یک روزنامه نهچندان مهم و بیدردسر
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اینجا برایتان از ۹۰ خاطره مینویسم. ازآدمها، بازیها، فیلمها و… یادها. تا آخرتابستان…خب. از شکل تعطیلی گزارش فیلم و روزنامه زن و دنیای اقتصاد و هفتهنامه مهر گفتم اما داستان روزنامه ملت را جا گذاشتم. روزنامه ملت در خیابان فلسطین واقع بود و صاحبامتیازش آقای متقی.
این روزنامه را بعدا آقای کواکبیان خرید و به روزنامه مردمسالاری تبدیل کرد که تا امروز هم باقی مانده. ملت روزنامه درجه دویی بود. هیچ خاطره خوشایندی از آن ندارم. فقط برای درآمد مهم بود. چهارصفحه سینمایی را کنترات کرده بودم. خیلی بازاریطور! با سهتا نیرو. مهگامه پروانه، خدایار قاقانی و نغمه دانش.
شرط خیلی بازاری هم گذاشته بودم. گفته بودم در رقم نهایی تخفیف میدهم بهشرط آنکه پرداخت بهموقع دستمزد دقیقا در روز اول ماه را تضمین کنید! واقعا شرط هوشمندانهای بود چراکه مطبوعات آن دوران عموما در پرداخت حقوق مشکل داشتند و با تاخیرهای حتی یکیدوماهه پرداخت میکردند.
اما روزنامه ملت پای تعهدش ماند و در تمام آن دوران حقوقم را سرموقع دریافت کردم. که خب موهبتی بود. ملت روزنامهای اصلاحطلب بود اما تیراژی نداشت و فکر کنم امیدش فرارسیدن انتخابات مجلس و ریاستجمهوری بود تا در هیاهوی انتخاباتی بتواند درآمدی از سوی کاندیداها برای خود جور کند.
از همکارانم در آن روزنامه هیچچیز به یادم نیست. گروه سینمایی گروهی خودمختاربود که وظیفهاش درآوردن چهارصفحه لایی به شکل روزانه بود و در روزنامه کمبنیهای مثل ملت، سردبیر و مدیرمسئول خیلی هم استقبال میکردند. یادم نیست که سردبیر چه کسی بود و یادم هم نیست که در طول مدتی که آنجا بودم از کار من ایرادی گرفته شده باشد یا نکتهای را به من تذکر داده باشند.
بههرحال این منبع بیدردسر مالی در تعطیلی بزگ روزنامهها در پاییز ۸۰ بسته شد و بعد هم که به شکل کامل به روزنامه مردمسالاری بدل شد. در بیزینسی بودن شیوه کارم در این روزنامه همین بس که در تمام یازدهماهی که در روزنامه ملت بودم، هشتدرصد از درآمدم را به شکل ماهیانه به کسی میدادم که این کار را برایم جور کرده بود. تمیز و دقیق.
هرچقدر هم این کار طول میکشید حق حساب دلال عزیز سرجایش بود. بههرحال از این چیزها هم در کارنامه ما پیدا میشود. چلچراغ در دورهای که من سردبیرش بودم با توقیف روبهرو نشد. یکبار به دادگاه رفتیم. سر مطالب امیرمهدی ژوله. راستش اوضاعمان در دادگاه خراب هم شده بود و آنطور که به یادم مانده ۱۴نفر آنروز دادگاه در هیات منصفه حضور داشتند و نتیجه هفت بر هفت بود.
اما روایتی وجود دارد که فرزند مرحوم حبیبالله عسگراولادی(شاید هم نوه ایشان مطمئن نیستم) از خوانندههای چلچراغ بوده و با تلفن از پدرش که عضو موثر هیات منصفه مطبوعات بوده، میخواهد که چلچراغ را تعطیل نکنند و خب ایشان رایش را برمیگردانند. میتواند همه این ماجرا شایعه باشد اما هرچه هست من همیشه سپاسگزار آن مرحوم بودهام.
در چلچراغ برای فرار از مشکلات حقوقی و کژتابیهای سیاسی یک آقای قیچی داشتیم که نقشش را وحید پوراستاد بازی میکرد. او موظف بود همه مطالب را بخواند تا مغایر با قوانین نباشند و به قولی شکایتخور محسوب نشوند. آیا این شیوه کمکمان کرد؟ راستش فکر نکنم!