پنج کیلو میوه چند؟

میانگین قیمت هر کیلو میوه تابستانی ۹۲ هزار تومان است
هفت صبح| در بازار میوههای تابستانی، تفاوت قیمتها به اندازهای چشمگیر است که خرید یک سبد پنج کیلویی میتواند هم به اندازه یک وعده شام ساده برای یک خانواده هزینه داشته باشد یا معادل خرید یک کالای لوکس باشد. میانگین قیمت میوهها اکنون حدود ۹۲هزار تومان برای هر کیلو است؛ اما اگر به دو سوی جدولی که سازمان میادین میوه و تره بار منتشر کرده نگاه کنیم، شکاف طبقاتی در سفرهها عریانتر میشود.
در یک سر طیف، هندوانه ۲۰ هزار تومانی و خربزه ۲۵ هزار تومانی قرار دارند که هنوز برای طبقات متوسط و پایین جامعه دسترسپذیرند. در سوی دیگر آناناس طلایی با ۲۲۰ هزار تومان خود را در جایگاه میوههای لوکس و تقریبا خارج از دسترس بیشتر مردم نشان میدهد.
این اختلاف، تنها به معنای تغییر ذائقه نیست، بلکه آینهای از وضعیت اقتصادی جامعه است. جایی که بخش بزرگی از مردم به میوههای حجیم و ارزان پناه میبرند و بخشی کوچک قادر است همچنان سبد خود را با انبه، آناناس یا توتفرنگی پر کند. محاسبات نشان میدهد پنج کیلو از ارزانترین میوهها تنها ۱۳۰هزار تومان تمام میشود، در حالی که همان پنج کیلو از گرانترین اقلام بیش از 900 هزار تومان قیمت دارد؛ تفاوتی که روایتگر دو سبک زندگی در یک بازار واحد است.
ارزانترین پنج کیلویی
اگر با یک کیسه خرید به بازار میوه برویم و بخواهیم پنج کیلو از ارزانترین میوهها انتخاب کنیم، ماجرا کمی متفاوت از حسابهای خشک روی کاغذ خواهد بود. هندوانه و خربزه کیلویی ۲۰ تا ۳۰ هزار توماناند، اما فروشندهای آن را «یک کیلویی» نمیفروشد.
خرید معمولی این میوهها به صورت کامل انجام میشود: یک طالبی سه کیلویی یا یک خربزه چهارکیلویی، یا حتی یک هندوانه پنج تا هشت کیلویی. بنابراین اگر کسی واقعا بخواهد با کمترین هزینه سبدی پر کند، محتملترین انتخاب همان ترکیب طالبی و هندوانه یا خربزه است. چنین خریدی نه تنها حجیم و سیرکننده است، بلکه هنوز هم در دسترس طبقات متوسط و پایین قرار دارد.
گرانترین پنج کیلویی
در نقطه مقابل، وقتی سبد خرید به سمت گرانترین میوهها میرود، داستان به کلی عوض میشود. این بار خبری از حجم زیاد نیست؛ سبد با پنج قلم کوچکتر و لوکس پر میشود: یک کیلو توتفرنگی ۱۲۵هزار تومانی، یک کیلو موز خوشهای ۱۲۵ هزار تومانی، یک کیلو انبه ۱۹۵ هزار تومانی، یک آناناس طلایی ۲۲۰ هزار تومانی و یک کیلو انجیر زرد یا سیاه حدود ۱۰۰ تا ۱۰۵ هزار تومانی. خرید چنین سبدی نزدیک به ۸۷۰ تا ۹۰۰ هزار تومان خرج روی دست میگذارد؛ قیمتی که نشان میدهد این انتخابها بیشتر شبیه کالاهای تجملیاند تا اقلام مصرف روزمره.
یک پنج کیلویی متوسط
و میان این دو سر طیف، همان سبد میوههای متوسط قرار دارد: ترکیبی از انگور بیدانه، گلابی و شلیل یا هلو که پنج کیلوی آن حدود ۴۵۰ هزار تومان تمام میشود. نه بهصرفهترین انتخاب است و نه لوکسترین؛ اما بازتابی از موقعیت طبقهای است که تلاش میکند کیفیت را فدای کمیت نکند و در عین حال درگیر قیمتهای سرسامآور هم نشود.
اختلاف قیمت در دل یک شهر
اما همه ماجرا به انتخاب ارزانترین یا گرانترین میوهها ختم نمیشود. حتی وقتی شهروندان تهرانی سراغ یک میوه مشخص میروند، باز هم قیمت واحدی در بازار وجود ندارد. گزارش تازه بانک مرکزی نشان میدهد که در هفته منتهی به ۳۱ مرداد، مردم تهران هنگام خرید میوه با اختلاف قیمتی معادل ۳۵ درصد مواجه بودند؛ یعنی همان سیب یا انگور میتواند در یک میدان ترهبار با قیمتی بهمراتب کمتر از مغازهای در شمال یا مرکز شهر عرضه شود.
بهعنوان نمونه، قیمت سیب گلاب تا ۴۴ درصد، هلو تا ۳۷ درصد، انگور تا ۳۷ درصد، طالبی ۲۷ درصد، خربزه ۳۵ درصد، هندوانه ۲۴ درصد و موز ۲۷ درصد اختلاف به نسبت میانگین شهری داشته است. این نوسان تنها محدود به میوه نیست. در بخش سبزیجات نیز اعدادی مشابه دیده میشود: خیار ۲۴ درصد، گوجهفرنگی ۳۳ درصد، بادمجان ۴۰ درصد، کدو سبز ۳۷ درصد، سیبزمینی ۳۷ درصد، پیاز ۳۵ درصد، لوبیا سبز ۱۹ درصد و سبزیهای برگی ۲۱ درصد اختلاف قیمت.
دامنه اختلاف به پروتئین و برنج هم رسید
این نوسان به میوه و سبزی محدود نمیماند. در همان هفته، حبوبات هم اختلاف قیمتی ۲۶ درصدی را تجربه کردند. نخود ۳۶ درصد، لوبیا چیتی ۳۴ درصد، لپه ۲۵ درصد، عدس ۲۲ درصد، لوبیا چشمبلبلی ۱۸ درصد، لوبیا سفید ۲۵ درصد و لوبیا قرمز ۱۸ درصد در میادین میوه و ترهبار با بازار ارزانتر بودند.
در بخش کالاهای اساسی، برنج داخلی درجه یک با ۱۹ درصد، قند با ۳ درصد و شکر با ۸ درصد اختلاف قیمت همراه بوده است. حتی محصولات پروتئینی هم از این قاعده مستثنا نبودند: گوشت گوسفندی ۲۲ درصد، گوشت گوساله ۱۹ درصد، مرغ ۱۶ درصد و تخممرغ ۱۴ درصد اختلاف به نسبت میانگین قیمت در سطح شهر داشتند.
بازاری با چند قیمت
این اعداد نشان میدهد که حتی اگر کسی تصمیم بگیرد سراغ همان سبد «میوه متوسط» برود، تضمینی وجود ندارد که هزینهاش در شرق و غرب تهران یکسان باشد. تهران عملا به شهری با چند بازار و چند قیمت تبدیل شده است؛ جایی که فاصله میان میدان ترهبار و میوهفروشی محلی میتواند بیش از ۳۰ درصد اختلاف روی یک فاکتور ساده بیندازد.
گزارش تورم و خرید میوه به قلم ارنست همینگوی
ارنست همینگوی در دوران جمهوری وایمار که تورم دمار از دودمان مردم آلمان درآورده بود و ارزش پول ملی همچون برف در آفتاب تابستان آب میشد بارها برای تفریح و خوشگذرانی به آلمان رفت چون میتوانست با تبدیل ارز انبوهی از پول بیارزش آلمان بین دو جنگ جهانی را به دست آورد و هزینههای خوشگذرانیاش را بپردازد. همینگوی در آن ایام در روزنامه تورنتودیلی استار روزنامهنگار بود وگاهی وضعیت اقتصادی مردم آلمان را در زمانهای که مارک آلمان روزبهروز بیارزشتر میشد به تصویر کشیده است.
«در استراسبورگ آلمان هیچ پولی وجود نداشت، افزایش شدید نرخ ارز پولها را بلعیده بود و بانکدارها از چندروز پیش پولی در بساط نداشتند. بهناچار در ایستگاه قطار شهرمرزی کُهل کمی فرانک فرانسه را تبدیل کردیم. در ازای ده فرانک فرانسه ششصدوپنجاه مارک گرفتم. ده فرانک فرانسه به پول کانادا فقط نود سنت میشد. اما من و خانم همینگوی با همان نود سنت کانادایی، طی آن چندروز حسابی بریزوبپاش کردیم و آخر سر هنوز صدوبیست مارک داشتیم!
اولین خرید ما از یک دکه میوهفروشی بود. پنج عدد سیب فوقالعاده عالی خریدیم و به پیرزن فروشنده اسکناس پنجاه مارکی دادیم و او سیوهشت مارک به ما پس داد. پیرمرد آراسته و محترمی با ریشهای بلند سفیدرنگ ما را در حال خرید سیبها دید و با لبخند کلاه از سر برداشت و بالحنی حسرتآلود پرسید: پوزش میخواهم سیبها را به چه قیمتی خریدید؟ من باقی پولها را شمردم و گفتم: دوازده مارک. او لبخندی زد و سری تکان داد و گفت: نه، خیلی گران است. من وُسعم نمیرسد. خیلی گران است.
پیرمرد با قدمهای آهسته سربالایی خیابان را قدمزنان طی کرد. پیرمردهایی با ریشهای سفید همچون او که در ایام قبل زیسته بودند، در این سنوسال در خیابانهای کشورهای دیگر قدم میزدند اما این پیرمرد به سیبهای من حسرت میخورد. کاش یکی دوتا سیب به او هدیه داده بودم.
دوازده مارک کمتر از دو سنت کانادا ارزش داشت. آن پیرمرد به همراه هزاران نفر دیگر که سوداگر و سفتهباز نبودند و به اعتبار دولت تمام زندگیشان را در اوراق قرضه دولتی و جنگی پسانداز کرده بودند حالا توان پرداخت دوازده مارک را هم نداشتند. آن پیرمرد در زمره افرادی بود که حقوق و دستمزدش با بالارفتن هزینههای زندگی و کاهش قدرت خرید مارک و کرون افزایش نیافته بود.»