تعجب میکنم که چه طور همه با اتفاقات دوران کووید کنار آمدیم، آن را بخشی از زندگی تلقی کردیم و بعد از یاد بردیمش. انسان چه موجود غریبی است که میتواند در مواجهه با حوادث نامطلوب و هراس انگیز این اندازه مقاوم باشد و خاطرات نخواستنی را نادیده بگیرد.
حالا با مرور آن روزهای شوم یاد روزهای نخست قرنطینه میافتم. روزهایی که مردم خود را پشت دیوار و پنجرههای بسته پنهان کرده بودند و با پختن نان و رقص در آشپزخانه و بیمارستان وانمود میکردند وحشت وجودشان را نگرفته. که گرفته بود و خیال مرگ خودمان و عزیزانمان گوشه مغزمان میرقصید و آرام آرام خبر مرگهای پی در پی به گوشمان میرسید.
چه روزهایی را پشت سر گذاشتیم! شبهای یاس و صبحهای امید و وعده «گرمای هوا ویروس را از بین خواهد برد». تابستان رسید و آدمهای بیشتری مردند و زندهها دستها را با شدت بیشتری شستند و بستههای چای و شکر و بطری شیر و نوشابه را با دقت بیشتر ضدعفونی کردند و شبها قبل از ساعت 10 خود را به خانه رساندند!
ماهها فضا بوی مرگ میداد و الکل. جنازهها روی هم تلنبار میشدند و آدمها از پختن نان خسته بودند و نفسشان زیر ماسکهای دولایه در نمیآمد. چه هفتههایی بود. چه زندههایی سیاه پوش و عزادارِ رفتههایشان شدند. چه عمری در این تاریکیِ شوم تلف شد.
به سالهای گذشته فکر کنید. چه چیزها دیدیم و از سر گذراندیم. Die hard واقعی را باید از زندگی روزمره ما بسازند.