کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۷۵۳۹
تاریخ خبر:

یادداشت| انبار صداهای گمشده

یادداشت| انبار صداهای گمشده

آهِ شنیده ‌نشده‌ای پشت تلفن هست که در این انبار جا خوش کرده. آوایی که واژه نیست، جمله نیست اما ...

هفت صبح، سامان ساسان‌پور| در جهان، چیزهایی هستند که با چشم دیده نمی‌شوند، با دست لمس نمی‌شوند، اما هرگاه غایب می‌شوند، حضوری سنگین‌تر از هر حضور دارند. صدا از آن دست است. صدا، روحِ بی‌پیکرِ اشیاست. وقتی چیزی از بودن فرو می‌ریزد، صدایش، ردّی کمرنگ در هوا به‌جا می‌گذارد، همان رد است که در انبار صداهای گمشده زندگی می‌کند.

 

در این انبار بی‌در و پیکر، صداها نه در قفسه، که در لایه‌های هوا معلق‌اند. صدای چرخ آهنی یک فروشنده‌ دوره‌گرد که از سنگفرش کوچه می‌گذرد و با صدایی نیم‌خسته، نیم‌امیدوار، نام کالایش را صدا می‌زند. آن صدا، تنها صدای فروش نیست؛ پژواک غرور یک تنهایی‌ست که هر روز خود را به کوچه تحمیل می‌کند.

 

آهِ شنیده ‌نشده‌ای پشت تلفن هست که در این انبار جا خوش کرده. آوایی که واژه نیست، جمله نیست، اما سنگین‌تر از هر اعترافی‌ست. در آن آه، هم شک هست، هم شوق، هم اندوهِ ناپایدار بودن. کسی آن سوی خط، با نبودنِ خودش تماس گرفته بود.

 

در گوشه‌ای دیگر، صدای باز شدن قفل درِ قدیمی‌ای‌ست که سال‌ها بسته مانده. قفلی که زنگ زده، اما هنوز زبان دارد. وقتی باز می‌شود، فقط در باز نمی‌شود؛ گویی زخم کهنه‌ای آرام سر باز می‌کند. صدای «تق» قفل، تلنگری‌ست به حافظه. مثل صدای پا در برف تازه، یا ترک برداشتنِ یخ سطح رودخانه، چیزی می‌خواهد به عمق برود.

 

صداها، تاریخچه‌ بی‌واسطه‌ ما هستند. پیش از آن‌که بنویسیم یا بخوانیم، صدا بود. صدای مادر، صدای گریه، صدای آب. صدا نخستین آغوش جهان بود برای گوش‌های بی‌تجربه‌مان و بعدها هم، صدا شد زبانِ طبقه، جنس، سن و درد. صدای زنگ دوچرخه‌ کودک، صدای قدم‌های سنگین پیرمرد در راهرو، صدای خنده‌ زنی در اتوبوس؛ هرکدام از جایی آمده‌اند که ما را ساخته، بی‌آن‌که بفهمیم.

 

در این انبار، هر صدا، یک لحظه‌ خفته است. مثل بذر، زیر خاکی تاریک. تا روزی، شاید در غفلتی از باران یا در گذر نسیمی آشنا، ناگهان در ذهن‌مان بروید. مثلاً صدای باز شدن در یخچال نیمه‌شب، صدای «پِچ» چسب زخم یا صدای کشیده شدن ناخن بر سطح چوبی میز تحریر دوران مدرسه. این‌ها صدا نیستند، باز شدن گره‌های حافظه‌اند.

 

شاید ما، بیش از آن‌که موجودات ناطق باشیم، موجوداتی شنوا بوده‌ایم و شاید راز هستی، نه در دانستن که در شنیدن باشد. هر صدا، حضوری‌ست که از نیستی گذشته. هر صدا، ردپای عبور کسی‌ست که دیگر نیست یا دیگر همان نیست.در جهانی که تصویر، سلطنت می‌کند، صدا تبعیدی خاموش است. اما همین صداست که ما را می‌سازد، مثل موسیقی‌ای که روی فیلم زندگی‌مان نشسته، بی‌آن‌که حواس‌مان باشد.

 

بیا، گاهی گوش‌مان را به زمین بچسبانیم، مثل شکارچیان قدیم. شاید قطاری از گذشته نزدیک می‌شود. شاید صدایی دارد برمی‌گردد، تا ما را، یک‌بار دیگر، به خانه‌ خودمان بازگرداند.

 

 

کدخبر: ۵۸۷۵۳۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر