کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۰۹۷۲۲
تاریخ خبر:

یوسف‌ یوسف‌زاده صادره از تفلیس

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | می‌خواستم درباره استالین و مرگش برایتان بنویسم که به این بخش از خاطرات تاج‌الملوک، همسر رضاخان پهلوی برخوردم. خواندنی است:تاج الملوک همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضا پهلوی نقل می‌کند: از بازی تقدیر با استالین که دشمن هیتلر بود هم ملاقات داشته‌ام.

موقعی که رضا از ایران خارج شده و محمدرضا به سلطنت رسیده بود، در تهران یک کنفرانس سران متفقین برگزار شد و رئیس‌جمهوری آمریکا، نخست‌وزیر انگلستان و رهبر اتحاد شوروی به تهران آمدند. در آن موقع محمدرضا جوان بود و انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها هم چون ایران را اشغال کرده بودند، خود را حاکم ایران می‌دیدند و حاضر نشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادار کردند تا به دیدن رئیس‌جمهوری آمریکا و نخست‌وزیر انگلستان برود.

اما «یوسف استالین» شخصا به کاخ سعدآباد آمد و با شاه جوان ایران و من که مادرش بودم و دختران و سایر فرزندان رضا ملاقات کرد و عصرانه خورد. خوب. شما می‌دانید که استالین رهبر اتحاد شوروی، یعنی بزرگترین کشور جهان بود. استالین که در شوروی و در همه دنیا به او «مرد آهنین» می‌گفتند، نقش اول را در پیروزی متفقین و شکست حکومت آلمان داشت.

درحقیقت اگر مدیریت استالین نبود، جنگ به نفع هیتلر تمام می‌شد. استالین و مردم شوروی از خودگذشتگی فوق‌العاده‌ای کردند و بیشتر از ۲۷میلیون نفر کشته دادند تا هیتلر را وادار به شکست کردند. استالین در موقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او «یوسف یوسف‌زاده» و از اهالی گرجستان و اصلا ایرانی است.

محمدرضا از این حرف استالین به‌وجد آمد و اظهار خوشحالی کرد که استالین اصالتا ایرانی می‌باشد. به‌نظر من استالین شبیه کشاورزهای قلچماق و قوی‌هیکل روستایی بود. به دست‌هایش نگاه کردم، دیدم خیلی قوی و دارای انگشتان زمخت و گوشت‌آلود است. مداوم پیپ می‌کشید و هر دو‌سه‌جمله‌ای که می‌گفت و یا می‌شنید با صدای بلند می‌خندید.

در خلال صحبت‌هایش اصلا اسمی ‌از رضا نیاورد، فقط از محمدرضا پرسید که در کجا‌ها درس خوانده است. محمدرضا برایش توضیح داد که در سوئیس بوده. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی در گرجستان درس خوانده ولی بعدا از مدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!

او همچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم‌سن‌و‌سال او دارد که تحت اسارت آلمانی‌ها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است. استالین که متوجه تعجب ما شده بود، گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان او هستند و یک رهبر نمی‌تواند وقتی فرزندان دیگر هموطنانش در جنگ کشته می‌شوند، فرزند خود را درجای امن پنهان کند و به جبهه نفرستد.

ما همگی تحت تاثیر شخصیت جالب واستثنایی استالین قرار گرفته بودیم و باید بگویم که من هنوز تحت تاثیر شخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروز او را فراموش نکرده‌ام. البته همین آقای استالین که مرد خوبی بود، یک کار بدی هم قبلا در مورد ما کرده بود و تیمورتاش را که وزیر دربار شاهنشاهی بود، به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک‌وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!

درحقیقت تیمورتاش از همان اوایل ورود به دربار و نزدیک‌شدن به رضا، مامور شوروی بود و ریز وقایع دربار و منویات و تصمیمات رضا را به شوروی‌ها اطلاع می‌داد. تیمورتاش دستگیر و زندانی شد، بعد هم او را درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت‌وسختی بود هرگز به جاسوس‌بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد و مدام پافشاری می‌کرد که این داستان را انگلیسی‌ها برای او ساخته‌اند تا او را نابود کنند.

در سال‌های بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثر آنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلر و استالین نیافتم. در مورد استالین این نکته را هم باید بگویم، برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیار مهربان و خنده‌رو و بذله‌گو بود.

برعکس هیتلر که مدام پلک‌هایش را بهم می‌زد و دور اتاق راه می‌رفت و روی پاهایش چرخ می‌زد و حرکات عجیب و غریب می‌کرد، استالین خیلی راحت و آرام و آسوده بود و یک نوع لبخند شیرین و دلچسب و آرامش‌بخش در تمام صورتش پهن بود. این نوع رفتار از رهبر بزرگترین کشور جهان که مردمش در خط اول جبهه جنگ قرار داشتند و از مردی که فرزند ارشدش در اسارت آلمانی‌ها بود، بسیار برای ما عجیب به‌نظر می‌رسید.

موقعی که استالین با ما دست داد، جمله‌ای به روسی گفت که جز من دیگران معنای آن را نفهمیدند. یک نفر دیلماج سفارت روسیه که همراه او بود، گفت: «رفیق استالین می‌گوید زبان فارسی نمی‌داند آیا در بین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟» من گفتم: «دا». استالین رو به محمد‌رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.

من معنای آن را فهمیدم ولی چیزی نگفتم. به همین‌خاطر دیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد و گفت: رفیق استالین می‌گویند: «حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسی‌ها را می‌داند…» محمدرضا به علامت تایید سرخود را تکان داد و گفت: «بله. انگلیسی‌، فرانسه و آلمانی را صحبت می‌کنم.» استالین خندید و جمله دیگری را به زبان آورد.

دیلماج فورا ترجمه کرد و گفت: رفیق استالین می‌گویند: «ممکن است شما زبان امپریالیست‌ها را خوب یاد بگیرید اما هرگز نمی‌توانید از نقشه‌های آنها مطلع بشوید!» استالین در این ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر(بلکه یک پدربزرگ) مهربان و دوست‌داشتنی را داشت.

استالین چند نصیحت تند و صریح به محمدرضا کرد و به او گفت، فئودالیسم یک سیستم قرون وسطایی است و شاه جوان ایران اگر می‌خواهد موفق شود، باید کشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمین‌ها را به آنها بدهد. او همچنین به محمدرضا گفت، نباید به حمایت امپریالیست‌ها مطمئن باشد زیرا آنها همانطور که رضاشاه را از مملکت بیرون انداختند، اگر منافعشان به‌خطر بیفتد او را هم ازکشور بیرون خواهند انداخت.

استالین با آنکه می‌دانست ما ناراحت می‌شویم، اظهار داشت شاه جوان بهتر است در اولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذار کند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است، جمع‌آوری نماید! استالین به محمدرضا گفت، به‌هرحال مردم بساط سلطنت را جمع‌آوری خواهند کرد و اگر او خود در برچیدن سلطنت پیش‌قدم شود، نام نیکی از خود در تاریخ به یادگار خواهد گذاشت.

کدخبر: ۳۰۹۷۲۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر