یادداشت| سالی چند بار پوست میاندازیم؟
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| همه چیز در حال تغییر است. هر روز، هر دقیقه. کافی است چند وقتی از دورهای خاص فاصله بگیریم، برگردیم و دوباره نگاهش کنیم تا متوجه شویم چه عصر متفاوتی بوده. امروز چشمم به پیامی قدیمی از آشنایی فراموش شده افتاد. برایم عکسی مربع با قاب سفید و یکی از آن فیلترهای باستانی را فرستاده و چیزی نوشته بود.
پیامش مال آن سالهایی بود که مردم به شوخیهای پَ نه پَ میخندیدند و ابروها هنوز به پهنی و بالا کشیده شدن گرایش پیدا نکرده بود و هنوز سینما و جایزه جهانی فلان کارگردان برایمان مهم بود و بازیگرهایی که دوستشان داشتیم دست از کار کردن نکشیده بودند و هنوز خیلی از دوست و آشناها با بلیتی یکطرفه در دست راهی فرودگاه نشده بودند و در فیسبوکِ پر رونق آن دوران، تولد یکدیگر را تبریک میگفتیم و خیال میکردیم همه چیز بهتر میشود.
فکر کردم انگار این آدم و پیامِ بیاهمیتش به عصری دیگر تعلق دارند و چقدر از آن سال تا امروز همه چیز متفاوت شده است.
همه چیز در حال تغییر است. مثل ناخنی که هر روز بلندتر میشود. مثل موهای کهنهای که از سر جدا میشوند و پایین میافتند. مثل شمعهای روی کیک تولد که تند تند عوض میشوند.
مثل درختی که میخشکد و جایش بوتهای تازه میکارند. مثل خوانندهای که یک روز گل میکند و ترانهای که از همه ماشینها پخش میشود و چند ماه بعد جایش را میدهد به کسی دیگر. مثل لباسها، تکیهکلامها، ترسها، دلیل شادیهای جمعی، ساختمانها، کافههای محبوب، خیابانهای پر رونق، خواستهها، رویاها، رویاها، رویاها.به عکسی از 10سال قبل نگاه کنید. شما آن آدمید؟ یا اویی که رو به دوربین میخندد، همان جا در قاب مرده است؟