کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۹۲۳۷
تاریخ خبر:

یادداشت| سوال‌های بی‌جواب یک فیلم تفکر برانگیز

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی| سردبیر به اندازه من از فیلم «بنشی‌های اینشرین» خوشش نمی‌آید. معتقد است «در بروژ» همچنان بهترین فیلم مک‌دوناست و شاید در این قسمت با هم توافق داشته باشیم. اما جدای از ارزش‌های سینمایی فیلم آخر مک‌دونا امروز می‌خواهم برایتان بگویم چه چیزی در این فیلم برایم جالب است. «بنشی‌های اینشرین» یا «اشباح اینشرین»، که اتفاقا معادل فارسی زیبا و درستی برای اسم فیلم است، اندوهی در خودش دارد که در روزهای افسردگی می‌تواند بغض‌تان را بشکند.

من در چنین وضعیتی فیلم را دیدم و از نیمه به بعد گلویم از بغض فشرده شده بود. به‌نظرم مک‌دونا فیلمی ساخته که تماشاگرش را در فضای اندوهناکی غرق می‌کند و بعد تو وادار می‌شوی به فکر کردن به سوالاتی که فیلم برایت مطرح کرده. شبیه «مثلث غم» نیست که حرف‌هایش را داد می‌زند. من البته کلا با اینکه برای فیلم‌ها رسالت آگاهی‌بخشی قائل باشیم مخالفم. فیلم در درجه اول باید جوری ساخته شده باشد که مخاطب تا آخرش را با لذت ببیند. «اشباح اینشرین» این پیش‌فرض را داشت تا به این برسم که چقدر مفاهیمش فکرم را درگیر کرد.

یک‌جایی از فیلم پادریک، کالم را متهم می‌کند به اینکه قبلا آدم خوبی بوده و الان نیست. چرا؟ چون کالم دیگر نمی‌خواهد مودبانه با پادریک معاشرت کند. می‌خواهد برود سراغ زندگی خودش و پیشرفت کند و به‌نظرش پادریک و آدم‌های معمولی دهکده فرصت جاودانه شدن را از او می‌گیرند. پادریک می‌گوید مادر و پدرش آدم‌های خوبی بودند و برای او همیشه جاودانه هستند و قطعا پادریک راستش را می‌گوید.

در زندگی همه ما آدم‌های معمولی تاثیرگذاری وجود دارند که فراموش‌شان نمی‌کنیم و برایمان جاودانه‌اند فقط به‌خاطر مهری که به ما داشته‌اند یا به تعبیر ساده‌دلانه پادریک خوب بوده‌اند. از آن‌طرف با کالم هم کاملا موافقم. زندگی کوتاه‌تر از آن است که آن را به پوچی و گپ‌زدن‌های بی‌مورد بگذرانی. چه بهتر که چیزی از تو به یادگار بماند که برای همیشه جاودانه‌ات کند. پس جاودانگی چیست؟ انتخاب‌مان باید کدام یکی باشد؟

دوستی دارم که از «شازده کوچولو» متنفر است. اعتقاد دارد آن جمله زیبای «تو مسئول گلت هستی» جمله مخربی است چون آدم‌ها را وادار می‌کند همیشه بیش از خودشان نسبت به دیگران احساس مسئولیت داشته باشند. کل دیدن فیلم «اشباح اینشرین» فکرم معطوف این جمله کتاب «شازده کوچولو»، حس دوستم به آن و حس خودم به آن بود. ما نسبت به دیگران در روابط انسانی، چه رابطه عاطفی زن و مرد و چه رابطه دوستی و رفاقت، مسئولیت داریم.

نمی‌توانیم کاری کنیم که آدم‌ها به ما امید ببندند و بعد ناگهان در این جهان بی‌رحم رهایش کنیم. لابد قبول دارید که کار اخلاقی و انسانی نیست ولی از آن‌طرف وقتی دوستی یا رابطه برای یکی از طرفین به پایان می‌رسد و برای دیگری همچنان ادامه دارد، چه باید کرد؟ مرز بین فدا کردن خودت به‌خاطر اینکه دیگری دوستت دارد و انتخاب شخصی‌ات کجاست؟

مسئولیت بشر نسبت به همنوع‌اش تا چه حد است؟ در آن ویران شدن و ویرانگری آخر پادریک، تا چه حدی کالم مقصر است؟ آیا می‌شد جلویش را گرفت یا اتفاقی بود که ناگزیر رخ می‌داد؟ «اشباح اینشرین» با اندوهشان مرا تسخیر و ذهنم را درگیر کردند. برای همین فیلم مارتین مک‌دونا برایم تبدیل به یکی از بهترین آثار سال شد. با خیلی از سوالات خودم مواجهم کرد و مجبور شدم هر چند دردناک اما دقیق‌تر به این سوال‌ها فکر کنم. فیلم جوابی به سوالاتمان نمی‌دهد. من هم جوابی برایش پیدا نکردم اما خب طرح دقیق سوال خودش نصف راه است.

کدخبر: ۴۹۹۲۳۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • _user_1546414614

    و اینکه پاتریک ها تا زندگی کالم ها رو به آتیش نکشن آروم نمی گیگیرن