یادداشت آنالی اکبری| کی میخواهد حقیقت را بداند؟
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | هنوز جواب خیلی از سوالات بچه را از فیلتر رد میکنم و چیزی لطیف و ملایمتر از حالت اصلی تحویلش میدهم. میخواهد بداند چرا فلان بچه در فلان فیلم کچل شده و روی تخت خوابیده. جواب میدهم چون بیمار است. روی سر بیمویش تاکید میکند و میخواهد مطمئن شود این بیماری هم مثل سرماخوردگیهای معمولی خوب میشود.
به او اطمینان میدهم خوب میشود و موها دوباره جوانه میزنند و بچه دوباره شروع میکند به بازی و بالا پایین پریدن. خیالش راحت میشود. انگار نیاز دارد از زبان من بشنود که همه بچههای بیمار خوب میشوند. که کاش میشدند و کاش هیچ بچهای آن طور رنجور و بیمو روی تخت نمیخوابید و آهسته جان نمیداد.
واقعیتهای زیادی هست که نیازی نیست فعلا به گوش بچه برسد. سالها وقت هست برای این که بفهمد در این دنیا بچهها هم میمیرند. نیازی نیست در جریان جزئیات اخبار باشد و بفهمد در یک عصر مطبوع ابری، وقتی داریم در خنکیِ پس از باران لغزیدن قطرههای آب روی برگهای سبز تازه را تماشا میکنیم و صدای پرندههای مهاجر در سکوت خیابان پیچیده، آدمهایی در اینجا و آنجای جهان دارند تیر میخورند و روی زمین میافتند و کشته میشوند.
نیازی نیست چیزی از ترکیدن بمبها و جدا شدن دستها و پاها بداند و بفهمد همین حالا آدمهایی چپیدهاند توی قایقی بادی، زدهاند به دریا تا شاید به سرزمینی دیگر برسند. نیازی نیست بفهمد که خیلی از آنها هرگز به خشکی نمیرسند و حل میشوند در امواج دریا.
باید بداند که آب سالم هیچ وقت به اندازه همه آدمها وجود نداشته و باید آن را به اندازه مصرف کرد و اجازه هدر رفتنش را نداد، اما نیازی نیست بداند بچههای تشنهای مجبورند راهی طولانی را برای رسیدن به چشمه آب طی کنند و شاید به خانه برنگردند. نیازی نیست چیزی از آن جثههای کوچکِ به خاک افتاده بداند.
خیلی وقت هست برای اینکه بفهمد در چه جهان بیرحم و غیر منصفانهای زندگی میکنیم. فعلا همین که بداند چهطور محافظ محیط زیست باشد و آسیبی به خودش و جهان اطرافش نرساند کافیست. سالها وقت هست برای فهمیدن قصههای محزونِ حقیقی، قصه جانهایی که بسته به جغرافیا کمارزش و باارزش میشوند.خیلی وقت هست برای فهمیدن این که عدالتی در کار نیست.